بهترین فیلم های برنده نخل طلای کن | از راننده تاکسی تا خواب زمستانی
بهترین فیلم های برنده نخل طلای کن | از راننده تاکسی تا خواب زمستانی
جشنواره فیلم کن یک جشنوارهی هنری و سالانه است که در کنِ فرانسه شهری در جنوب این کشور برگزار میشود. این فستیوال یکی از سه رویداد بزرگ سینمایی اروپا در کنار جشنوارههای ونیز ایتالیا و برلین آلمان است. کن در سال ۱۹۴۶ بهطور رسمی با کمک آمریکاییها و انگلیسیها آغاز بکار کرد اما تاریخ واقعی شروع جشنواره را به دههی ۳۰ میلادی میتوان نسبت داد. شروع این جشنوارهی فرانسوی تا حد زیادی به تمایل کشور فرانسه برای رقابت با جشنواره ونیز ایتالیا برمیگردد، زمانی که انگیزهها و ایدههای فاشیستی موسولینی روی برگزیدگان آثار این جشنواره سایه انداخته بود.
از زمان تاسیس این جشنواره تا سال ۱۹۵۴ جایزهای تحت عنوان نخل طلا وجود نداشت تا اینکه در سال ۱۹۵۵ برای اولین بار سمبل شهر کن، یعنی برگ درخت نخل با جنسی از طلای ۲۴ عیار بهعنوان بزرگترین جایزهی این رویداد به فیلمسازان اهدا شد. جشنواره فیلم کن، سیاستهای متفاوتی را نسبت به جایزهی اسکار دنبال میکند. کن بهدنبال فیلمهای هنری و آن دسته از آثاری میگردد که برای تجربهی مسائل جدیدی آمده باشند. فیلمهایی که روایتهایشان خطقرمزها را رد کرده و یا از آن جهانی خارج از اروپا و مردمانش است. کن هر ساله پذیرای کارگردانان بسیاری از نقاط مختلف دنیا است، فیلمسازانی که آثارشان در سینمای تجاری، چندان شناخته شده نیستند ولی از لحاظ هنر سینما استحقاق تحسینهای فراوانی را خواهند داشت.
فیلم های برنده نخل طلای این فهرست براساس نظریهی تحریریهی gsxr انتخاب و رتبه بندی شدهاند.
بهترین فیلم های برنده نخل طلای کن از نگاه gsxr
۴۰- فیلم فیل
فیلم Elephant
- کارگردان: گاس وس سنت
- بازیگران: ادریک دولن
- سال انتشار: ۲۰۰۳
- میانگین امتیازات Elephant در IMDB: ۷/۱
خلاصه دستان: در دبیرستانی در آمریکا دانشآموزان در حال انجام فعالیتهای روزانهی خود هستند و هیچ چیز غیرعادی در این میان وجود ندارد. اما در پس این آرامش قرار است اتفاقی بیفتد که زندگی همه را دگرگون کند.
Elephant، درامی روانشناختی است که در دبیرستان خیالی وات در حومه پورتلند اورگان میگذرد. این فیلم که براساس قتلعام دبیرستان کلمباین در سال ۱۹۹۹ تولید شد، دومین قسمت از سهگانه مرگ ون سنت است که هر سه براساس رویدادهای واقعی ساخته شدهاند. فیل در ابتدا قرار بود بهعنوان مستند قتل عام دبیرستان کلمباین تولید شود که درنهایت وس سنت بهخاطر پتانسیل دراماتیک این اتفاق واقعی، نظرش را تغییر داد و به سمت ساخت یک درام پیش رفت. قبل از شروع فیلمبرداری، فیلمنامهای برای روایت وجود نداشت و فیلمنامهی نهایی نیز در طول فیلمبرداری با یکسری بداههها از سمت بازیگران شکل گرفت.
فیل نمایشی درخشان و عمیقا تاثیرگذار است که تلاشی شجاعانه برای درک روحیات نوجوانان امروزی انجام میدهد. وس سنت سعی نمیکند که حادثهی کلمباین را توضیح دهد و یا دلایل آن را کشف کند. فیلم او بهجای اینکه پاسخهای سادهای به ما بدهد، رویکرد خود را بر گریزان بودن حقیقت و میل سیریناپذیر ما به دانستن بیشتر نسبت به اتفاقات پیرامون و روحیات نوجوانان استوار میکند. دوربین در این فیلم یک ناظر مستقل است و قدرت فیلم در نوع نگاه آن نهفته است، بههمین دلیل فیل تبدیل به یک روایت سبک و جذابی میشود که از قراردادهای مرسوم در حال سرپیچی کردن است.
۳۹- فیلم بچه
فیلم The Child
- کارگردان: برادران داردن
- بازیگران: دبورا فرانسوا
- سال انتشار: ۲۰۰۵
- میانگین امتیازات The Child در IMDB: ۷/۴
خلاصه داستان: برونو و سونیا که درگیر زندگی پرچالش و بیثباتی هستند، بچهدار میشوند. برونو آدم مسئولیتپذیری نیست و نمیتواند نقش پدریاش را بپذیرد. او بدون اینکه سونیا متوجه شود، کودک را در بازار سیاه میفروشد.
The Child، در اولین اکران خود در جشنواره کن، فیلم پنهان میشائیل هانیکه را پشت سر گذاشت و نخل طلای جشنواره را بهدست آورد. این فیلم در همان سال صاحب جوایز متعددی از رویدادهای سینمایی دیگری نیز بود و در سال ۲۰۱۷ هم از طرف نیویورک تایمز بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای قرن بیستویکم انتخاب شد. The Child، داستانی غمانگیز، ساده و سرراست دارد اما نهایتا با پایانی امیدبخش به اتمام میرسد. این فیلم چندین مضمون از بلوغ را بهحرکت درمیآورد و رئالیسمی جذاب و تکاندهنده از زندگی را نشان میدهد.
در این فیلم تمرکز داستان روی شخصیت برونو است، کسی که نتوانسته در زندگیاش به بلوغ روانی و عاطفی برسد و هماکنون نیز مثل بچهها رفتار میکند. The Child، به روایت شکافهای اجتماعی میپردازد، داستانی اخلاقی را تعریف میکند و مخاطب را بهدنبال پیدا کردن سرنخهایی از رستگاری همراه خود تا انتها نگه میدارد. این فیلم یک تجربهی تکاندهنده از زندگی در طبقهی پایین جامعه است، جائی که همه چیز شکل دیگری به خود گرفته و آدمهایش فلسفهی زندگی را گم کردهاند.
۳۸- فیلم کلاس
فیلم The Class
- کارگردان: لوران کانته
- بازیگران: فرانسوا بگودو
- سال انتشار: ۲۰۰۸
- میانگین امتیازات The Class در IMDB: ۷/۵
خلاصه داستان: فرانسوا بگودو، معلم یکی از مدرسههای حاشیهای کشور فرانسه است که دانشآموزانش از طبقات پایین جامعه و یا افراد مهاجر هستند. او در طی سال تحصیلی با چالشهای فراوانی روبهرو است و کار در چنین مدرسهای اصلا راحت نیست.
این فیلم فرانسوی اتوبیوگرافیک که براساس خاطرات فرانسوا بگودو ساخته شده به خاطرات و تجربیات او در مدرسهای در حومهی پاریس میپردازد. بازیگر اصلی فیلم نیز خود فرانسوا بگودو است که هم برای تماشاگر یک غافلگیری ایجاد میکند و هم اینکه به لوران کانته کمک میکند که به سبک موردنظرش برسد و محتوای فیلمش را بهتر ارائه دهد. فیلم از لحاظ سبکی به شیوهی مستند فیلمبرداری شده و رویههایی طبیعتگرایانه به خود گرفته است، بهگونهای که گاهی مخاطب فکر میکند در حال تماشای یک مستند از مدارس حاشیهی شهر است.
این فیلم بیانیه و کنکاشی دربارهی سیستم آموزشی و نحوهی تعامل معلم با شاگردان ارائه میدهد، اینکه چگونه یک فرایند آموزشی میتواند دانشآموزان را هدایت کند و یا بهطور کل ناامیدشان سازد. The Class روایتی ساده دارد، درامی آهسته و خارج از تکلفها و پیچیدگیهای پیرنگی که بیشتر اوقات نیز با دیالوگ پیش میرود. در این فیلم دانشآموزان متعددی بهتصویر کشیده میشوند، چه آنهایی که دردسر سازند و چه آنهایی که در کنجی مینشینند و کار خودشان را انجام میدهند. The Class علاوه بر اینکه در اولین نمایش خود جایزهی نخل طلای کن را برد، در جوایز اسکار نیز نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد و بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۰۸ در لیست پایان سال منتقدان جای گرفت.
۳۷- فیلم طعم گیلاس
فیلم Taste Of Cherry
- کارگردان: عباس کیارستمی
- بازیگران: همایون ارشادی
- سال انتشار: 1997
- میانگین امتیازات Taste Of Cherryدر IMDB: ۷/۷
خلاصه داستان: آقای بدیعی میخواهد خودکشی کند. او قبرش را کنار درختی کنده و قصد دارد تا همهی قرصهای خوابش را یکجا بخورد و در قبر بخوابد. بدیعی برای پیدا کردن کسی که بعد از مرگش، خاک روی جسد او بریزد حومهی شهر را میگردد و با آدمهای مختلفی صحبت میکند.
Taste Of Cherry، تولید مشترک ایران و فرانسه، ساختهی عباس کیارستمی، کارگردان مولف ایرانی است که در جشنواره کن بهطور مشترک با فیلم مارماهی ساخته شوهی ایمومورا نخل طلا را برد و جایزهی منتقدان فیلم بوستون را از آن خودش کرد. طعم گیلاس، مراقبهای برای زندگی است و بیشتر از آنکه احساس مخاطب را درگیر مرگ و خودکشی کند، او را بهسمت زندگی هُل میدهد. این فیلم آهسته پیش میرود، فیلمساز هیچ عجلهای برای روایت قصهاش ندارد و اجازه میدهد که تماشاگر با این آسودگی همراه شود و در این مکاشفهی عمیق مرگ و زندگی سهیم باشد. طعم گیلاس اثری فلسفی هنری خواهد بود اما نه از آن فیلمهای فلسفی که تماشاگر را در هزارتویی گیر بیندازد و او را با ایدههای اگزیستانسیالیستی و بحرانهای وجودی بمباران کند. برداشتهای بلند، دیالوگهای طولانی، سفری جادهای، تلاشهای بدیعی برای پیدا کردن یک همراه برای مُردنش چیزهایی هستند که در این فیلم رئالیستی ما را تحت تاثیر قرار خواهند داد و سینمای ساده و کمتکلف کیارستمی را به زیبایی هرچه تمامتر نشان میدهند. طعم گیلاس در پسزمینهی جنوب شهر اتفاق میافتد، جائی که هیچ چیز زیبایی در آن وجود ندارد و استعارهای از جهان درونی شخصیت اول قصه خواهد بود.
۳۶- فیلم اتاق پسر
فیلم The Son’s Room
- کارگردان: نانی مورتی
- بازیگران: لائورا مورانته
- سال انتشار: ۲۰۰۱
- میانگین امتیازات The Son’s Room در IMDB: ۷/۳
خلاصه داستان: جیوانی یک روانکاو است که پسرش آندریا به برداشتن فسیلی کمیاب از مدرسه متهم شده است. مدتی میگذرد و آندریا طی یک حادثهی غواصی غرق میشود و اوضاع خانواده بهم میریزد.
The Sons Room، درامی خانوادگی از سینمای ایتالیاست که توانست نخل طلای کن را ببرد. نانی مورتی بهخاطر تجربههای شخصی زندگیاش همیشه دوست داشت که فیلمی با محوریت یک روانکاو بسازد. او بعد از لمس یکسری اتفاقاتی که برای اطرافیانش پیش آمده بود، ایدهی اتاق پسر را نوشت و تهیهکنندگان را برای ساخت آن راضی کرد. فیلم با به تصویر کشیدن یک خانوادهی معمولی و خوشبخت شروع میشود. خانوادهای که پدر روانکاو است و توانسته اعضای خانواده را به گرمی کنار هم نگه دارد. بعد از مرگ آندریا نیمه دوم فیلم شروع میشود و به چگونگی کنار آمدن اعضای خانواده با این فاجعه میپردازد.
دوران پس از مرگ پسر، احساسیترین بخش فیلم است، لحظاتی که همه چیز حول شخصیت پدر بهعنوان یک روانکاو میچرخد و سکانسهای کنکاشگونهاش شروع میشود. The Sons Room، فیلمی ساده با طرحی روان خواهد، پیرنگی با کشمکشهای درونی که نبض قصه را در دست گرفته و درام را پیش میبرند. یک فیلم تکاندهنده با خصوصیات تماما اروپایی که چالشهای شخصی و افسردگیهای یک روانکاو را نشان میدهند و از غم خصوصی صحبت میکند. اتاق پسر یک مکاشفهی عمیق و ظریف دربارهی سوگ است، تصویری واقعی از غم و اندوه که باید هرطور شده مدیریت شود.
۳۵- فیلم وقتی بابا رفته بود ماموریت
فیلم When Father Was Away On Business
- کارگردان: امیر کوستوریتسا
- بازیگران: میکی مانویلوویچ
- سال انتشار: ۱۹۸۵
- میانگین امتیازات When Father Was Away On Business در IMDB: ۷/۷
خلاصه داستان: مشا پدر خانواده در دوران کشمکشها بین تیتو و استالین بهخاطر اظهارنظری نابجا به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشود. همسرش به پسرشان مالک میگوید که پدر به ماموریت کاری رفته و داستان از نگاه او روایت میشود.
When Father Was Away On Business، علاوه بر تصاحب نخل طلای جشنواره کن، نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان نیز شد و توجهها را بهسمت یوگوسلاوی جلب کرد. کوستوریتسا که در آن زمان کارگردانی با کارنامهای جذاب و درخشان بود با ساخت این فیلم شهرتی بینالمللی برای خودش دستوپا کرد و تبدیل به فیلمسازی شناختهتر شد. این فیلم از طریق افکار و دیدگاههای مالک شش ساله روایت میشود. پدر مالک بهدلیل اظهارنظرهای خلاف قوانین در مورد کارتون روزنامهای به معدن ذغال سنگ تبعید میشود و عنوان فیلم نیز به دروغی اشاره دارد که به مالک راجعبه غیبت پدرش گفته شده است.
فیلم جدای از ایدههای دراماتیکاش با زیرمتنی قوی از تاریخ یوگسلاوی حرکت میکند و دورهای سخت را بهتصویر میکشد، زمانی که درگیریهایی بین رهبران جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی و جماهیر شوروی رخ داده بود. در این شرایط کسی از تاثیرات اختلافات بین تیتو و استالین نمیتوانست در امان بماند. کوستوریتسا در این فیلم تصویری رئال و ناراحتکننده را از شرایط زندگی در یوگسلاوی آن زمان نشان داده و واقعیتهایی تلخ را بهنمایش درآورده است. فیلم سرشار از ایدههای خانوادگی جذابی است که با ساختاری منسجم در قصه حضور دارند، ایدههایی که مخاطب در مقابلشان نمیتواند احساس خودش را کنترل کند.
۳۴- فیلم عشق
فیلم Amour
- کارگردان: میشائیل هانیکه
- بازیگران: امانوئل ریوا
- سال انتشار: ۲۰۱۲
- میانگین امتیازات Amour در IMDB: ۷/۹
خلاصه داستان: آن و ژرژ معلمان بازنشستهای هستند که دوران سالمندی خود را میگذرانند. روزی آن سکته میکند و ژرژ مسئولیت مراقبت از او را برعهده میگیرد اما اوضاع روزبهروز وخیمتر میشود و رژر تصمیم میگیرد که به این وضعیت خاتمه دهد.
Amour، یکی از فیلمهای فرانسوی پرافتخار است که هم جایزهی اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را بدست آورد و هم اینکه در اولین اکران خود صاحب نخل طلای یکی از جذابترین جشنوارههای اروپایی شد. این فیلم برای هانیکه یک اثر شخصی بود، چراکه او به دلیل خاطرهی تلخی که از خودکشی عمهاش در ذهن داشت، همیشه به این فکر میکرد که چگونه میتوان از رنج کسانی که دوستشان داریم، کم کنیم و آنها را در شرایط بهتری از زندگی قرار دهیم. Amour، یک مراقبه است، داستانی دربارهی عشق، تعهدها و مسئولیتهایش.
این فیلم، نمایشی تلخ است اما نه از آن تلخیهایی که ما را به پوچی زندگی میرساند و ذهنمان را پُر از نگاههای بدبینانه میکند، بلکه تلخیاش از آن جهت است که بخش دردناک عشق را جلوی چشمانمان میآورد و تاکید میکند که برای عشق تا هرکجا که لازم شد باید دست به فداکاریهای دردناکی بزنیم حتی اگر به فروپاشی روح خودمان بینجامد. Amour، یک فیلم هنری است، ریتماش کند است، بازیهایش عالی هستند و نوع دکوپاژ و قاببندیها به تماشاگر مجال درگیری و کنکاش در قصه را میدهد. امانوئل ریوا برای این فیلم در ۸۵ سالگی جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن را بدست آورد و تبدیل به مسنترین بازیگری شد که تا آن زمان به اسکار رسیده است. این فیلم هماکنون بهعنوان یکی از ۱۰۰ فیلم برتر قرن شناخته میشود.
۳۳- فیلم عمو بونمی که زندگی های گذشتهاش را به یاد میآورد
فیلم Uncle Boonme Who Can Recall His Past Lives
- کارگردان: ویراستاکول
- بازیگران: تاناپات سایسیمار
- سال انتشار: ۲۰۱۰
- میانگین امتیازات Uncle Boonme Who Can Recall His Past Lives در IMDB: ۶/۷
خلاصه داستان: عمو بونمی که از نارسایی کلیه رنج میبرد، تصمیم گرفته تا روزهای پایانی عمرش را در کنار عزیزانش باشد. او در یک مزرعه زندگی میکند و در همین لحظات روح همسر مرده و پسر گمشدهاش را در کنار خود میبیند.
Uncle Can Recall His Past Lives، درامی جذاب است که بهعنوان اولین فیلم تایلندی توانست نخل طلای جشنواره کن را ببرد. این فیلم از کتاب «مردی که میتواند زندگیهای گذشته خود را به یاد آورد» نوشتهی یک راهب بودایی الهام گرفته شده است. ویراستاکول میگوید این کتاب به بررسی احوالات واقعی راهبی میپردازد که گویا در لحظات مراقبه زندگیهای گذشته خود را به یاد میآورده است. این فیلم مثل درخت زندگی ترنس مالیک فاقد روایت خطی است، طرح بهشدت به تصاویر هیپنوتیزمی که در قابهای عریض گرفته شده متکی میماند، بههمین دلیل عمو بونمی فیلمی است که تنها نیاز به احساس شدن دارد و نه درک شدن.
عمو بونمی آخرین قسمت از یک پروژهی هنری چند پلتفرمی است که ویراستاکول چندین سال روی آنها کار کرد. این پروژه به بررسی مضامین خاطرات، دگرگونی و انقراض میپردازد و سرکوب خشونتآمیز کمونیستها توسط ارتش تایلند را بررسی میکند. موجودات ماوراطبیعی، ارواح، فلسفه بودایی، کارما و تناسخ چیزهایی هستند که بهطرز صمیمی و شگفتانگیزی در این بخش از پروژهی ویراستاکول حضور دارند. این فیلم با نقدهای عموما مطلوبی از سمت منتقدان همراه شد و در لیست بهترینهای سال ۲۰۱۰ نیز قرار گرفت.
۳۲- فیلم مرد آهنی
فیلم Man Of Iron
- کارگردان: آندری وایدا
- بازیگران: کریستینا جاندا
- سال انتشار: ۱۹۸۱
- میانگین امتیازات Man Of Iron در IMDB: ۷/۳
خلاصه داستان: کارگران کشتیسازی گدانسک در خلال جنبش اتحادیه همبستگی دست به اعتصاب میزنند. حزب کمونیست فردی را در قالب خبرنگار به داخل اعتصابکنندگان میفرستد تا بتواند نقطه ضعفی علیهشان بیابد.
مرد آهنین، درامی تاریخی لهستانی است که جنبش و مسائل مربوط به اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ را بهتصویر میکشد. اتحادیهای سراسری که دربرگیرندهی همهی اتحادیههای صنفی کارگری در لهستان بود و برای دفاع از حقوق کارگران در سال ۱۹۸۰ تشکیل شد و بهعنوان یکی از پایگاههای اصلی مقاومت در برابر دولت وقت فعالیت کرد. جامعه لهستان به دلیل نزدیکی حکومت وقت به اتحادیه جماهیر شوروری، نظر مساعدی به آنچه که در سیاست و جامعه اتفاق میافتاد نداشت. مدتها بعد با وخامت اوضاع اقتصادی و شروع اعتصابات، این اتحادیهی همبستگی در سال ۱۹۸۰ شکل گرفت.
Man Of Iron، به بخشی از این اتفاقات تاریخی ورود میکند و یکی از مهمترین رویدادهای آن دوره یعنی موضوعات پیرامون کارخانه کشتیسازی را بررسی میکند. مرد آهنی فیلمی دربارهی تاریخ لهستان است که مفاهیم عمیقی از نابسامانیهای مدنی را بهنمایش درمیآورد. قصهای جذاب که به دیدگاههای افراد در نظامهای کمونیستی میپردازد. آندری وایدا بعد از اکران این فیلم توضیح داد که مرد آهنی را بهدرخواست فعالان و مبارزان جنبش همبستگی لهستان ساخته است. این فیلم علاوه بر تصاحب نخل طلای کن، نامزد بهترین فیلم خارجیزبان در جوایز اسکار نیز بود.
۳۱- فیلم مثلث غم
فیلم Triangle Of Sadness
- کارگردان: روبن اوستلوند
- بازیگران: هریس دیکینسون
- سال انتشار: ۲۰۲۲
- میانگین امتیازات Triangle Of Sadness در IMDB: ۷/۴
خلاصه داستان: یک زوج مدل و اینفلوئنسر با تعدادی از ثروتمندان به سفری دریایی میروند. وقتی که کشتی تفریحیشان غرق میشود، آنها به همراه تعدادی دیگر در جزیرهای پناه میگیرند و تلاش میکنند که با ماهیگیری زنده بمانند.
مثلث غم، یک کمدی تاریک است که در اولین نمایش خود در جشنواره کن، برای دومین بار اوستلوند را صاحب نخل طلای جشنواره کرد. فیلم با تشویق هشت دقیقهای و ایستاده از سمت حاضران همراه شد و توجه بینالمللی منتقدان را به خود جلب کرد. مثلث غم در جوایز فیلم اروپا نیز برندهی جایزه بهترین فیلم شد و سه نامزدی را در نودوپنجمین دوره جوایز اسکار بهدست آورد. وقتی اوستلوند در سال ۲۰۱۷ بهخاطر فیلم مربعاش اولین نخل طلای خود را گرفت، عنوان فیلم جدیداش را مثلث غم عنوان کرد، طنزی وحشیانه علیه دنیای مُد و ثروتمندان که به مضمون زیبایی بهعنوان سرمایه میپردازد.
مثلث غم به اصطلاحی اشاره دارد که توسط جراحان پلاستیک برای قسمتی از صورت که مستعد چینوچروک است استفاده میشود که بکارگیری این عنوان از همین ابتدا، رویهی هجوگونهی کارگردان را برای روایت فیلم نشان میدهد. Triangle Of Sadness فیلمی با ایدههای بسیار است و مضامین مختلفی را به چالش میکشد. این هجو لطیف به مسائل سیاسی، اجتماعی، ایدههای کاپیتالیستی و فشن ورود میکند و درنهایت در جزیرهای دورافتاده معنای خودش را به تکامل میرساند. این فیلم با نمایش جهان مدرن و بدوی به مقایسهی شرایط و ایدههای شکلگیریشان پرداخته و ارزشهای متفاوت آنها را بهنمایش درمیآورد. در هر دو دنیا، این قدرتمندان هستند که میتوانند زندگی کنند و زنده بمانند. انتخاب طبیعی در جهان فیلمساز اتفاق میافتد و دنیای بدوی و مدرن هرکدام سرمایههای متفاوتی برای ارزشگذاری دارند.
۳۰- فیلم انگل
فیلم Parasite
- کارگردان: بونگ جون هو
- بازیگران: سانگ کانگ هو
- سال انتشار: ۲۰۱۹
- میانگین امتیازات Parasite در IMDB: ۸/۵
خلاصه داستان: خانوادهی فقیری که در یک زیرزمین بدبو زندگی میکنند، توسط خانوادهای ثروتمند بهعنوان راننده و خدمتکار استخدام میشوند. آنها به داخل این خانواده نفوذ میکنند تا صاحب خانهشان شوند.
Parasite، یکی از معروفترین و محبوبترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ بود که هم توانست بهعنوان نمایندهی کرهجنوبی جایزهی بهترین فیلم خارجیزبان را در نودودومین دوره جوایز اسکار ببرد و هم اینکه در اولین نمایش خود در جشنوارهی کن صاحب نخل طلای یکی از بزرگترین رویدادهای سینمایی اروپا شود. انگل توجه همهی منتقدان را به خود جلب کرد، چه آنهایی که در کن گرایش به فیلمهای هنری داشتند و چه آنهایی که در جشنوارههای تجاری مشغول رصد فیلمهای پولساز بودند. بونگ جون هو، این فیلم را تحت تاثیر فیلم کرهای خدمتکار خانه محصول ۱۹۶۰ ساخت و از تجربیات خود زمانی که برای آموزش در خانوادهای ثروتمند رفتوآمد میکرد، الهام گرفت.
در ابتدا یک هیچ تهیهکنندهای حاضر به استفاده از نام Parasite نشد، چراکه آنها این اصطلاح را یک ضدعنوان برای یک فیلم میدانستند، درنهایت بونگ جون توضیح داد: «از آنجائیکه داستان در مورد نفوذ دو خانواده در یکدیگر و سواستفاده از تواناییهای دو طرف است، این اسم بسیار بدیهی بهنظر میرسد.» این فیلم همانند بسیاری از فیلمهای کرهای دیگر ایدههای ضدسرمایهداری و استعمار را با خود بههمراه دارد و به تضاد طبقاتی و نابرابریهای اجتماعی میپردازد. چیزی که باعث شده پارازیت فیلمی جذاب بهنظر بیاید، استفادهی درست بونگ جون هو از استعاره است. او با لحن کمدی تاریک خود و با بکارگیری معنای دور همهی عناصر داخل فیلم به چیزی میرسد که نهتنها برای مخاطب خستهکننده و خشک نیست، بلکه واقعیتهای تلخ را با زبانی منعطف به او نشان میدهد.
۲۹- فیلم ۴ ماه، ۳ هفته، ۲ روز
فیلم 4Months, 3Week, 2Days
- کارگردان: کریستین مونجیو
- بازیگران: ولاد ایوانف
- سال انتشار: ۲۰۰۷
- میانگین امتیازات 4Months, 3Week, 2Days در IMDB: ۷/۹
خلاصه داستان: در سال ۱۹۸۷ رژیم کمونیستی چائوشسکو بر سر کار است و سقط جنین مجازات سختی را همراه دارد. گابیتا چند ماه است که در یک بارداری ناخواسته گیر افتاده و قرار است که هماتاقی او برای ختم بارداری بهش کمک کند.
۴ ماه، ۳ هفته، ۲ روز، فیلمی رومانیایی است که در رومانی کمونیست و آخرین سالهای دوران نیکولای چائوشسکو میگذرد. زمانی که سقط جنین با قوانین سختگیرانهای همراه بود. مونجیو ایدهی این فیلم را براساس یک اتفاق واقعی دریافت کرد و تصمیم گرفت که فیلمی جدی با تمرکز بر یک داستان واقعی بسازد، فیلمی که تلخی آن دوران را نشان دهد و احساست مردم را جریحهدار کند. جهان این فیلم جای سرد و سختی است، جائیکه زنان بهخاطر سیاستهای کمونیستی گرفتار عاقبتهای تراژیک میشوند و عملا هیچگونه کنترلی بر سرنوشت خود ندارند.
فیلم بیشتر روی تلاشهای گابیتا برای کمک به دوستش متمرکز است و بهطور واقعگرایانهای به بررسی شرایط او در این وضعیت ریسکزا میپردازد. بیشتر منتقدان این فیلم را نشاندهنده یک رنسانس بزرگ در سینمای رومانی دهه ۲۰۰۰ میدانند. این فیلم از آن فیلمهای هنری بود که مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت و در جشنواره کن علاوه بر نخل طلا دو جایزهی دیگر را نیز بدست آورد. موضوع جنجالی فیلم یعنی سقط جنین، باعث حذف آن از هشتادودومین دوره جوایز اسکار شد اگرچه فیلم در سال ۲۰۱۷ در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر قرن بیستویک قرار گرفت. فیلم هرگز، به ندرت، گاهی، همیشه تا حدی از این فیلم الهام گرفته است.
۲۸- فیلم دزدان فروشگاه
فیلم Shoplifters
- کارگردان: هیروکازو کورئیدا
- بازیگران: لیلی فرانک
- سال انتشار: ۲۰۱۸
- میانگین امتیازات Shoplifters در IMDB: ۷/۹
خلاصه داستان: یک خانواده ژاپنی که درآمد ناچیزی دارند با دزدی از فروشگاهها امرار معاش میکنند. آنها بهطور اتفاقی دختربچهای را مییابند و تصمیم میگیرند که برای مدتی او را نزد خود نگه دارند.
کورئیدا عنوان کرد که بعد از ساخت فیلم مثل پدر، مثل پسر تصمیم گرفته که فیلمی با بررسی این سوال بسازد: چهچیزی باعث تشکیل خانواده میشود و مفهوم خانواده در چهچیزی خلاصه شده است؟ او به مدت ۱۰ سال روی این ایده فکر کرده بود و درنهایت با بررسی گزارشهایی در مورد فقر و دزدی از فروشگاههای ژاپن و تلفیق زندگیهای کودکان در پرورشگاهها با قصهی خودش، فیلمنامهی دزدان فروشگاه را نوشت. دزدان فروشگاه، فیلمی منحصربفرد، بدیع و احساسی است که با خلق لحظاتی سخت و غمانگیز ما را تکان میدهد و به نمایشی انسانی و تعریفی عمیق از خانواده میرسد.
فیلم نشان میدهد خانواده الزاما کسانی نیستند که با ما نسبت خونی دارند، بلکه آدمهاییاند که از ما مراقبت میکنند و همراهمان میمانند. نکتهی جالب نیز همینجاست که پیوندها و نسبتهای خونی نیز تا پایان فیلم مشخص نمیشوند. کورئیدا برای ساخت این فیلم نگاهی طبیعتگرایانه و انسانگرایانه دارد و اعتراض خود را نسبت به رکود اقتصادی ژاپن بهتصویر میکشد. Shoplisters، در اولین اکرانش جایزهی نخل طلا را تصاحب کرد و در نودویکمین دوره جوایز اسکار نیز نامزد بهترین فیلم خارجیزبان شد. دزدان فروشگاه در ژاپن به موفقیت تجاری و انتقادی خوبی دست پیدا کرد و در اروپا و آمریکا نیز توانست تصویری بحثبرانگیز از سینمای ژاپن را به مخاطبان نشان دهد.
۲۷- فیلم درخت زندگی
فیلم The Tree Of Life
- کارگردان: ترنس مالیک
- بازیگران: براد پیت
- سال انتشار: ۲۰۱۱
- میانگین امتیازات The Tree Of Life در IMDB: ۶/۸
خلاصه داستان: فیلم خانوادهای تگزاسی در دهه ۱۹۵۰ را نشان میدهد. پسر بزرگ خانواده جک بهخاطر رفتارهای پدرش سرخورده شده و هنجارشکنی میکند. این احساسات تلخ تا بزرگسالی نیز ادامه مییابند و او در این شرایط باید بهدنبال پاسخی برای روح گمشدهاش باشد.
The Tree Of Life، درامی تجربی است که پس از مدتها بحثوجدل بر سر تاریخ اکران برای اولین بار در جشنواره فیلم کن بهنمایش درآمد. این فیلم به نامزدی سه اسکار رسید و اکنون بهعنوان یکی از ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما شناخته میشود. درخت زندگی در جشنوارهی کن به مذاق تماشاگران خوش نیامد اما منتقدان فیلم را بهعنوان اثری هنری پسندیدند و از آن تعریف کردند. تیم تدوین این فیلم از اپراتورهای زیادی تشکیل شده بود، ترنس مالیک قصد داشت که خطوط داستانی فیلم را در مرحلهی پستولید پیدا کند و بوسیلهی برشهای تدوینگر به روایت منسجمی برسد. تدوینگران این فیلم اعتقاد دارند که درخت زندگی یکی از چالشبرانگیزترین پروژههای زندگیشان بوده است، چراکه مالیک دوست داشته روشهای غیرمتعارفی را برای تدوین امتحان کند. ترنس مالیک برای جلوههای ویژهی فیلم نیز روشهای قدیمی را امتحان کرد چراکه دلش نمیخواست اثرش با تصاویر کامپیوتری احاطه شوند.
The Tree Of Life، فیلمی خاص با ریتمی نسبتا کند است که بهدلیل ساختار نسبتا پیچیدهاش مدتی زمان میبرد تا مخاطب متوجه شود، کارگردان قصد نمایش چهچیزی را داشته است. این فیلم که بهنوعی از فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی الهام گرفته شده است، قصهی خود را در قالب کیهان و هستی روایت میکند و به تفصیل راه طبیعت و راه فیض میپردازد. درخت زندگی در خود ایدههایی فلسفی و روانشناسانه دارد، از عشق، عقدهی ادیپ، زندگی، هستی، جهان، ایمان و سرگشتی صحبت میکند و دنیایی تودرتو برای تماشاگرش میسازد.
۲۶- فیلم طبل حلبی
فیلم The Tin Drum
- کارگردان: فولکر شلوندورف
- بازیگران: دیوید بننت
- سال انتشار: ۱۹۷۹
- میانگین امتیازات The Tin Drum در IMDB: ۷/۵
خلاصه داستان: داستان فیلم مربوط به زندگی اسکار است، پسری که در طول جنگ جهانی دوم در آلمان زندگی میکند. او در سومین سالگرد تولدش، بهخاطر رفتارهای اطرافیان تصمیم میگیرد که دیگر بزرگ نشود. اسکار خود را از پلهها به پایین پرتاب میکند و رشدش متوقف میشود.
The Tin Drum، که براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی گونتر گراس ساخته شده شبیه بیشتر فیلمهای سینمای آلمان اثری ضدجنگ است و همپای جهانبینی آنها حرکت میکند. این فیلم پروسهی تولید بسیار سختی را طی کرد، چراکه رمان در کشورهای بلوک شرق و آلمان شرقی ممنوع شده بود و گروه فیلمبرداری وقت بسیار کمی را برای فیلمبرداری در لهستان داشتند، بههمین دلیل بسیاری از سکانسها، در استودیوهای آلمان غربی ساخته شد. طبل حلبی یک درام جنگی ابزورد است که با ترکیب جهان واقعی، موقعیتهای سورئال و دنیایی جنگزده، به انزجار از جنگ و حماقت آدمهای جنگطلب میپردازد.
فیلم به روحیهی خودبرتربینی آلمانها میتازد و این خصلت را بهعنوان یکی از پتانسیلدارترین عناصر شروعکنندهی جنگ در نظر میگیرد. The Tin Drum، بهخاطر پلانهای اروتیکاش در بیشتر کشورها با سانسور و ممیزی روبهرو شد حتی برای نمایش در مراسم اسکار و کن نیز به مشکل برخورد. طبل حلبی از آن فیلمهای پرافتخاری است که هم نخل طلای یکی از بزرگترین رویدادهای سینمایی اروپا را برد و هم توانست جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان را تصاحب کند. نیویورک تایمز از این فیلم بهعنوان یکی از ۱۰۰۰ فیلم برتر تمام دوران یاد کرد.
۲۵- فیلم بدرود محبوب من
فیم Farewell My Concubine
- کارگردان: چن کایگه
- بازیگران: لسلی چونگ
- سال انتشار: ۱۹۹۳
- میانگین امتیازات Farewell My Concubine در IMDB: ۸/۱
خلاصه داستان: دوزی پسری که دارای ویژگیهای زنانه است، توسط مادرش به یک گروه اپرا برده میشود. او در آنجا با دانشآموزی بهنام شیتو دوست میشود. شیتو و دوزی بعدها با یکدیگر اجراهای متعددی را روی صحنه میبرند و معروف میشوند.
Farewell My Concubine، برای اولین بار در هنگکنگ و پس از آن در جشنواره کن بهنمایش درآمد، جائی که نخل طلا را برد و تبدیل به اولین فیلم چینیزبانی شد که این جایزه را بدست آورده است. چن کایگه که یکی از کارگردانان نسل پنجمی و تاثیرگذار سینمای چین است این درام تاریخی را براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی لیلیان لی ساخت، رمانی که در چین پرآشوب و سیاسی قرن بیستم، از روزهای اولیهی جمهوری چین تا پس از انقلاب فرهنگی میگذرد. بدرود محبوب من فیلمی زرقوبرقدار است که از یک طرف داستان عاشقانهای کمیاب را تعریف میکند و از طرفی دیگر به آسیبهای ناشی از انقلاب فرهنگی، تسلط کمونیستها و مشکلات دوران اشغال ژاپن میپردازد.
همانند بسیاری از فیلمهای چینی، این فیلم نیز چند هفته پس از اکران، توقیف شد و دولت اجبار کرد که برای اکران مجدد، باید تغییرات سیاسی موردنظر هئیت بازبینی در فیلم اعمال شود. هئیت سانسور به بازنمایی همجنسگرایی، خودکشی یک شخصیت برجسته و توصیف آشفتگی در دورهی شکلگیری کمونیستها اعتراض کرده بود. از آنجائیکه این فیلم برندهی نخل طلای کن شد، اقدام دولت چین با اعتراضات بینالمللی همراه بود و چینیها بهخاطر گرفتن میزبانی المپیک حاضر شدند که فیلم را با سانسورهای متعدد به سینماها بازگردانند. Farewell My Concubine، همچنین برندهی جوایزی از جمله بهترین فیلم خارجی زبان در گلدنگلوب و بفتا شد و دو نامزدی در شصت و ششمین دوره جوایز اسکار را برای بهترین فیلمبرداری و بهترین فیلم خارجی زبان دریافت کرد.
۲۴- فیلم تصنیف نارایاما
فیلم The Ballad Of Narayama
- کارگردان: شوهی ایمامورا
- بازیگران: اوگاتا سومیکو
- سال انتشار: ۱۹۸۳
- میانگین امتیازات The Ballad Of Narayama در IMDB: ۷/۸
خلاصه داستان: در یک دهکدهی فقیر ژاپنی قرن نوزدهم هرکسی که به سن ۷۰ سالگی میرسد، برای مرگ باید از کوهی بالا برود. اورین به ۶۹ سالگی رسیده و زمستان پیشرو نوبت اوست که به کوه برود اما او اول باید مطمئن شود که پسرش همسری پیدا میکند.
The Ballad Of Narayama، درامی است که براساس کتابی بههمین نام و نوشتهی شیچیرو فوکازا ساخته شده است. در سال ۱۹۵۸ اقتباس دیگری از این کتاب ساخته شد اما نسخهی ایمامورا توانست جایزهی نخل طلا را ببرد. در هر دو فیلم، افسانهای روایت میشود که طبق آن افراد مسن را به بالای کوهی میبرند و رها میکنند. این افسانه به زمانی برمیگردد که غذا کم بوده و مردم مثل حیوانات با یکدیگر رفتار میکردند. آنها دختران خود را میفروختند و پسرانشان را در سرمای زمستان رها میکردند تا از گرسنگی و یخزدگی بمیرند.
این فیلم تصویری آخرالزمانی از سنتهایی است که نمیشود پایبندشان بود و بدانها عمل کرد. سنتی که بهخاطر مقابله با کمبود مواد غذایی تکامل یافته است. ایمامورا بارها اعتراف کرده که بیشتر به ساخت قصهی زندگیهای پست و نفرتانگیز علاقه دارد تا اینکه به زندگی طبقهی متوسط و اشراف بپردازد. او با استفاده از این سنتهای قدیمی ژاپنی روایتی از انسانیت، معنای انسان بودن، مرگ و اخلاقیات را بهنمایش درمیآورد و شباهتهای غرایز انسانی و حیوانی را به چالش میکشد. فیلم همچنین مراقبهای عمیق دربارهی جامعه، مسئولیت و فناپذیری است، اینکه یک انسان چقدر در برابر زنده ماندن دیگران مسئول است؟ و آخرین کارهای هر فرد قبل از مرگش چهچیزهایی میتواند باشد؟
۲۳- فیلم تعطیلی از دست رفته
فیلم The Lost Weekend
- کارگردان: بیلی وایلدر
- بازیگران: ری میلاند
- سال انتشار: ۱۹۴۵
- میانگین امتیازات The Lost Weekend در IMDB: ۷/۹
خلاصه داستان: دان یک نویسندهی الکلی اهل نیویورک است که باید بههمراه برادرش ویک به تعطیلات برود اما او از رفتن به تعطیلات طفره میرود. دان که حالا خلاقیتاش را از دست داده، تصمیم میگیرد که به زندگی بازگردد.
تعطیلی از دسترفته یک درام نوآر است که وایلدر آن را براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی چارلز جکسون ساخت. فیلم با کنار گذاشتن مضامین همجنسگرایانه رمان بهطور قابل توجهی از کتاب فاصله دارد که به این ترتیب شخصیتهایش با پرداختی متفاوت همراه میشوند. تعطیلی از دسترفته نگاهی بسیار تلخ و واقعبینانه به اثرات مخرب الکل است که با ترکیب ایدههای نوآر اکسپرسیونیستی و سبک رئال تماشاگر را در تجارب دان غرق میکند. این فیلم علاوه بر تصاحب نخل طلای کن نامزد هفت جایزه اسکار شد که در این میان به ۴ جایزهی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه اقتباسی رسید.
در ابتدا قرار بود که همهی فیلم در استودیوهای پارامونت گرفته شود اما وایلدر اصرار داشت که بخشهایی از فیلم در شهر نیویورک ساخته شود تا حسی متمایز از ایدههای رئالیستی در فیلم به جریان بیفتد. او برای این کار از دوربینهای مخفی استفاده کرد. وایلدر آنها را برای فیلمبرداری پشت ماشین و یا جعبههای پستی میبست تا جائیکه بعضی از پلانها بدون اطلاع بازیگر گرفته میشدند. کارخانههای مشروبسازی پس از اکران این فیلم کمپینی علیه فیلم به راه انداختند و در ازای ۵ میلیون دلار رشوه، از پارامونت خواستند که همهی نگاتیوها را بسوزاند.
۲۲- فیلم پیانیست
فیلم The Pianist
- کارگردان: رومن پولانسکی
- بازیگران: آدرین برودی
- سال انتشار: ۲۰۰۲
- میانگین امتیازات The Pianist در IMDB: ۸/5
خلاصه داستان: در سال ۱۹۳۹ وقتی که آلمانها به ورشو حمله میکنند و لهستان را تحت اشغال خود درمیآورند، یهودیان بهزودی حق کسبوکار خود را از دست میدهند و تحت فشار نازیها قرار میگیرند. ولادیسلاو شپیلمن، نوازندهای یهودی است که در خلال این تهاجم خانوادهاش را از دست میدهد.
هر زمانی که صحبت از فیلمهای هولوکاست به میان میآید، محال است که پیانیست در میان فیلمهای درخشان بازتابدهندهی این واقعهی تاریخی نباشد. پیانیست درامی براساس واقعیت است که با الهام از کتاب زندگینامهای ولادیسلاو شپیلمن آهنگساز یهودی- لهستانی که یکی از بازماندگان هلوکاست بود، ساخته شده است. پولانسکی برای این فیلم اسکار بهترین کارگردانی را برد و آدرین برودی نیز بهخاطر بازی جذاب و قابل ستایشاش جوایز متعددی را بهدست آورد. این فیلم برای پولانسکی اثری مقدس است و زیست هنرمندانهاش را میتوان در این اثر یافت. مادر او در اردوگاههای کار اجباری کشته میشود، پدرش نیز تا پایان جنگ مفقود میماند و خود پولانسکی نیز مجبور میشود در انبار یک کشاورز لهستانی زندگی کند.
پولانسکی در این فیلم به جستوجوی خودش پرداخته، دردهای زندگی خودش را بهنمایش درآورده و در پس نمایش مصیبتها بهدنبال تکههای خودش بوده است. پیانیست تجربهای دراماتیک از هولوکاست است، بیانیهای بسیار قدرتمند دربارهی جنگ، برخوردهای غیرانسانی و رستگاری با هنر که درنهایت همین هنر، پولانسکی را به رستگاری رسانده و از درد رهانده است. این فیلم هماکنون در میان ۱۰۰ فیلم برتر قرن ۲۱ بیبیسی قرار دارد، اثری که با رئالترین شیوهی ممکن به نمایش و تفصیل یکی از فجیعترین اتفاقات تاریخ نسل بشر پرداخته است.
۲۱- فیلم رازها و دروغها
فیلم Secrets And Lies
- کارگردان: مایک لی
- بازیگران: ماریان بابتیست
- سال انتشار: ۱۹۹۶
- میانگین امتیازات Secrets And Lies در IMDB: ۸
خلاصه داستان: هورتنس که در کودکی به فرزندخواندگی پذیرفته شده، پس از مرگ مادرخواندهاش تصمیم میگیرد بهدنبال خانوادهی واقعی خود بگردد. با وجود هشدارهای فراوان او بر تصمیم خود مصمم است و با تعجب متوجه میشود که مادر واقعیاش سیاهپوست نیست.
Secrets And Lies، درامی بریتانیایی است که علاوه بر تصاحب نخل طلای کن در شصتونهمین دوره جوایز اسکار به پنج نامزدی رسید. مایک لی برای ساخت این فیلم از تجربیات کسانی که به فرزندخواندگی گرفته شده بودند الهام گرفت. او گفت همیشه دلش میخواسته که این چالش بزرگ را از طریق یک نمایش دراماتیک بررسی کند و به زوایای آن بپردازد. لی همچنین برای نمایش تصویری عمیق از جامعهی سیاهپوستی که در حال حرکت و پیشرفت است، بهسراغ رنگینپوستان موفق اما با گذشتهای دردناک رفت و از آنها نیز ایدههایی برای نگارش طرحاش گرفت.
رازها و دروغها فیلمی ساده است اما در بطن خود کشمکشهایی درونی را ایجاد میکند و تماشاگر را بهسمت شادی و غم میکشاند. عشق و خانواده مکاشفهای است که در فیلم به جریان افتاده و لحظاتی ناب را رقم زده است. با اینحال فیلم هرگز بهسمت ملودرام پیش نمیرود و بر سر ارائهی یک درام میماند و به بررسی آدمهایی میپردازد که موقعیتهای کاری و طبقهی اجتماعیشان پررنگ است. این فیلم با تحسین گستردهای همراه شد و منتقدان از آن بهعنوان یکی از قدرتمندترین آثار لی نام بردند. رازها و دروغها هم فروش خوبی را تجربه کرد و هم اینکه بهعنوان چهلمین فیلم برتر بریتانیا شناخته شد.
۲۰- فیلم بارتون فینک
فیلم Barton Fink
- کارگردان: برادران کوئن
- بازیگران: جان تورتورو
- سال انتشار: ۱۹۹۱
- میانگین امتیازات Barton Fink در IMDB: ۷/۶
خلاصه داستان: بارتون فینک نمایشنامهنویس موفق برادوی توسط استودیوی کپیتول هالیوود برای نگارش فیلمنامهای استخدام میشود. او برای شروع فرآیند نوشتن به هتل ارل میرود اما بارتون دچار رکود خلاقیت شده و به مشکل برمیخورد.
بارتون فینک وقتی که برای اولین بار در جشنواره کن بهنمایش درآمد، علاوه بر تصاحب نخل طلای جشنواره، جایزهی بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری را نیز از آن خود کرد. فیلم با وجود نامزدی در سه اسکار و موفقیتهای انتقادی فراوان نتوانست فروش خوبی را در گیشه تجربه کند. بارتون فینک در مقابل بودجهی ۹ میلیون دلاریاش تنها به فروش ۶ میلیون دلار رسید. کوئنها بهخاطر فیلمهایی که طبقهبندیهای ساده ژانری را به چالش میکشند، شهرت دارند، این فیلم نیز نمونهی کامل این خصوصیت کوئنها است که از این منظر نمونهی قابل توجهی در کارنامهشان بهحساب میآید.
آنها اصرار دارند که این فیلم بههیچ ژانری تعلق ندارد. ایتان از بارتون فینک بهعنوان فیلمی دوستانه برای دهه ۹۰ یاد میکند. برخی منتقدان آن را اثری سورئالیستی مینامند و برخی دیگر آن را فیلمی نوآر و ترسناک مینامند. بارتون فینک از آنجائی که در تلاقی ژانرها خودش را سپری میکند، از وضوح روایی مستقیم فاصله میگیرد و از شیوهی برخورد کلاسیک با کارکترهایش امتناع میکند، اغلب بهعنوان فیلمی پستمدرن در نظر گرفته میشود. سبک این فیلم، خاطرهانگیز و نمایندهی فیلمهای دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ است. پالتو، کتوشلوارهای تیره و بیرنگ و نوع کلاهها از دهه ۳۰ میآیند و سبک هتل و اتمسفر حاکم بر صحنهها نیز تاثیر فیلمسازی قبل از جنگ جهانی دوم را نشان میدهند.
۱۹- فیلم پیانو
فیلم The Piano
- کارگردان: جین کمپیون
- بازیگران: هالی هانتر
- انتشار: ۱۹۹۳
- میانگین امتیازات The Piano در IMDB: ۷/۵
خلاصه داستان: داستان فیلم در دهه ۱۸۵۰ میگذرد، آدا زن جوانی که بزرگترین دلخوشی زندگیاش نواختن پیانو است، بههمراه دختر کوچکش به نیوزلند میرود تا با مردی که تاکنون ندیده ازدواج کند.
The Piano، محصول مشترک استرالیا و فرانسه درامی جذاب است که به موفقیت تجاری و انتقادی خوبی رسید. این فیلم دهها برابر بودجهی خود را در سراسر جهان فروخت و جین کمپیون را تبدیل به اولین زن برندهی نخل طلای جشنواره کن کرد. فیلم همچنین با ۸ نامزدی در جشنواره اسکار، ۳ جایزه دریافت کرد که یکیشان جایزهی بهترین فیلمنامه برای کمپیون بود. بعد از اکران فیلم منتقدان استدلال کردند که او قصهاش را براساس رمان داستان یک رودخانهی جین مندر ساخته اما او چنین ادعایی را رد کرد و توضیح داد که تنها تحت تاثیر بلندیهای بادگیر بوده است.
پیانو ملودرامی شگفتانگیز با یک فیلمبرداری خیرهکننده است که داستان عاشقانهای را با ظرافت هرچه تمام به اجرا درمیآورد. امواج تپنده، جنگلهای مهآلود و بارانی، انزوای محیطی، صداهای دراماتیک و باران زمینهی مناسبی را برای روایت این داستان فراهم کردهاند. موسیقی نیز بهگونهای خاص در این فیلم حضور دارد. این عنصر همهی عناصر را در کنار یکدیگر قرار میدهد و حس خوبی را به بازیها میبخشد. The Piano، درامی انسانی با زیرمتنی پنهان از ایدههای جنسیت و خشونت است. این فیلم بهعنوان یکی از ۱۰۰ فیلم برتر از کارگردانان زن شناخته میشود.
۱۸- فیلم مکالمه
فیلم Conversation
- کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
- بازیگران: جین هکمن
- سال انتشار: ۱۹۷۴
- میانگین امتیازات Conversation در IMDB: 7/8
خلاصه داستان: هری یک جاسوس است و کارفرمایان خصوصی او را برای انجام ماموریتهایشان استخدام میکنند. هری که خودش فردی شکاک و مرموز است در یکی از ماموریتهایش نسبت به ارائهی گزارش به کارفرمایش دچار دودلی میشود، چراکه شاید بهخاطر اطلاعات او کسی را به قتل برسانند.
Conversation، علاوه بر تصاحب نخل طلای کن در چهلوهفتمین دوره جوایز اسکار نامزد جایزهی بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین صدا نیز بود. وقتی که این فیلم به اکران در سینماها رسید، هنوز چند ماهی به استعفای رئیس جمهور نیکسون مانده بود و مردم فکر میکردند که کاپولا مکالمه را برای واکنشی به ماجرای واترگیت ساخته است. علاوه بر اینها همهی تجهیزات جاسوسی استفاده شده در فیلم، شباهت بسیاری با ابزارآلات استراق سمع رسوایی واترگیت داشتند که کاپولا توضیح داد فیلمنامه مدتها قبل از اینکه نیکسون انتخابات را ببرد نوشته شده و متخصصان متعددی روی طراحی تجهیزات جاسوسی نمایش داده شده در فیلمنامه کار کرده بودند.
فورد کاپولا شخصیت هری را براساس کارکتر هری هالر از رمان گرگ هرمان هسه و مارتین کایزر کارشناس فناوری فیلم که یکی از متخصصان دنیای استراق سمع بود نوشت. جین هکمن بعد از اکران فیلم گفت که شخصیت هری مهمترین و جذابترین نقشی بوده که در طول عمرش بازی کرده و اکنون از آن لذت کافی را میبرد. مجله امپایر در سال ۲۰۰۶ نیز بازی هکمن را در لیست بهترین بازیهای تاریخ سینما قرار داد. این فیلم تریلری روانشناسانه است که کاپولا با استفاده از زیرمتنهای روانشناختی شخصیتی پارانوئید را شکل میدهد و با توجه به مهارتها و شغل او سابقهای روانی را برایش طراحی میکند. این فیلم با اشارهای ظریف برای وسواسها و شکهای شخصیت اولش جایگاه یک معلول را قائل است، اختلالاتی که از جهانی مدرن میآیند.
۱۷- فیلم مارماهی
فیلم The Eel
- کارگردان: شوهی ایمومورا
- بازیگران: کوجی یاکوشو
- سال انتشار: ۱۹۷۷
- میانگین امتیازات The Eel در IMDB: ۷/۳
خلاصه داستان: تاکورا وقتی متوجه خیانت همسرش میشود او را به قتل میرساند و راهی زندان میشود. او بعد از آزادیاش از زندان کاری را در آرایشگاهی شروع میکند و یک مارماهی را بهعنوان حیوانی خانگی به نزد خود میآورد.
مارماهی درامی روانکاوانه از سینمای ژاپن است که براساس رمان مشهوری بههمین نام و نوشتهی آکیرا یوشیمورا ساخته شده است. این فیلم همانند بسیاری از فیلمهای ژاپنی و شرقی با زیرمتنهایی از فرهنگ ژاپن همراه است و روحیهی مردسالارانهی این کشور را نشان میدهد. این درام انسانی سرشار از پیچیدگیهای روانشناختی است که از نمادهای بسیاری برای پرداختاش بهره برده تا قصهای عمیق برای روایت داشته باشد. مارماهی روایتی از ایمان و رستگاری است، روایت مردی که گناهانش از ناخودآگاهی تودرتو سرچشمه میگیرند و به خودآگاه میرسند.
The Eel سبک بصری جذابی دارد، فیلمبرداری، نوع قاببندی، نورپردازیها و حتی بازیها همهوهمه برای مخاطبی که در حال تماشای یک فیلم روانکاوانه است بسیار لذتبخش خواهد بود. در زمان اکران این فیلم، آثار ژاپنی بین مردم ژاپن از اقبال چندانی برخوردار نبودند. این فیلم نیز بعد از انتشار با بیمهریهای بسیاری از سمت تماشاگران مواجه شد اما بعد از اینکه ایمومورا نخل طلای کن را بدست آورد، توجهات داخلی به سمت فیلم جذب شد و به فروشی قابل قبول در ژاپن رسید. ایمومورا با تصاحب نخل طلا تبدیل به اولین کارگردان ژاپنی شد که توانسته بود دو نخل طلا را تصاحب کند. این فیلم بهطور مشترک با طعم گیلاس کیارستمی نخل طلا را برد.
۱۶- فیلم رزتا
فیلم Rosetta
- کارگردان: برادران داردن
- بازیگران: امیلی دوکن
- سال انتشار: ۱۹۹۹
- میانگین امتیازات Rosetta در IMDB: ۷/۴
خلاصه داستان: رزتا با مادر معتادش در حومهی شهر زندگی میکند و بهسختی روزهایش را میگذراند. او به دنبال کار است اما نمیتواند برای خود کاری پیدا کند. رزتا درنهایت مجبور میشود تصمیم سختی در رابطه با دوستش بگیرد.
Rosetta، فیلمی فرانسوی بلژیکی است که در اولین اکران خود جایزه نخل طلای جشنواره کن را تصاحب کرد. فیلم داستان غمانگیز دختری را روایت میکند که در تلاش است تا زندگی نابسمان خود را تغییر دهد و شغلی پیدا کند. رزتا قصهای دربارهی بقاست. داستان حاشیهنشینان و نوجوانانی که تحت حمایت قرار نمیگیرند و مجبورند برای یک روز زندگی بیشتر بجنگند. فیلم با استقبال بسیار مثبتی از سوی منتقدان جریان اصلی آمریکا روبهرو شد و آنها فقدان موسیقی و استفاده از دوربین روی دست را عامل اصلی لحن منحصربفرد فیلم عنوان کردند.
این نمایش هنری، سوگوارهای عمیق در باب زندگی و سقوط ارائه میدهد. خودکشی در فیلم رایگان نیست، فقر از رزتا موجودی ترسناک میسازد، شرایط بد اجتماعی آدمها را مجبور به خیانت میکند، ناامیدی قهرمان قصه را بهسمت ناهنجاریها سوق میدهد و درنهایت این تلخی و ناراحتی است که بدون وجود ذرهای از امید اجازهی جولان پیدا میکند. برادران داردن پس از دریافت نخل طلا این فیلم را اثری جنگی نامیدند، چراکه این تصویرهای بیوقفه از سختیهای یک زندگی بیشتر به قطعههای جنگی شبیه است تا درامی که در باب زندگی حرف میزند. این فیلم، نمایشی با جهتگیری رئالیسم اجتماعی است که هم وارد ایدههای اگزیستانسیالیستی شده و هم به سیاستمداران طعنه زده است.
۱۵- فیلم اینک آخرالزمان
فیلم Apocalypse Now
- کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
- بازیگران: مارلون براندو
- سال انتشار: ۱۹۷۹
- میانگین امتیازات Apocalypse Now در IMDB: ۸/۵
خلاصه داستان: در طول جنگ ویتنام سرهنگ نیروی ویژه ارتش ایالات متحده، والتر بهظاهر دیوانه شده و جنگ وحشیانهای علیه نیروهای چریکی به راه انداخته است. سروان میلارد ماموریت مییابد تا برای خاتمه دادن به اقدامات او به کامبوج سفر کند.
Apocalypse Now، فیلمی جنگی حماسی است که فورد کاپولا آن را براساس رمان قلب تاریکی جوزف کنراد ساخت. اگرچه فیلم از این کتاب اقتباس شده اما بهطرز قابل مشاهدهای از منبع اصلی خود فاصله گرفته است. این کتاب که براساس تجربه کنراد بهعنوان کاپیتان قایق بخار در آفریقاست در ایالت آزاد کنگو در قرن نوزدهم میگذرد اما فیلم بسیاری از عناصر را تغییر داده و یک سفر رودخانهای از ویتنام جنوبی به کامبوج را که توسط کاپیتان ویلارد طی میشود دنبال میکند. در ابتدا قرار بود که جورج لوکاس کارگردانی این فیلم را برعهده بگیرد اما شرایطی پیش آمد و پروژه به کاپولا پیشنهاد شد. او که تحت تاثیر فیلم آلمانی آگویر، خشم خدا اثر ورنر هرتزوگ قرار گرفته بود، پیشنهاد ساخت این فیلم را پذیرفت و قرار شد که برای تولید پروژه به فیلیپین برود.
این فیلم یکی از جسورانهترین و ترسناکترین فیلمهای جنگی است که سفری تکاندهنده به جنون را بهنمایش درمیآورد و بیانیهای در باب تاثیرات مخرب جنگ ارائه میدهد. اینک آخرالزمان که برای اولین بار در جشنوارهی کن بهنمایش درآمد بهطور مشترک با فیلم طبل حلبی برندهی نخل طلای جشنواره شد، تصمیمی که واکنش تماشاگران را برانگیخته بود. امروزه بسیاری از منتقدان این فیلم را شاهکار عصر جدید هالیوود و بهترین فیلم جنگی ویتنامی میدانند. اینک آخرالزمان یکی از فیلمهای پرافتخار تاریخ سینماست که هم جوایز زیادی را بدست آورد و هم اینکه در پنجاهودومین دوره جوایز اسکار برندهی جایزه بهترین فیلمبرداری شد.
۱۴- فیلم چترهای شربورگ
فیلم The Umbrellas Of Cherbourg
- کارگردان: ژاک دمی
- بازیگران: کاترین دونو
- سال انتشار: ۱۹۶۴
- میانگین امتیازات The Umbrellas Of Cherbourg در IMDB: ۷/۸
خلاصه داستان: ژانویه و گای عاشق یکدیگر هستند و تصمیم میگیرند که با یکدیگر ازدواج کنند. مادر ژانویه با این ازدواج راضی نیست و گای نیز بهعنوان سرباز به جنگ الجزایر فرستاده میشود. بعد از مدتی ژانویه ازدواج میکند و گای از جنگ برمیگردد.
The Umbrellas Of Cherbourg، موزیکالی فرانسوی است که بهعنوان قسمت دوم یک سهگانه عاشقانه غیررسمی شناخته میشود. این فیلم در اسکار ۱۹۶۴ نامزد دریافت پنج جایزه از جمله بهترین فیلم خارجیزبان شد و تحسین جهانی منتقدان را با خود همراه کرد. چترهای شربورگ عاشقانهای تاثیرگذار و غمانگیز است که با زیرمتنهایی از ایدههای ضدجنگ حرکت میکند و پایانی تراژیک دارد. داستانی بسیار ساده از عشقی از دسترفته اما فراموشنشده. روایتی مسحورکننده، غیرعادی و جاهطلبانه با لحنی لذتبخش که کمتر فیلم موزیکال عاشقانهای توانسته به آن دست یابد.
زیبایی فیلم در ترکیب بینظیر رنگهای آبنباتی و صدا نهفته شده است، هر دو عنصر دستبهدست هم میدهند تا محتوا و قصهی فراموشنشدهای فیلم را روایت کنند. موسیقی و صدا در چترهای شربورگ عنصری جدا از محتوا نیست که همین اتفاق دلیل دیگری بر شاهکار خواندن این عاشقانهی دلخراش شده است. فیلم هماکنون بهعنوان یکی از بهترین موزیکالهای سینمایی تمام دوران شناخته میشود و عنوان یکی از بهترین فیلمهای غیرانگلیسی زبان را نیز با خود همراه دارد. ژاک دمی بعد از ساخت این فیلم گفت: «چترهای شربورگ برایش اثری خاص است، چراکه قصهی فیلم با الهام از زندگی شخصی خودش نوشته شده است.»
۱۳- فیلم رقصنده در تاریکی
فیلم Dancer In The Dark
- کارگردان: لارس فون تریه
- بازیگران: دیوید مورس
- سال انتشار: ۲۰۰۰
- میانگین امتیازات Dancer In The Dark در IMDB: 7/9
خلاصه داستان: سلما یک مهاجر اهل چکسلواکی است که بههمراه فرزندش در یک تریلر اجارهای زندگی میکند. او بهطور ژنتیکی و ارثی به بیماری چشمی مبتلاست و تمام سعیاش بر این است که پول عمل جراحی چشم فرزندش را بهدست آورد.
Dancer In The Dark، درامی موزیکال است که بهعنوان آخرین قسمت از سهگانهی قلب طلایی شناخته میشود. این فیلم پس از اینکه در جشنواره کن بهنمایش درآمد و نخل طلا را برد با انتقاداتی همراه شد که عموما پیرنگ را فاقد یک انسجام میدانستند. بیورک که جایزهی بهترین بازیگر نقش زن جشنواره را برد نابازیگری است که عمدتا بهعنوان یک موسیقیدان شناخته میشود. او روند ساخت فیلم را آنقدر سنگین توصیف کرده بود که دیگر حاضر نشد در پروژهی ساخت هیچ فیلمی شرکت کند. بیورک بعدها اعلام کرد که در طی روند ساخت فیلم مورد تعرض فون تریه قرار گرفته است.
Dancer In The Dark، به سبک فیلمهای مستند فیلمبرداری شده تا نوع دکوپاژاش تماشاگر را بیشاز پیش با واقعیت زندگی آشنا کند. رقصنده در تاریکی داستانی تکاندهنده و بهشدت غمانگیز از زندگی یک مهاجر در سرزمین سرمایهداری است که بیعدالتی را بهطرز عمیقی بهتصویر میکشد و بیپرده از زندگیهای بربادرفته صحبت میکند. تلفیق موسیقی و درام در این فیلم به تلطیف فضای ناراحتکنندهی اثر کمک بسیاری کرده از طرف دیگر نیز موسیقی اجراشده باعث تثبیت قصه در ذهن مخاطب میشود و تماشاگر را به یک تراژدی واقعی میکشاند. موسیقی فیلم تضاد عمیق بین خیالات شخصیت اصلی و واقعیت ناراحتکنندهای که او مجبور است با آن روبهرو شود ایجاد میکند و باعث شکلگیری یک هجو نسبت به رویای آمیکایی میشود. این فیلم نگاهی بدبینانه به زندگی دارد
۱۲- فیلم داستان عامه پسند
فیلم Pulp Fiction
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: جان تراولتا
- سال انتشار: ۱۹۹۴
- میانگین امتیازات Pulp Fiction در IMDB: ۸/۹
خلاصه داستان: جولز و وینسنت قصد دارند تا چمدانی را که از کارفرمایشان دزدیده شده، پس بگیرند. بعد از اینکه وینسنت به کیف میرسد، جولز یکی از افراد طرف مقابل را میکشد و از آیات کتاب مقدس میخواند
Pulp Fiction، فیلمی جنایی است که نخل طلای کن را برد و از نظر تجاری و انتقادی به موفقیت خوبی رسید. این فیلم در شصتوهفتمین دوره جوایز اسکار نامزد هفت جایزه شد که درنهایت جایزه بهترین فیلمنامه اصلی را برد. منتقدان بهخاطر ساختار نامتعارف پالپ فیکشن از آن بهعنوان فیلمی قدرتمند در سبک پستمدرن یاد میکنند، فیلمی که بر بسیاری از حوضههای فرهنگی و رسانههای هنری تاثیرگذار بود و میراثدارهای بسیاری داشت. پس از اکران داستان عامهپسند جان تراولتا، جکسون و تورمن مورد تحسین گستردهی مخاطبان و منتقدان قرار گرفتند و نامزدی اسکار تراولتا مقدمهای شد بر شهرت و محبوبیت او.
پالپ فیکشن پُر از ادای احترام به فیلمهای دیگر است، جهان فیلم قبلا در آثار دیگر هالیوود اتفاق افتاده و کارکترهایش نیز قبلا خلق شده و وجود داشتهاند. درپس جریانات و روایتی غیرخطی فیلم، ایدهی ظریفی از رستگاری نقش میبندد که در همه جای اثر حضور دارد. بسیاری از تماشاگران بعد از تماشای فیلم بهدنبال این خواهند بود که پالپ فیکشن دربارهی چه موضوعی است. فیلم زندگی چند شخصیت را زیر نظر میگیرد و براساس سه داستان جداگانه پیش میرود. طنز، ایدههای عاشقانه، خشونت، بازیها، روند همگرا شدن داستانها، پالپ فیکشن را تبدیل به یکی از جذابترین و ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما کرده است.
۱۱- فیلم ابدیت و یک روز
فیلم Eternity And A Day
- کارگردان: تئو آنجولوپولوس
- بازیگران: پرونو گانتس
- سال انتشار: ۱۹۹۸
- میانگین امتیازات Eternity And A Day در IMDB: ۷/۹
خلاصه داستان: الکساندر نویسندهای است که روزهای پایانی عمر خود را طی میکند. او در خیابان با پسر بچهای که یک مهاجر غیرقانونی آلبانیایی است روبهرو میشود. الکساندر تصمیم میگیرد که کودک را از مرز رد کند و به آلبانی برساند.
ابدیت و یک روز درامی یونانی است که مخاطب را با تصاویر زیبا و دلهرهآوری همراه میکند. آنجلوپولوس در این فیلم روی مسائل جهانشمولی متمرکز شده است، پیرمردی که زمان زیادی برای زندگی ندارد و تنها یک روز از عمرش باقی است و از طرف دیگر وضعیت اسفبار یک بیخانمان. الکساندر قهرمان فیلم در دنیای مدرن کنونی ذهناش سرگردان و بهدنبال گذشته است و اکنوناش را به اتفاقات سالها پیش میبافد. درواقع این فیلم سفری است احساسی به خاطرات یک شاعر یونانی که به پایان عشق خود و ناتمام بودن آثاراش میاندیشد. الکساندر در این قصه سفری را شروع میکند، مسیری که در انتها او را به معنایی خواهد رساند.
زمان نقطهنظر آنجولوپولوس در این فیلم است، ابدیت و یک روزی که طبق آن باید گذشته، حال و آینده را نسبت به موقعیت خود در فضایی که در آن زمان هستیم، ببینیم. فیلم روایتی منسجم و متفکرانه دارد و با وجود فلاشبکهای مکرر، بهراحتی قابل پیگیری است و تاثیر احساسی آن هرگز متوقف نمیشود. فیلمبرداری فوقالعاده زیبای فیلم مخاطب را بهشدت تحت تاثیر خود قرار میدهد اما درنهایت این موسیقی النی کارایندرو است که قصهی ابدیت و یک روز را تبدیل به تجربهای لذتبخش میکند. این دو عنصر فوقالعادهی روایت، نمایش را تبدیل به اثری بصری شنیداری کردهاند، فیلمی که زمان را در انحصار مکان نمیداند و ما را به جستوجوی معنا میکشاند.
۱۰- فیلم راننده تاکسی
فیلم Taxi Driver
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: رابرت دنیرو
- سال انتشار: ۱۹۷۶
- میانگین امتیازات Taxi Driver در IMDB: ۸/۲
خلاصه داستان: تراویس سرباز سابق جنگ ویتنام است که برای کنار آمدن با معضل بیخوابی و تنهایی بهعنوان یک رانندهی تاکسی شیفت شب مشغول به کار میشود. او با زنی بهنام بتسی ملاقات میکند و وقتی که رابطهاش با او تمام میشود، تصمیمات جدیدی در زندگیاش میگیرد.
Taxi Driver، نئونوآری روانشناختی به نویسندگی پل شریدان است که هماکنون بهعنوان یکی از مهمترین و برجستهترین فیلمهای تاریخ سینما شناخته میشود. این فیلم علاوه بر تصاحب نخل طلای کن در چهلونهمین دوره جوایز اسکار چهار نامزدی از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مرد را برای رابرت دنیرو بههمراه داشت. داستان فیلم در نیویورک در حال زوال پس از جنگ ویتنام اتفاق میافتد، زمانی که هیچ چیز زیبایی در این شهر وجود ندارد و شب تبدیل به جولانگاه بدیها شده و تراویس نیز مسافر همیشگی آن است. داستان ما را به دنیای تراویس میبرد، جامعه از دید او شروع به روایت میکند و از این طریق یک شخصیتپردازی جذاب برای این کارکتر شکل میگیرد.
شاهکار اسکوسیزی نگاهی قدرتمند و ابزود به افسردگی و تنهایی است. جائی که تراویس دچار بحران وجودی میشود و بهسمت جنون پیش میرود. اما اسکورسیزی و شریدان این قهرمان را در تقابل با نیویورک تنها نمیگذارند و او را بهسمت رستگاری هدایت میکنند. راننده تاکسی با جنجالهای زیادی همراه بود، زمانی که رونالد ریگان از ترور نافرجامی جان سالم بهدر برد، مشخص شد که این فیلم الهامبخش ضارب او یعنی جان هینکلی بوده است. Taxi Driver، اثری کلاسیک است که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
۹- فیلم روبان سفید
فیلم The White Ribbon
- کارگردان: میشائیل هانیکه
- بازیگران: کریستین فریدل
- سال انتشار: ۲۰۰۹
- میانگین امتیازات The White Ribbon در IMDB: ۷/۸
خلاصه داستان: فیلم خاطرات یک خیاط مسن ناشناس را از آلمان قبل جنگ جهانی اول حکایت میکند. چند خانواده که در دهکدهای در شمال آلمان زندگی میکنند و اتفاقات و رویدادهای بدون پاسخی در میانشان بهوقوع میپیوندد.
روبان سفید، درامی آلمانی است که علاوه بر تصاحب نخل طلای کن، جایزهی بهترین فیلم خارجیزبان گلدن گلوب را نیز برد و در هشتادودومین دوره جوایز اسکار نیز نامزد جایزهی بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد. به گفتهی هانیکه پروسهی ساخت و تولید این فیلم بیش از ده سال به طول انجامیده، چراکه هیچ تهیهکنندهای حاضر به تامین بودجهی مالی فیلم نمیشده است. از طرفی هم خود هانیکه برای پیدا کردن بازیگر کودک موردنظرش وسواس داشته و در طول آن ده سال فرد مناسب موردنظرش را پیدا نکرده است.
این فیلم که با فرم سیاهوسفید اکران شده، تصویری تاریک از جامعهای در شمال آلمان و درست قبل از شروع جنگ جهانی اول را بهنمایش درمیآورد. هانیکه دربارهی روبان سفید میگوید: فیلمش دربارهی ریشههای شر است، خواه این شر، خشونتهای مذهبی و مسیحی باشد و یا یک چیز دیگر. منتقدان پس از دیدن این فیلم معتقد بودند که روبان سفید، فیلمی ترسناک اما بدون نمایش تصاویر ترس است که به تاثیرات تربیت نسلهای گذشته و اخلاقیات مستبدگونهشان میپردازد و بهنوعی جوامع امروزی را تحت تاثیر خودش درمیآورد. این فیلم با واکنش مثبت منتقدان روبهرو شد و آنها این اثر لایهمند و عمیق را قابل ستایش خواندند و جهانبینی هانیکه را فراتر از هرگونه سیستم سیاسی و مذهبی خواندند.
۸- فیلم خواب زمستانی
فیلم Winter Sleep
- کارگردان: نوری بیلگه جیلان
- بازیگران: هال بیلجینر
- سال انتشار: ۲۰۱۴
- میانگین امتیازات Winter Sleep در IMDB: ۸/۱
خلاصه داستان: آیدین در یکی از روستاهای دورافتاده ترکیه هتلی توریستی را اداره میکند. او توجه چندانی به اطرافش ندارد و گویی در دنیای دیگری زندگی میکند. آیدین وقتی که با همسرش به مشکل برمیخورد، میفهمد که اهالی روستا از او دل خوشی ندارند.
خواب زمستانی درامی ترکی است که نوری جیلان آن را براساس رمان همسر آنتوان چخوف و برادران کارامازوف داستایوفسکی نوشت. داستان در آناتولی میگذرد و در لایهی اول خود به بررسی شکاف طبقاتی بین ثروتمندان و فقرا و همچنین قدرتمندان و ناتوانان در ترکیه میپردازد. خواب زمستانی یک مطالعهی بسیار جذاب، استادانه و لایهبندی شده در مورد یک شخصیت خودپسند است که به خوابی زمستانی رفته و آشوبی خانوادگی و اجتماعی در حال بیدار کردن اوست. فیلم همچنین نگاهی جالب به روابط شکستخورده، پشیمانیهای دوران پیری و اخلاقیات درست و غلط دارد و پرترهای غنی از رنجهای عاطفی و تنشهای بین فردی و اجتماعی را ارائه میدهد.
فیلم علیرغم زمان طولانی، طرح دیالوگمحور و روایت آهسته و کنداش، نمایشی بسیار جذاب است که اصلا خستهکننده نخواهد بود. تعلیقی ظریف نیز همراه فیلم است که تماشاگر را منتظر رستگاری آیدین نگه میدارد. فیلمبرداری این فیلم بهقدری زیباست که زمستان کاپادوکیه بههمراه خانهها و طبیعت سنگیاش جلوهای جادویی به اثر میبخشند و مخاطب را محو تماشای خودشان میکنند.
۷- فیلم پاریس تگزاس
فیلم Paris، Texas
- کارگردان: ویم وندرز
- بازیگران: هری استانتون
- سال انتشار: ۱۹۸۴
- میانگین امتیازات Paris Texas در IMDB: ۸/۱
خلاصه داستان: والت طی تماسی خبردار میشود که برادرش تراویس در بیابانهای تگزاس پیدا شده است. همسر تراویس جین نیز بیخبر رفته و اکنون تنها فرزندشان با والت زندگی میکند. تراویس بعد از مدتی تصمیم میگیرد که با پسرش برای پیدا کردن جین به هیوستون برود.
پاریس تگزاس فیلمی جادهای است که گاها توسط برخی از منتقدان بهعنوان یک نئووسترن نیز شناخته میشود. این فیلم علاوه بر تصاحب نخل طلای کن، توانست جائزه هئیت داوران جهانی را نیز از آن خود کند و به موفقیتهای انتقادی خوبی برسد. ویم وندرس که یک کارگردان آلمانیتبار است برای ساخت این فیلم به آمریکا سفر کرد، چراکه میخواست قصهای درباره آمریکای مدرن و داستانهای خانوادگی بسازد. پاریس، تگزاس درواقع نگاه یک غیرآمریکایی به سرزمین آمریکاست، قصهای که از دید یک اروپایی میگذرد و با فیلتر او رنگ میگیرد.
پاریس تگزاس شهری در ایالت تگزاس است. قصهی فیلم از این عنوان استعارهای استفاده میکند که هم اشارهای به سینمای مدرن داشته باشد و هم تلاقی دنیای عاشقانهی فیلمهای فرانسوی و خشن وسترن را به نشان دهد. این فیلم داستان سرگشتی انسانهای مدرن است، آدمهایی که از خود فرار میکنند، خویشاوندانشان را به دست فراموشی میسپارند و درنهایت برای واکاوی هرآنچه از دست دادهاند دوباره مجبور میشوند که به خود بازگردند. بحران وجودی شخصیتهای این قصه التیام نمییابد و قهرمان فیلم باز هم دوباره باید از خود فرار کند و برود. پاریس تگزاس فیلمی تلخ است از رنگهای نئونیاش گرفته تا طبیعت وحشی تگزاس، همگی نشان از تهی بودن آدمهایش دارد. شغل جین نیز دقیقا همانی است که باید باشد. اتاقکی غمبار که مشتریهایش او را میبینند ولی جین حق دیدن کسی را ندارد. او همانند تراویس محکوم به تنهایی خواهد بود.
۶- فیلم رم شهر بیدفاع
فیلم Rome, Open City
- کارگردان: روبرتو روسلینی
- بازیگران: آنا مگنانی
- سال انتشار: ۱۹۴۵
- میانگین امتیازات Rome, Open City در IMDB: ۸
خلاصه داستان: در طول جنگ جهانی دوم و اشغال رم توسط نازیها، رهبر مقاومت جورجیو مانفردی توسط ماموران گشتاپو تعقیب میشود. دوست او فرانچسکا بههمراه کشیش پلگرینی به او کمک میکنند تا هویت جدیدی بهدست آورد و رم را ترک کند.
رم شهر بیدفاع درامی جنگی است که بهعنوان اولین قسمت از سهگانه نئورئالیستی روسلینی شناخته میشود. این فیلم که یکی از مهمترین و معروفترین آثار نئورئالیسم ایتالیا بهشمار میآید، سکوی پرتابی برای فیلمسازی در ایتالیا بود. رم شهر بیدفاع، یکی از اولین فیلمهای ایتالیایی پس جنگ جهانی دوم است که در سطح بینالمللی مورد تحسین و توجه قرار گرفت و در نوزدهمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافت بهترین فیلمنامه اقتباسی شد. از شروع جنگ تا سال ۱۹۴۶ عملا هیچ صنعت فیلمسازی در ایتالیا وجود نداشت و روسلینی بهسختی توانست فیلم را به پایان برساند، چراکه همهی استودیوها ویران شده بودند و او مجبور بود که در خیابانها فیلم را بگیرد.
او برای بهتصویر کشیدن واقعی سختیها و فقر زندگی در رم تحت اشغال، تصمیم گرفت تا از بازیگران غیرحرفهای استفاده کند. سبک مستند و خبری انتخاب شده برای فیلم نیز به او کمک میکرد تا دنیای خودش را در قصه بیابد. روسلینی در این فیلم بیانیهای تکاندهنده از مقاومت ارائه میدهد و تصویری واقعی از شرایط اشغال را بهنمایش درمیآورد. برخلاف فیلمهای ساخته شده در سالهای اولیهی جنگ که متفقین و متحدین را در جبههای مقابل هم نشان میدادند، رم شهر بیدفاع یکی از اولین فیلمهایی بود که مبارزه علیه فاشیستهای ایتالیایی و آلمانهای نازی را بهتصویر میکشید. Rome, Open City در بیشتر کشورها از جمله آلمانغربی، آمریکا و آرژانتین با سانسور مواجه شد و مردم ایتالیا نیز در ابتدا توجه چندانی به فیلم نشان ندادند. این فیلم هماکنون اثری کلاسیک است که بهعنوان یکی از فیلمهای مهم تاریخ سینما شناخته میشود.
۵- فیلم ویریدیانا
فیلم Viridiana
- کارگردان: لوئیس بونوئل
- بازیگران: سیلویا پینال
- سال انتشار: ۱۹۶۱
- میانگین امتیازات Viridiana در IMDB: ۸/۱
خلاصه داستان: یک راهبه تازهکار در آستانهی ادای نذرش است که عمویش جیمی او را به املاک خود دعوت میکند. ویریدیانا با اکراه میپذیرد و به دیدار جیمی میرود. در آنجا اتفاقی میافتد که زندگی ویریدیانا را تغییر میدهد.
Viridiana، درامی اسپانیایی مکزیکی است که بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای اسپانیایی تمام دوران شناخته میشود. در حالی که هماکنون بسیاری از منتقدان ویریدیانا را یک شاهکار میدانند، استقبال اولیه از این فیلم چندان مثبت نبود و تماشاگران و منتقدان با توجه به طبقهی زندگیشان هرکدام جهت انتقادی متفاوتی نسبت به فیلم داشتند. پس از اینکه ویریدیانا از طرف اسپانیا به کن فرستاده شد و نخل طلا را تصاحب کرد، واتیکان بیانیهای در باب کفرآمیز بودن آن منتشر کرد که نمایش فیلم را در سراسر اسپانیا ممنوع میکرد. دولت دستوری مبنی بر سوزاندن تمام نگاتیوهای فیلم صادر کرد اما چون مرحلهی پستولید به کمک یک استودیوی خارجی صورت گرفته بود، قوانین بینالمللی این اجازه را به آنها نداد.
ویریدیانا یکی از کمایدهترین فیلمهای بونوئل از جهت سورئال است. او در این فیلم نگاهی تند علیه جامعه اسپانیا، مذهب مسیحی و وضعیت انسانی دارد. این فیلم سرشار از استعاره است و با زبانی نمادین دربارهی عقدههای جنسی، خوی حیوانی انسان، مسیح، آموزههای دینی، باکرگی و تربیت صحبت میکند. این فیلم تا سال ۱۹۷۷ زمانی که بونوئل ۷۷ ساله بود در اسپانیا اکران نشد. او دربارهی اظهارات پاپ گفت که هیچ قصدی مبنی بر کفرآمیز ساختن فیلم نداشته و چنین هدفی را دنبال نمیکرده است.
۴- فیلم زندگی شیرین
فیلم La Dolce Vita
- کارگردان: فدریکو فلینی
- بازیگران: مارچلو ماسترویانی
- سال انتشار: ۱۹۶۰
- میانگین امتیازات La Dolce Vita در IMDB: ۸
خلاصه داستان: داستان در هفت اپیزود روایت میشود و یک هفته از زندگی مارچلو خبرنگار رومی را بهتصویر میکشد. ساعات و روزهایی که او بهدنبال پیدا کردن عشق و معنا برای زندگیاش است.
زندگی شیرین کمدی درامی ایتالیایی است که علیرغم سانسورها و مشکلات متعدد برای اکران به موفقیت تجاری و انتقادی خوبی رسید. این فیلم علاوه بر تصاحب نخل طلای کن نامزد سه جایزه اسکار از جمله بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه شد که درنهایت جایزه بهترین طراحی لباس را برد. La Dolce Vita، نقطه عطفی برای سینمای ایتالیا و بهطور کلی سینمای اروپا محسوب میشود، فیلمی که برای فلینی اعتبار بسیاری بهدست آورد. او در مصاحبههای مختلف گفت که الهامبخش ایدهی اولیهی فیلم، لباسهای زنانهی شیک و مد روز بوده است، چراکه این لباسها میتوانند مسائل بد اخلاقی یک زن را پنهان کنند. فیلم اپیزودیک فلینی لحنی بدبینانه دارد، وارد رم در حال انحطاط میشود، تماشاگر را با نمایش پوچیها تحت تاثیر قرار میدهد و پرترهای از سبکهای زندگی بهنمایش درمیآورد.
مارچلو در این فیلم نقش روزنامهنگاری را بازی میکند که بهدنبال معناهای وجودی برای زندگی است. او با کشمکشهای وجودی برای انتخاب بین دو زندگی روبهروست: روزنامهنگاری و ادبیات که درنهایت بهسمت زندگی افراطی و محبوبیت کشیده میشود. La Dolce Vita، فیلمی تاثیرگذار در فرهنگ عامه بود. شخصیت پاپاراتزو که در این فیلم از عکاس خبری تازیو سکیارولی الهام گرفته شده منشا کلمهی پاپاراتزی برای توصیف عکاسان مزاحم است. نیویورک تایمز این فیلم را یکی از پربینندهترین و تحسینشدهترین فیلمهای دهه ۱۹۶۰ معرفی کرد، فیلمی که هماکنون بهعنوان یکی از برترینهای تمام دوران تاریخ سینما شناخته میشود.
۳- فیلم کاگهموشا
فیلم Kagemusha
- کارگردان: آکیرو کوروساوا
- بازیگران: تاتسویا ناکادی
- سال انتشار: ۱۹۸۰
- میانگین امتیازات Kagemusha در IMDB: ۷/۹
خلاصه داستان: پس از مرگ شین گن، افراد طایفه برای جلوگیری از سقوط احتمالیشان، کاگهموشا را که شباهت زیادی به شین دارد بهجای او جا میزنند.
Kagemusha، درامی جنگی حماسی است که در دورهی سنگوکو ژاپن اتفاق میافتد. کوروساوا این فیلم را براساس داستان خاطرات مردگان داستایوسکی ساخت و جهان کتاب را به ژاپن قرون وسطی برد. وقتی که استودیو توهو نتوانست کل بودجهی فیلم را بپردازد جورج لوکاس و فورد کاپولا بهعنوان تهیهکننده، کمپانی فاکس قرن بیستم را متقاعد کردند که کمبود بودجه را جبران کند. در عوض فاکس قرن بیستم حق پخش بینالمللی فیلم را دریافت کرد. کاگهموشا افتخارات و جوایز متعددی را در ژاپن و غرب بهدست آورد و آغازی شد بر موفقیتهای بینالمللی دههی ۸۰ کوروساوا. لوکاس که همیشه از طرفداران پروپاقرص او بود، تمام تلاشاش را برای ساخت این فیلم انجام داد تا جائی که حاضر شد تامین بخشی از بودجهی فیلم را برعهده بگیرد.
این فیلم یکی از چالشبرانگیزترین فیلمهای کارنامهی کوروساواست، چراکه او از زمان نگارش فیلمنامه تا تهیه بودجه و انتخاب بازیگر، با مشکلات متعددی دستوپنجه نرم کرده است. فیلم لحنبدبینانهای دارد، دنیایش یخزده است و مخاطب را برای تفکر راجعبه آنچه که واقعی نیست و آنچه که واقعی است به چالش میکشد. دزدی در اینجا تبدیل به فرمانروا میشود، هویتش از میان میرود، رویا و واقعیت به یکدیگر گره میخورد و تنها این مرگ است که میتواند مرز بین این دو را مشخص کند. این فیلم علاوه بر تصاحب نخل طلای کن نامزد بهترین کارگردانی و بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان در جوایز اسکار نیز بود.
۲- فیلم آگراندیسمان
فیلم Blow Up
- کارگردان: میکل آنجلو آنتونیونی
- بازیگران: آیرین هاوارد
- سال انتشار: ۱۹۶۶
- میانگین امتیازات Blow Up در IMDB: ۷/۵
خلاصه داستان: یک عکاس مد بدون اجازه از زوجی در پاک از آنها عکاسی میکند. وقتی که او عکسها را در لابراتوار میبیند متوجه جسدی در آنجا میشود. عکاس بهدنبال پیدا کردن سرنخ به پارک میرود اما چیزی پیدا نمیکند.
Blow Up، تریلری معمایی است که آنتونیونی آن را با الهام از داستان کوتاهی به نوشتهی خولیو کورتازار ساخت. داستان فیلم که در خرده فرهنگ مد دهه 1960 میگذرد، شخصیتی را دنبال میکند که در عکسهایش به دنبال شواهدی از قتل است. آگراندیسمان بعد از گذشت یک ساعت شروع و ایدهی اصلیاش را رو میکند. تا نیمههای Blow Up، فیلم در دنیایی میگذرد که توماس به آن تعلق دارد و هرچه را که ثبت میکند واقعیای است و همانجا حضور دارد. اما بعد از ظهور عکسهای پارک همه چیز بهم میریزد و مفهوم واقعیت متزلزل میشود. از این لحظه به بعد برای توماس تمایز بین آنچه که واقعی است و آنچه که خیال است سخت میشود.
درواقع مسئلهی فیلم این نیست که چهکسی مرد داخل پارک را کشته است، بلکه مسئله این است اصلا مردی برای اینکه به قتل برسد وجود داشته یا نه؟ فیلم در طرح تعلیقاش خلاقیت به خرج میدهد و معما را بهسمت دیگری میکشاند. جالب اینجاست که فیلم هیچ پاسخ قاطعی به ما نمیهد و برای همیشه مرز بین واقعیت و خیال درهمتنیده باقی میماند. توماس نیز وقتی که در راه پیدا کردن جسد و معمای قتل بدون جواب میماند در سکانس آخر وارد بازی قصه میشود، واقعیت و رویا در نظرش یکی میشوند و نمیداند آنچه را که در حال دیدن و شنیدن است، واقعی است و یا یک توهم. آنتونیونی در مصاحبهای در زمان اکران فیلم اظهار داشت که Blow Up دربارهی رابطهی انسان با واقعیت است که فیلم نیز تا آخرین لحظات ایدهی عدمقطعیت را حفظ میکند.
۱- فیلم یوزپلنگ
فیلم The Leopard
- کارگردان: لوکینو ویسکونتی
- بازیگران: آلن دلون
- سال انتشار: ۱۹۶۳
- میانگین امتیازات The Leopard در IMDB: ۸
خلاصه داستان: فیلم در سیسیل اوایل دهه ۱۸۶۰ اتفاق میافتد. در پی حملهی گاریبالدی به سیسیل، شاهزاده سالینا یک نجیبزادهی بیعیبونقص سعی میکند خانواده و طبقه اجتماعی خود را در میان تحولات اجتماعی و سیاسی حفظ کند.
The Leopard، درامی ایتالیایی است که براساس رمان مشهور جوزپه لامپدوزا ساخته شده است. این فیلم وقتی که برندهی نخل طلای کن شد توجهات بسیاری را به خود جلب کرد و با موفقیت تجاری و مالی فوقالعادهای همراه شد. این فیلم هماکنون بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما از سمت منتقدان در نظر گرفته میشود. رمان منبع اصلی که کتابی پرفروش بود معتبرترین جایزهی ادبی ایتالیا را از آن خود کرده بود. استودیوی ایتالیایی بلافاصله حقوق کتاب را خرید اما اقتباس از کتاب مسیری سخت بود بنابراین تصمیم گرفته شد که با انتخاب یک بازیگر سرشناس هالیوودی توجه مخاطبان در صورت شکست فیلم جلب شود.
ماجراجویی عاشقانهی ویسکونتی به تحولات اجتماعی پرفرازونشیب دهه ۱۸۶۹ سیسیل میپردازد و با ریتمی آرام پیش میرود. پلنگ در ۴ نسخهی مختلف منتشر شده است. ویسکونتی فیلمی ۲۰۵ دقیقهای را تحویل استودیو داد که از نظر تهیهکنندگاه بیش از حد طولانی بود. آنها برای نمایش فیلم در جشنواره کن، فیلم را تا ۱۹۵ دقیقه کاهش دادند و درنهایت ویسکونتی برای نمایش رسمی از نسخهی ۱۸۵ دقیقهای استفاده کرد. استودیوی قرن بیستم هم بدون اطلاع او نسخهای با مدت زمان ۱۶۱ دقیقه را منتشر کرد که درنهایت به درگیری طرفین انجامید.