آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از هایائو میازاکی تا ریوسوکه هاماگوچی
آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از هایائو میازاکی تا ریوسوکه هاماگوچی
تعداد قابل توجهی از طرفدارهای پرشمار سینمای سرزمین آفتاب تابان طی سالهای اخیر بیصبرانه منتظر اکران فیلم How Do You Live بودهاند و آن را همین حالا در صدر فهرست مورد انتظارترین انیمههای ۲۰۲۳ قرار میدهند. چون میدانند همین که هایائو میازاکی افسانهای میخواهد در سن ۸۲سالگی یک اثر بلند دیگر را به جهان هدیه دهد، بسیار خوشحالکننده و پراهمیت است.
برای این مقالهی معرفی فیلم سینمایی چهار اثر از سالهای مختلف را انتخاب کردم که همگی محصول کشور ژاپن هستند. برای شروع به سراغ نخستین انیمهی سینمایی بلند کارگردانیشده توسط کارگردان باشکوهی میرویم که دنیا را با شاهزاده مونونوکه و Spirited Away تکان داد.
Lupin III: The Castle of Cagliostro (1979)
فیلمسازهای جایگزینناپذیر حتی وقتی در مجموعههایی کار میکنند که توسط دیگران خلق شدهاند، اثری ماندگار از خود را به جا میگذارند. بیشتر از چهار دههی قبل وقتی هایائو میازاکی هنوز به سن ۴۰سالگی نرسیده بود، فیلم Lupin III: The Castle of Cagliostro پخش شد؛ اثری که همچنان خیلیها آن را بهترین انیمه Lupin III به شمار میآورند.
میازاکی شخصا خود را بهعنوان گزینهی مناسب برای کارگردانی این اقتباس از سری مانگا Lupin III به تیم سازنده پیشنهاد داد. نتیجه یک انیمهی سرگرمکننده از آب درآمد که طرفدارهای فیلمهای اکشن، ماجراجویانه و کمدی باید به آن یک شانس بدهند. اینجا داستان دزد باکلاس و بامزهای روایت میشود که بهدنبال انجام یک سرقت عظیم با دزدی از چاپخانه پول است.
Lupin III: The Castle of Cagliostro اوج قدرت و هنر هایائو میازاکی بهعنوان یک کارگردان جریانساز را نشان نداد، اما برخی از عناصر کلیدی سینمای او را میتوان به شکلی دلچسب طی بهترین دقایقش پیدا کرد. استفاده از فانتزیهای قابل درک برای کودکان به هدف مطرح کردن بحثهای اخلاقی، مواجه کردن شخصیت اصلی با انتخابهای مختلف، خلق اکشنهای تماشایی با استفاده از ترفندهای بصری جذاب دنیای انیمه و شخصیتپردازیهای قابلتوجه را در انیمه Lupin III: The Castle of Cagliostro میبینیم. راستی کمتر از ۱۰ سال بعد از پخش این اثر، هایائو میازاکی با انیمه My Neighbor Totoro قلبهای انسانهای زیادی را تسخیر کرد.
The Blind Swordsman: Zatoichi (2003)
قدرتنمایی تاکشی کیتانو در ساخت یک فیلم عالی برای شخصیت Zatoichi را میتوان از لحاظ ورود جسورانه به یک جهان داستانی محبوب، مقداری شبیه با کارگردانی اثر قبلی توسط هایائو میازاکی دانست. بااینحال باید پذیرفت که انجام کار مورد بحث برای کیتانو از برخی جهات به مراتب ترسناکتر بود. چرا که تا قبل از کیتانو هم آثار محبوب و ستایششدهی زیادی با محوریت زاتوایچی پخش شده بودند که بعضی از منتقدها آنها را بین بهترین اکشنهای تاریخ قرار میدهند.
کیتانو بهعنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر فیلم The Blind Swordsman: Zatoichi واقعا چالش بزرگی را در آغوش کشید. استفادهی هوشمندانهی این هنرمند از ابزارهای مختلف روز به او اجازه دادند که تصویر منحصربهفرد و درگیرکنندهای را از یک کاراکتر به یاد ماندنی ارائه کند. نتیجه فیلمی شد که موسیقی آن شنیدنی و تصاویر آن دیدنی هستند؛ فیلمی که از خشونت و خون برای روایت داستان بزرگسالانه و به تصویر کشیدن یک شخصیت اصلی معرکه بهره میبرد.
با اینکه در اصل با یک درام جنایی پرخون سر و کار داریم که شامل سکانسهای دلهرهآور میشود، The Blind Swordsman: Zatoichi به ذات چنین قصههایی وفادار میماند و اِلِمانهای اغراقآمیز جذاب و بعضا خندهآور را هم فراموش نمیکند.
قصه دربارهی انتقامجویی است؛ دربارهی نمایش زاتوایچی بهعنوان شخصی که بیعدالتی را تاب نمیآورد و تبدیل به انتقامجوی آدمهایی میشود که خودشان توانایی انتقام گرفتن را ندارند. بالاخره این شمشیرزن نابینا حتی وقتی افراد در بازی تقلب کنند، با تشخیص صدای تاس جلوی دروغ را میگیرد.
Words Bubble Up Like Soda Pop (2020)
یک انیمهی ساده و در نوع خود لذتبخش. Words Bubble Up Like Soda Pop که خالی از کلیشهها نیست، به شکلی قابل قبول داستان دو نوجوان را تعریف میکند که در نگاه اول تفاوتهای زیادی دارند، اما هر دو باید با خود کنار بیایند. یکی از آنها پسری درونگرا و بیآزار است که تمایل اندکی به صحبت با غریبهها دارد. او خود را هر روز در اشعار هایکو غرق میکند و یک هدفون خاموش دارد؛ تا کمترین گفتوگوی ممکن را با انسانهای دیگر داشته باشد.
در سوی دیگر، دختری سرحال و پرانرژی را میبینیم که خیلیها در شبکه اجتماعی او را دنبال میکنند و دوست دارند. هرچند بسیاری از روزهای دختر نوجوان با این فکر سپری میشوند که اگر آنها چهرهی او را بهصورت کامل ببینند، دیگر به وی اهمیت نمیدهند.
ماهیت این انیمه نتفلیکس در مقام یک فیلم کمدی درام رمانتیک کاری میکند که پیشبینی کلی اتفاقات داستان آن سخت نباشد. بااینحال تیم سازنده موفق میشود دو کاراکتر اصلی را برای برخی از مخاطبان هدف، دوستداشتنی کند. وقتی در حد داستانگویی یک فیلم ۸۷ دقیقهای بتوان برای کاراکترها و خوشحالی آنها مقداری ارزش قائل شد، تماشای چنین اثری آسان به نظر میآید.
Drive My Car (2021)
ارتباط انسانی یک عنصر کلیدی در بقای انسانها بوده است و خواهد بود. حداقل این نظر بسیاری از افرادی است که وقت خود را به درک شرایط روانی انسانهای مختلف اختصاص دادهاند.
انسان بهعنوان موجودی بسیار وابسته به شرایط پیرامون خود که برای نمونه بدون اکسیژن به سرعت میمیرد، از به اشتراک گذاشتن اطلاعات در دنیای مدرن میترسد. شدت محافظهکاری تعداد بسیار زیادی از آدمها به جایی رسیده که فقط اگر درد به حد کشنده برسد، حاضر به داد زدن هستند. میل به بقا به ما دستور میدهد که وقتی احتیاج به کمک داریم، با تمام وجود بهدنبال آن باشیم. اما زندگی امروز به قدری پر از قضاوتها، دیدگاههای متضاد و بدخواهیها است که خیلیها درد را قورت میدهند تا دیگران نفهمند که آنها در آستانهی نابودی هستند.
نتیجه میشود شکلگیری گروههای کوچک و بزرگی از انسانهای دروغگو که دور هم مینشینند و همه با ماسکهای گوناگون خود به پنهان کردن دردها افتخار میکنند. قلبشان در حال تکهپاره شدن است، اما لبخند میزنند. فاصلهای تا فروپاشی روانی ندارند، ولی فقط پرسونا شغلی خود را به نمایش میگذارند. از یک زخم دوساله رنج میبرند، اما در بهترین حالت با دیگران دربارهی صبحانهی روز قبل صحبت میکنند.
ریوسوکه هاماگوچی در فیلم درام Drive My Car از مدتزمان طولانی روایت برای باز کردن قفل دو انسان بهره میبرد؛ دو انسان که تازه وقتی صدها کیلومتر را با یکدیگر طی میکنند، حاضر به حرف زدنِ واقعی میشوند.
داستان دربارهی یک بازیگر تئاتر است. او انقدر به فکر خراب نکردن نقش خود در زندگی بود که با سکوت و فرار، باعث زنده نماندن یک نفر دیگر شد. سپس دوباره در نقش خود بهعنوان هنرمند سطح بالا فرو رفت تا درد کشیدن مداوم بهخاطر مرگ او را انکار کند.
Drive My Car طولانی و آرامسوز است. ولی برخلاف تعداد بسیار زیادی از فیلمها که نمیخواهند کند و بلند بودن خود را بپذیرند، اثر هاماگوچی به آن افتخار میکند. به همین خاطر تازه وقتی ۴۰ دقیقه از فیلم گذشت، اسامی اعضای کلیدی تیم تولید آن روی تصویر نقش میبندند. فیلمساز میداند که مشغول چه کاری است. او درک میکند که ۴۰ دقیقه مقدمهپردازی چهقدر به درد نوع خاصی از مخاطب سینما میخورد. اما همین صداقت در روایت باعث میشود آنهایی که با فیلم میمانند، آن را رها نکنند؛ تا قصهی میلیونها انسان را بشنوند که در ظاهر توانایی نشستن پشت فرمان ماشین خود را دارند، اما بیصدا التماس میکنند که یک نفر حداقل چند روز این اتومبیل را بهجای آنها براند.