بازیهای ترسناکی که برگرفته از واقعیت هستند
بازیهای ترسناکی که برگرفته از واقعیت هستند
در این مقاله به آثار ترسناکی خواهیم پرداخت که به نوعی در دل خود رد پاهایی از واقعیت دارند که مو بر تن ما سیخ میکنند. با gsxr همراه باشید.
امروزه فیلمهای سینمایی ترسناکی که از اتفاقات یا مکانهای واقعی الهام میگیرند کم نیستند و این مسئله برای مدیوم سرگرمیهای تعاملی این ژانر نیز صدق میکند. بسیاری از عناوین ژانر وحشت که تا به امروز تجربه کردهاید ممکن است پشت لایههای صفر و یکی خود اتفاقاتی واقعی را هستهی ساختار خود قرار داده باشند که شما از آن بیخبر هستید. در طول این مقاله از بازیهایی صحبت میکنیم که به نوعی در به تصویر کشیدن محیط و یا حتی وقایع خود از اتفاقات واقعی الگوبرداری کردهاند.
اسلحههای خود را برداشته، گلولههایتان را بشمارید و کمر ببندید تا با هم سری بزنیم به تکههای واقعی گسستهی ژانر وحشت در صنعت گیمینگ.
Outlast
نسخهی ابتدایی Outlast تا حد زیادی حول محور تیمارستان Mount Massive و بیماران روانی حاضر در آن میگشت که در هر لحظه سعی بر به قتل رساندن شما داشتند. حال جالب است بدانید که داستان و اتفاقات این اثر به طور مستقیم از اتفاقاتی در دنیای واقعی الهام گرفتهاند! پروژهی MKUltra به سری آزمایشات غیر قانونی انسانی اطلاق میشود که سازمان CIA در سال 1953 آغاز و تا حدود 20 سال بعد، یعنی سال 1973 ادامه داد. در طول این آزمایشات، نمونههای آزمایشی انسانی از ملیتهای آمریکایی و کانادایی به طور اجباری و بر خلاف خواست خودشان استفاده میشدند.
هدف پروژهی MKUltra ساخت داروهایی با قابلیت شست و شوی مغز، کنترل ذهن و شکنجههای روانی بود و به گفتهی خبرنگار محقق دربارهی این پروژه یعنی آقای Stephen Kinzer، این پروژه در واقع دنبالهی سری آزمایشاتی بود که نازیها و ژاپنیها در طول جنگ جهانی در راستای کنترل ذهن در حال انجام آن بودند. Sidney Gottlieb سرپرستی پروژهی MKUltra را برای CIA بر عهده داشت که در طول سالها از او با نام “Poisoner In Chief” یا فرماندهی مسموم کننده نیز یاد میشود و بسیاری او را بیرحمترین شکنجهگران دوران خودش میدانند!
این پروژه همچنین سعی کرد دارویی با نام “Truth Drug” یا همان داروی واقعیت نیز برای استفاده در دورهی جنگ سرد بسازد تا دست بالا را در این جبهه داشته باشد. به گفتهی مدیر عامل استودیوی Red Barrels، آقای Philippe Morin زمانی که تیم سازنده ایدهی کلی بازی که حول محور تیمارستان روانی میگشت را پایه گذاری کرد، تصمیم گرفت به تحقیق دربارهی پروژهی MKUltra بپردازد و از آن الهام بگیرد. او در این بار اظهار داشت:
در این دوره از خدمات سلامتی خصوصیسازی شده، آن چنان کار سختی نیست که با استفاده از یک تیمارستان، کمپانیای برای افراد روانی تاسیس کنید تا روی بیماران آزمایش انجام دهند.
Philippe Morin
او همچنین در یکی از مصاحبههای خود گفته بود:
در داستان ما، آن آزمایشات(اشاره به آزمایشات MKUltra) باعث ایجاد جهش و عوارض جانبی وحشتناکی میشد.
Philippe Morin
در نهایت باید گفت عنوان Outlast پروژهی MKUltra را در هستهی ساختار خود قرار داده و با شدت و ایدهپردازی مختص به خود، به آن شاخ و برگ بیشتری داده است. به طور کلی جریانات حول محور MKUltra بسیار گسترده است و این مقاله ظرفیت پرداختن به همهی جزئیات آن را ندارد بنابراین اگر به مطالعهی بیشتر دربارهی آن علاقهمند هستید توصیه میکنم حتما دربارهی آن تحقیق کنید.
Fatal Frame
شخصا عاشق افسانهها و یا داستانهای ترسناک آسیایی مخصوصا ژاپن هستم چرا که به نظرم فرهنگ غنی و خاص این تکه از کرهی خاکی باعث میشود افسانههای ترسناک آنها نیز چندین و چند برابر دلهرهآورتر باشند. اثری که الان قرار است از آن سخن بگوییم، یکی از همین افسانهها را به عنوان پس زمینهی داستانی خود قرار میدهد اما بد نیست اشاره کنم که برخلاف مورد قبلی، واقعی بودن این اتفاقات یا حتی مکان به طور کامل ثابت نشده اما در عین حال نقض نیز نشده است! اما این افسانه سخن از چه میگوید؟ همگی جمع شوید، وقت آن رسیده است که داستانی برایتان تعریف کنم، داستان عمارت Himuro و درگاهی رو به جهنم.
گفته میشود که عمارت Himuro در نزدیکی شهر توکیو و در کوههای اطراف آن واقع شده است و بیش از 200 سال قدمت دارد. طبق افسانهی مربوط به این مکان، گفته میشود خانوادهی Himuro هر 10 سال یک بار دختری را طی یک مراسم خاص قربانی میکردند تا دریچهی دنیای اهریمن را بسته نگه دارند. طبق این افسانه، دختری انتخاب شده و به دور از دنیای بیرون بزرگ میشود تا هیچگونه وابستگی دنیوی و یا احساسیای نسبت به شخص خاص و یا به طور کلی به دنیای بیرون نداشته باشد.
همانطور که گفتم طبق رسوم هر 10 سال یک بار باید این مراسم به سرانجام میرسید اما در نقطهای از تاریخ دختری انتخاب میشود که با وجود تلاشهای بسیار خاندان Himuro، عاشق شخصی شده و آن شخص معشوقهاش را از قربانی شدن و مرگ نجات میدهد.
این عمل باعث میشود این مراسم با شکست مواجه شده و در نهایت به 7 قتل وحشتناکی ختم شود که در کل ژاپن معروف است. به گفتهی برخی، رئیس این خاندان پس از شکست مراسم تمامی افراد خاندان را به قتل رسانده و پس از آن خودکشی میکند و به گفتهی برخی دیگر از آن جایی که مراسم با شکست مواجه شد و دختری قربانی نشد ممکن است موجودیتهای ناشناسی که این خانواده سعی بر جلوگیری از ورودشان به دنیای ما میکردند عامل اصلی مرگ کل خانوادهی Himuro باشند.
البته لازم به ذکر است که این موارد همگی حدس و گمان هستند و عامل اصلی این قتلها هرگز مشخص نشد. مکان دقیق این عمارت نیز در طول تاریخ این افسانه هرگز به طور دقیق مشخص نشده است اما گفته میشود اگر بتوانید آن را پیدا کنید، آثاری از ردهای خون روی دیوار مشاهده خواهید کرد و همچنین اگر از پنجرهای خاص در این عمارت عکاسی کنید، درون عکس دختری را مشاهده خواهید کرد که بین زمین و هوا معلق است.
نسخهی ابتدایی Fatal Frame این افسانه را به عنوان پس زمینهی داستانی خود قرار داده و البته آن را دست خوش تغییرات متعددی میکند. به عنوان مثال بر خلاف افسانهای که الان دربارهی آن صحبت کردم، تعداد کشته شدگان در نتیجهی شکست این مراسم بیش از هزار نفر بوده است که شامل افراد خاندان Himuro و روستاهای اطراف آن میشود.
همچنین مکان این عمارت بر خلاف داستان اصلی در اطراف توکیو نیست بلکه در منطقهای در شمال شرقی ژاپن واقع است. اینکه آیا این افسانه واقعی است یا خیر جای بحث دارد که البته در این مقاله جای آن نیست اما طی تحقیقاتی که شخصا در راستای دست یافتن به یک جواب قطعی انجام دادم، با اطلاعات ضد و نقیض متعددی روبهرو شدم.
به عنوان مثال فایل، صوتیای از کارگردان این اثر آقای Makoto Shibata وجود دارد که دربارهی این افسانه صحبت میکند و آن را تشریح میکند اما این فایل صوتی حالت مصاحبه یا مارکتینگ برای Fatal Frame را ندارد. همچنین در منوی اصلی نسخهی آمریکایی این عنوان به وضوح نوشته شده است که وقایع آن بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است و این مسئله در حالی است که این نوشته در منوی نسخهی ژاپنی دیده نمیشود! همچنین خارج از مبحث Fatal Frame هیچگونه اطلاعات محکمی از این افسانه یافت نمیشود بنابراین برخی به این اعتقاد رسیدهاند که این داستان ممکن است صرفا یک افسانهی ساختگی برای این بازی باشد.
اگر از من بپرسید به شما میگویم احتمالا عمارتی به نام Himuro وجود ندارد چرا که این عمارت خود بر اساس عمارتی دیگر با داستانی مشابه ساخته شده است. احتمالا در این موضوع با افسانهای روبهرو هستیم که خود از داستانی دیگر الهام گرفته است چرا که داستانهای این چنینی در فرهنگ ژاپن بسیار است که از قضا واقعیت برخی از آنها به اثبات رسیده است!
اینکه آیا این اتفاقات واقعا در نقطهای از تاریخ رخ دادهاند مشخص نیست، جواب این سوال تنها روی دیوارهای عمارتی متروکه و در دل ارواح زجر کشیدهای حک شده است که همین الان که در حال خواندن این مقاله هستید ممکن است در گوشهای از ژاپن هر روز در حال سر دادن نالههای درد در خرابههای این عمارت باشند.
چه کسی میداند شاید روزی کسی با این عمارت روبهرو شده و از آن زنده بیرون بیاید تا بتواند بالاخره این افسانه را به یک واقعهی تاریخی تبدیل کند اما فعلا قبول این داستان به عنوان یک واقعه یا داستان خیالی کاملا بر عهدهی شماست.
Five Nights At Freddy’s
پس از غرق شدن در یک داستان به شدت جذاب که واقعی بودن آن مشخص نبود وقت آن رسیده که به دنیای واقعی بازگردیم. Five Nights At Freddy’s فرنچایزی است که به دلیل ساختار خاص خودش به شدت بین طرفداران ژانر ترس محبوب شد و حقیقتا در دورهای شخصا از تجربهی آنها لذت میبردم. اگر راستش را بخواهید این مجموعه، موضوع آن و ساختار محیطش الگوبرداری از یک اتفاق واقعی را فریاد میزند و باید بگویم که این بازی به طور کامل یک تراژدی ناراحت کننده را به عنوان قلب تپندهاش برگزیده است.
در شب 13 دسامبر سال 1993 در یکی از شعبههای رستورانهای زنجیرهای Chuck E. Cheese در ایالت کلورادو آمریکا، پسر 19 سالهای به نام Nathan Dunlap که حدود پنج ماه قبل از آن اخراج شده بود ساعت 9 شب به این رستوران رفته، یک ساندویچ سفارش داده و با دستگاه آرکید بازی میکند و پس از آن به سرویس بهداشتی رفته و تا پایان ساعت کاری یعنی حدود ساعت 10:05 دقیقه در آن جا میماند.
پس از خارج شدن چهار نفر از کارکنان را با استفاده از یک اسلحهی کمری به قتل رسانده و نفر پنجم را به شدت زخمی میکند که در نهایت به دلیل سنگینی جراحات فوت میکند. Nathan Dunlap با دزدیدن برخی وسایل و مقداری پول از صحنهی جرم فرار میکند اما در نهایت دستگیر شده و پس از سالها حبس در سال 2013 به اعدام محکوم میشود اما طی اتفاقات حقوقی مختلف این اتفاق تا سال 2020 به تعویق میافتد و زمانی که قانون اعدام به کلی در ایالت کلورادو حذف شد، Dunlap به حبس ابد محکوم شد.
Five Nights At Freddy’s از این اتفاق الهام گرفته و دنیای خودش را میسازد اما گفته میشود پنج کاراکتر این بازی یعنی Foxy، Freddy، Chica، Bonnie و Golden Freddy همگی در واقع پنج قربانی اتفاق دل خراش 13 دسامبر 1993 را به تصویر میکشند.
ظاهرا سازندگان برای ادای احترامی به این افراد از دست رفته دقیقا پنج کاراکتر را برای این بازی طراحی کردهاند. این ادای احترام تا حدودی سمبلیک نیز محسوب میشود چرا که این پنج کاراکتر احتمالا همان ترسی را به پلیر منتقل میکنند که آن پنج نفر در آن شب قبل از مرگ تجربه کردند گویی که بازگشتهاند تا انتقام بگیرند.
Silent Hill Movie/Homecoming
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که شهری همچون Silent Hill در دنیای واقعی نیز وجود داشته باشد؟ اگر به دنبال چنین شهری میگشتید باید بگویم خوشحال باشید چرا که چنین شهری وجود دارد و از قضا در تاریخچهی بلند این فرنچایز نیز نقشی برای ایفا کردن داشته و امروزه لقب Silent Hill دنیای واقعی را به خود گرفته است. شهر Centralia واقع در ایالت پنسیلوانیا آمریکا یک شهر متروکه است که دهههاست رنگ زندگی را به خودش ندیده است، آشناست؟
این شهر تا ابتدای دههی هشتاد میلادی حدود هزار نفر ساکن داشت اما به دلیل رخ دادن یک آتش سوزی عظیم در معدنهای این شهر، امروزه این تعداد تنها به پنج نفر کاهش پیدا کرده است! این آتش سوزی از سال 1962 آغاز شده و ظاهرا تا همین امروز نیز ادامه دارد و همچنان دلیل اصلی آن مشخص نشده است. تا سال 1984 بسیاری از ساکنین خانههای خود را ترک کرده، از این شهر نقل مکان کردند و این روند تا چندین سال ادامه یافت. امروزه خیابانها و برخی جادههای اطراف این شهر در حال فرو رفتن در زمین هستند، میشکنند و بخار از لابهلای ترکهای آن بیرون میآید!
همچنین این شهر جادهای به نام جادهی گرافیتی دارد که از قضا نام Silent Hill نیز بین این گرافیتیها دیده میشود. حقیقتا وقتی این جاده را نگاه میکنم حس و حال سکانس ابتدایی Silent Hill Origins را از آن دریافت میکنم، زمانی که باید آرام آرام در جادهای قدم میزدیم که ما را به Silent Hill میرساند. حال چطور این شهر متروکهی معروف به این فرنچایز ورود کرده است؟ زمانی که نویسندهی اولین فیلم اقتباسی این مجموعه در حال نوشتن فیلمنامهی این اثر بوده است، یکی از منابع الهام او Centralia بود و زمان زیادی را صرف تحقیق دربارهی تاریخچهی این شهر کرد.
همچنین از آن جایی که Silent Hill Homecoming الگوبرداریهایی از این فیلم سینمایی داشته است، عصارهی الهامات Centralia به این بازی نیز منتقل شده و خود به خود به این عنوان نیز تعمیم داده میشود. از بارش خاکستر از آسمان تا ترکها و شکستگیهای خیابان که بخار از خود خارج میکردند. البته لازم به ذکر است که سازندگان سه نسخهی ابتدایی بازی این شهر را کاملا به صورت اوریجینال ساخته و هیچگونه الگوبرداریای از یک شهر واقعی برای آن آثار نکردهاند.
Kholat
این مورد را شاید قبلا شنیده باشید چرا که اگر اهل جستوجو در معماهای حل نشده و عجیب باشید قطعا نام واقعهی The Dyatlov Pass به گوشتان خورده است. این واقعه به سال 1959 و کوههای Ural روسیه باز میگردد، زمانی که گروهی از دانشجویان دانشگاه پلیتکنیکال Ural که امروزه با نام دانشگاه Ural Federal شناخته میشود برای یک اردوی کوهنوردی به رشته کوههای Ural فرستاده میشوند. این گروه متشکل از هشت مرد و دو زن بود که البته یکی از آنها کمی پس از آغاز اردو به دلیل مشکلات سلامتی از این اردو بازگشت.
این گروه 25 ژانویه سفر خود را آغاز کرد و Igor Dyatlov دانشجوی 23 سالهای که وظیفهی هدایت گروه را بر عهده داشت قرار بود تا 12 فوریه و زمانی که به مقصد خود رسیدند با استفاده از تلگراف پیامی برای کلاب ورزشیشان ارسال کند هرچند که او اظهار داشت ممکن است چند روز بیشتر طول بکشد تا به مقصد برسند. زمانی که روز 12 فوریه فرا رسید، هیچگونه پیامی از سوی گروه دریافت نشد اما این تاخیر امری عادی برای چنین اردوهایی بود از همین رو هیچگونه واکنش لحظهای و یا نگرانیای در این رابطه شکل نگرفت.
حدود هشت روز دیگر گذشت و در تاریخ 20 فوریه و نزدیک به یک ماه از زمان شروع این اردو میگذشت اما همچنان هیچگونه پیامی از سوی Dyatlov دریافت نشد از همین رو اقوام دانشجویان درخواست ارسال یک تیم جستوجو را کردند. ابتدا گروهی از دانشجویان و معلمان داوطلب به عنوان یک تیم جستوجو فرستاده شدند اما طولی نکشید که ارتش و پلیس نیز در این مسئله ورود کردند!
در نهایت در تاریخ 26 فوریه چادر پارهی این گروه در منطقهای به نام Kholat Syakhl پیدا شد که کوهستان مرگ معنا میشود. در چادرها لباس و حتی لنگههای کفشی نیز دیده میشد همچنین طبق تحقیقات انجام شده، چادرها از داخل پاره شده بودند که به این مسئله اشاره داشت که افراد گروه به صورت اضطراری و هراسان از چیزی چادرهایشان را ترک کردند. پس از دنبال کردن رد پای افراد گروه، جستوجوگران به لبهی جنگلی رسیدند اما پس از مدتی ردپاها با برف پوشیده شدند. در نهایت جنازهی دو نفر از افراد گروه در کنار درختی با شاخههای شکسته پیدا شدند گویی که یکی از دانشجویان سعی بر بالا رفتن از آن را داشته است.
پس از آن با فاصلهی چند صد متری جنازهی سه نفر دیگر از افراد گروه نیز پیدا شد و یافتن آثار چهار نفر باقی مانده نیز حدود دو ماه به طول انجامید! برخی از جنازهها نشانههایی از صدمات جدی داشتند به عنوان مثال شکستگیهای سنگین در ناحیهی جمجمه و قفسهی سینه که همانند آن بود که با یک ماشین برخورد کردهاند و برخی دیگر نیز چشمان، بخشی از لب و یا زبان خود را از دست داده بودند! در نهایت دلایل مرگ این گروه وقایای طبیعیای از جمله طوفان، بهمن و یا هایپوفرمیا اعلام شد هر چند هیچ یک به عنوان دلیل قطعی انتخاب نشد و دلیل اصلی مرگ این جوانان نگون بخت همچنان تا امروز یک معما بین عموم باقی مانده است.
اما چه کسی میداند واقعا این دانشجویان در لحظات پایانی زندگیشان چه چیزی را دیده یا تجربه کردهاند؟
عنوان Kholat نیز همانطور که از نامش پیداست کاملا بر پایهی همین واقعه بنا شده و یک اثر ماجراجویی با المانهای ترس محسوب میشود که شما را در نقش یکی از افراد جستوجوگر قرار میدهد که به دنبال 9 دانش آموز گم شده در کوههای Ural میگردد و باید از اسرار پشت ناپدیدی و مرگ این افراد پرده بردارد. در این بازی المانهای ترس باعث شدهاند با برخی هیولاها نیز در طول تحقیقات خود روبهرو شوید که نمیگذارند با خیال راحت در بازی پیشروی کنید. از کجا معلوم، شاید واقعا آخرین چیزی که این گروه کوهنوردی مشاهده کردهاند حتی در خیالات ما نیز نمیگنجد.
سخن پایانی
و اما در نهایت به پایان ماجراجویی ترسناک امروزمان رسیدیم و داستانهایی را مرور کردیم که به نوعی در سرشت بازیهای ترسناکی که دوستشان داریم برای خود جا خوش کردهاند و یادآور وقایعی هستند که شاید فکر کردن به آنها از تجربهی خود بازی نیز ترسناکتر باشد. چنین «داستانهای واقعی» مخصوصا نمونههایی همچون Fatal Frame همیشه مرا به فکر باز میدارند، به فکر آن که واقعا در این لحظات بر قربانیان این وقایع چه گذشت و گاهی اوقات فکر به این مسئله ترسناکتر از یک تجربهی تعاملی سرتاسر ترس و وحشت است چرا که ذهن انسان میتواند به جای بسیار تاریکی تبدیل شود.
نظر شما دربارهی داستانها، وقایع و آثار الهام گرفته از آنها چیست؟ آیا دیدگاهتان نسبت به این آثار با دانستن منشا ایدههایشان تغییر کرده است؟