تفاوتهای کتاب و سریال House Of The Dragon
تفاوتهای کتاب و سریال House Of The Dragon
سریال House Of The Dragon نیز مانند هر اقتباس دیگری دستخوش تغییرات ریز و درشت بسیاری بوده که میتواند از چشم مخاطب پنهان مانده باشد.
سرانجام پس از سالها انتظار سریال پرهزینه House Of The Dragon که اقتباسی از داستانهای جرج آر. آر. مارتین (George R.R. Martin) میباشد، از سوی شبکه HBO پخش شد و فصل نخست آن با موفقیت به اتمام رسید. فصل نخستی که زمینهساز بزرگترین جنگ داخلی سرزمین وستروس تحت عنوان رقص اژدهایان خواهد بود.
علیرغم این که چند فصل آخر سریال Game of Thrones به صورت کلی راه خود را از کتاب این مجموعه جدا کرد و رقمزننده وقایعی شد که نه تنها هیچ منطقی پشت آنها وجود نداشت، بلکه تمامی زحمات جرج مارتین را نیز به باد داد؛ اما سریال House Of The Dragon تا حد بسیار زیادی به نوشتههای این نویسنده وفادار ماند و تنها تغییرات انگشتشمار را ایجاد کرده بود که همگی نیز در خدمت فرم روایی داستان بوده و به هیچ عنوان خطری برای کیفیت سریال ایجاد نکرده است.
با این حال این تغییرات میتواند از چشم بینندگان عادی سریال پنهان مانده باشد و کنجکاوی آنها را برانگیزد. به همین دلیل نیز در این مقاله قصد داریم تا 16 تغییر چشمگیر کتاب و سریال را مورد بررسی قرار داده و نگاهی به تفاوتهایشان داشته باشیم.
در نظر داشته باشید که این مقاله میتواند وقایع مهمی از فصل نخست سریال House Of The Dragon را برای شما اسپویل نماید.
هویت و شیوه مرگ ویموند ولاریون
در قسمت هشتم سریال خاندان اژدها و پس از این که لرد کورلیس ولاریون به سبب جراحات وارد شده در جریان نبرد بازپسگیری استپاستونز تا مرز مرگ پیش رفته بود، برادر وی که ویموند نام داشت، از این قضیه به نفع خود استفاده کرد.
ویموند اعتقاد داشت که برادرش زنده نخواهد ماند و به همین دلیل او کسی است که باید رهبری خاندان ولاریون و دریفتمارک را بر عهده بگیرد. مسئلهای که باعث شد تا در پیشگاه پادشاه، به رینیرا تارگرین و فرزندانش انگ بدنامی زده و شرافت آنها را زیر سوال برد و سپس به دست دیمون تارگرین سرش از بدنش جدا گشت. با این حال در کتاب او برادرزاده لرد کورلیس بوده و سپس در مقابل پادشاه به سبب حرفهایی که به زبان میآورد، رینیرا دستور قتل وی را صادر کرده و جسد ویموند را به خورد اژدهایش سیراکس میدهد.
عزل دست پادشاه، اتو هایتاور
اتو هایتاور که به عنوان دست و مشاور اعظم جیهیریس تارگرین شناخته شده بود، پس از به قدرت رسیدن ویسریس نیز همچنان در مسند قدرت باقی ماند. او علیرغم خدماتی که به پادشاه داشت، اما پس از مرگ همسر وی نیرنگ او برای گسترش قدرت آشکار شد.
قدرتطلبی وی باعث شد تا دخترس آلیسنت به عقد پادشاه درآمده و به عنوان ملکه 7 پادشاهی شناخته شود. حیله و نیرنگهای اتو هایتاور برای سلب قدرت رینیرا و تضمین به پادشاهی رسیدن نوهاش، باعث میشود تا ویسریس وی را از جایگاه دست پادشاه عزل کرده و با او برخورد مینماید. با این حال در کتاب قدرت طلبی وی بسیار زیرکانهتر بوده و همین مسئله باعث میشود تا ویسریس نسبت به او شک کرده و جایگاهش را از وی سلب میکند.
مرگ لینور ولاریون
انتظارها برای رسیدن دیمون و رینیرا به یکدیگر در پایان قسمت هفتم به وقوع میپیوندد. با این حال این مسئله تنها به یک دلیل محقق شده و آن نیز کنار رفتن همسر نخست رینیرا به نام لینور ویلاریون از داستان میباشد.
رینیرا و دیمون برای تحقق ازدواجشان، مجبور میشوند تا با حیله و کلک مرگ لینور را جعل کرده و با ایجاد یک دعوای نمادین، در عین فراری دادن وی به سمت آرزوهایش، زمینه به هم رسیدن یکدیگر را نیز فراهم نمایند. با این حال در کتاب این قضیه به شکلی کاملاً متفاوت رقم میخورد. بدین صورت که لینور توسط همرزم خود واقعاً به قتل رسیده و دلیل این اتفاق نیز حسادت او به رینیرا بوده که زمینهساز نبردی میشود که لینور در آن جان خود را از دست میدهد.
دوستی آلیسنت و رینیرا
از همان قسمت نخست سریال خاندان اژدها، به سبب همسنی رینیرا تارگرین و آلیسنت هایتاور ما شاهد یک دوستی بسیار گرم و صمیمی هستیم که البته رفته رفته رنگ و بوی رقابت و سردی به خود میگیرد.
با این حال در کتاب این مسئله کاملاً تفاوت دارد. زیرا نه تنها آلیسنت 9 سال از رینیرا بزرگتر میباشد، بلکه آنها هیچ دوستی و صمیمیتی با یکدیگر ندارند. این دو تنها زمانی با یکدیگر آشنا میشوند که ویسریس تارگرین با آلیسنت ازدواج کرده و او را وارد خانواده خود میکند. تغییر ایجاد شده در سریال اما کاملاً جواب داده و شکافی که به مرور به رینیرا و آلیسنت ایجاد میشود، تنشی را ایجاد کرده که در قسمتهای بعدی به واقعهای هولناک و جذاب منتهی میشود.
حمله آلیسنت به رینیرا
همانطور که در مورد قبلی اشاره کرده بودیم، دوستی رینیرا و آلیسنت اتفاقی بود که برخلاف کتاب در سریال به وقوع پیوست و همین مسئله زمینهساز یک تنش بسیار هولناک میباشد.
در قسمت هفتم و زمانی که بین فرزندان این دو دوست قدیمی دعوایی رخ میدهد که منجر به کور شدن یکی از چشمان ایموند میشود، آلیسنت از شدت خشم و کینه خنجر ویسریس را برداشته و به سمت رینیرا حملهور میشود. نقطهای حساس در سریال که نه تنها پایانی بر دوستی آنها را رقم میزند، بلکه زمینهساز جنگی بزرگ در آینده نیز میشود. با این حال شاید جالب باشد تا بدانید که این واقعه به هیچ عنوان در کتاب رخ نداده است.
زمینهچینی ازدواج ویسریس با لینا
قسمت دوم سریال خاندان اژدها بر روی ازدواج مجدد پادشاه هفت اقلیم تمرکز داشت تا از این طریق بتواند آینده خاندان خود را از هر گونه جنگ و آشوبی در امان نگه دارد.
به همین واسطه نیز او در نظر داشت تا از طریق ازدواج با دختر لرد کورلیس به نام لینا ولاریون نه تنها جایگاه خاندان خود را تثبیت نماید، بلکه اتحاد خود با خاندان ولاریون را نیز بهبود بخشیده و از شورش احتمالی آنها خودداری نماید. با این حال تنها تغییر پیش آمده بین کتاب و سریال فردی است که پیشنهاد این ازدواج را به پادشاه ارائه میدهد. همچنین در رفتار لرد کورلیس نسبت به پذیرش این پیشنهاد نیز تغییراتی به وجود آمده تا شخصیت او در سریال برای مخاطب باورپذیرتر گردد.
برگزیدگی کریستون کول به عنوان گارد پادشاهی
در همان قسمت نخست سریال خاندان اژدها شاهد معرفی شخصیت کریستون کول به عنوان یک مبارز شایسته بودیم که سپس در قسمت دوم او از طریق رینیرا تارگرین به عنوان یکی از اعضای گارد پادشاهی برگزیده شد.
از لحظهای که رینیرا و کریستون همدیگر را ملاقات میکنند، شاهد ایجاد ارتباطی از روی احترام و شرافت میباشیم. با این حال در کتاب این قضیه کمی متفاوت بوده و از همان لحظهای که این شوالیه وارد تورنمنتی به مناسبت تولد پسر ویسریس میشود، رینیرا شیفته او شده و پیش از آن که کریستون کول به یکی از اعضا گارد پادشاهی تعیین گردد؛ ویسریس او را به عنوان محافظ شخصی رینیرا تعیین میکند تا دخترش را خوشحال نماید. این مسئله باعث شده تا بین سریال و کتاب تفاوتهایی ایجاد گردد که نحوه ورود او به جریان اصلی داستان را دستخوش تغییر کرده است.
ارتباط عمیق آلیسنت با پادشاه جیهیریس تارگرین
در سریال خاندان اژدها مشاهده نمودیم که اتو هایتاور که به عنوان دست پادشاه شناخته میشود، به سبب مرگ همسرش، تنها دخترش را در زمان سلطنت ویسریس تارگرین به کینگزلندیگ میآورد تا از این طریق بتواند او را به ملکه جدید خاندان تارگرین تبدیل نماید.
با این حال در کتاب این قضیه متفاوت بوده و آلیسنت هایتاور ارتباطی عمیقتر با خاندان تارگرین داشته است. در حقیقت در زمان حیات جیهیریس تارگرین او همراه همیشگی پادشاه بود و در غذا دادن، شست و شو و پوشیدن لباس به وی کمک میکرده است. او همچنین برای پادشاه داستان و روایت تعریف میکرد و از این بابت رابطه پدر و دخترانه گرمی با جیهیریس داشته است. رابطه این دو به حدی صمیمی بوده که جیهیریس حتی آلیسنت را بارها با دختر خونی خود تحت عنوان سارا اشتباه میگرفت.
عدم ترک کینگزلندینگ توسط ویگار
ویگار که در جریان وقایع سریال خاندان اژدها به عنوان کهن سالترین و عظیم الجثهترین اژدهای جهان شناخته میشود، در جریان دیدار پادشاه ویسریس و لینا ولاریون، اشاره میشود که او از این سرزمین جدا شده و کسی از مکان فعلی او آگاه نمیباشد.
این اژدهای مخوف و قدرتمند که توسط همسر اگان فاتح مورد استفاده قرار گرفته، سرنوشت متفاوتی در کتاب داشته است. در حقیقت در کتاب اشاره شده که ویگار هیچگاه کینگزلندینگ را رها نکرده و در زیر این منطقه لانه کرده است. لینا نیز در سن دوازده سالگی با او ملاقات کرده و به سوار ویگار تبدیل میشود. در سکانسی که ما شاهد ملاقات لینا و ویسریس هستیم، او میبایست ویگار را در اختیار داشته باشد و همین قضیه نیز یک تفاوت بزرگ میان کتاب و سریال است. در حقیقت یکی از مسائلی که باعث میشود تا ازدواج لینا با ویسریس مطرح گردد، همین در اختیار داشتن ویگار میباشد.
شیوه مرگ لینا ولاریون به دست ویگار
نه تنها خوانندگان کتاب نغمه آتش و یخ، بلکه بینندگان سریال خاندان اژدها نیز به سبب شخصیت و قدرت لینا، طرفدار او بوده و مواجه با مرگ وی برای این دسته از مردم بسیار طاقتفرسا میباشد. مرگی که در قسمت ششم سریال به وقوع پیوست و زمانی که از به دنیا آوردن فرزندش ناامید شده بود، به اژدهای خود ویگار دستور داد تا او را زنده زنده بسوزاند.
لینا ولاریون شخصیتی بود که از کودکی به اژدهایان علاقه داشت و در آخرین لحظات زندگی خود نیز خواستار یگ مرگ درخور سوارکار اژدها بود. با این حال این اتفاق در کتاب به شیوهای کاملاً متفاوت رقم میخورد. زیرا لینا در آخرین لحظات زندگی خود قصد دارد تا به ویگار رسیده و برای آخرینبار با او پرواز کند که پیش از رسیدن به او جانش را از دست میدهد. واقعهای که در سریال رخ میدهد، علیرغم این که بسیار بیرحمانه و دردناک میباشد اما تغییر مثبتی نسبت به کتاب بوده که مورد استقبال بینندگان نیز قرار گرفته است.
عدم توانایی فرزندآوری میساریا
در سریال خاندان اژدها شاهد شخصیت سرکش و یاغی دیمون تارگرین هستیم که بارها در برابر برادر ارشد خود ایستادگی کرده و موجب بحث و جدال میشود. همین قضایا منجر به ترک کینگزلندینگ توسط دیمون شده تا با معشوقه خود که میساریا نام داشته و توانایی به دنیا آوردن هیچ فرزندی را ندارد، راهی دراگوناستون بشوند.
در کتاب نغمه آتش و یخ این مسئله به شکلی کاملاً متفاوت رقم میخورد. زیرا پس از ایجاد اختلاف بین دیمون و ویسریس، او میساریا را به شهر لیس فرستاده و سپس همراه فرزند مشترکشان با کشتی به سمت دراگوناستون رهسپار میشوند. با این حال در طی راه طوفان به کشتی برخورد کرده و باعث کشته شدن فرزندشان میشود که این اتفاق آتش خشم و کینه دیمون را نسبت به ویسریس شعلهور مینماید.
جایگاه لرد کورلیس ولاریون در شورای پادشاهی
ویسریس تارگرین نیز مانند هر پادشاه دیگری از شورایی برخوردار است که شامل افرادی معتمد و دانا از اقصی نقاط وستروس میباشد. شورایی که لرد کورلیس ولاریون به عنوان یکی از اعضای قدرتمند آن محسوب میشود.
در سریال خاندان اژدها پس از این که ویسریس تارگرین برنامه ازدواج خود را آلیسنت هایتاور را اعلام میکند، خشم لرد کورلیس برافروخته شده و کینگزلندیک را برای مدتی طولانی رها میکند. در کتاب این قضیه به شکلی دیگر رقم میخورد؛ زیرا لرد کورلیس ولاریون از عدم ازدواج دخترش با ویسریس بسیار خشمگین میشود، اما خروج او از بین اعضای شورای پادشاهی بسیار پیشتر رقم میخورد که سرچشمه از اختلافی قدیمی با ویسریس دارد.
رویارویی فرستادههای پادشاه با دیمون و افرادش
پس از آن که دیمون به سبب اختلاف با برادرش کینگزلندینگ را ترک مینماید، ویسریس متوجه میشود که او یک تخم اژدها را نیز همراه با خود برده و به همین علت گروهی از فرستادههای خود را به رهبری اتو هایتاور نزد دیمون میفرستد تا تخم را بازگردانند. مسئلهای که پای رینیرا با سیراکس را نیز به این قضیه باز کرده و صحنهای هیجانانگیز را رقم میزند.
با این حال در کتاب این اتفاق به هیچ عنوان اینچنین ملتهب و خشونتبار پیش نرفته و پس از این که دیمون تخم را دزدیده و ویسریس نیز نمایندگان خود را نزد او میفرستد، دیمون بدون هیچ درنگی تخم را تحویل داده و علیرغم خشمی که از برادرش دارد، اما هیچگونه اشتباهی مرتکب نمیشود. برخلاف سریال همچنین کراکسس به هیچ عنوان برای پشتیبانی از سوارش وارد میدان نمیشود.
اشاره به رویای اگان فاتح درباره آخرالزمان سرزمین وستروس
اگان پس از حمله به وستروس، اکثر نقاط این سرزمین را فتح کرد و به عنوان نخستین پادشاه از دودمان تارگرین تاجگذاری نمود. در سریال خاندان اژدها و در همان ابتدا ویسریس از هدف اصلی اگان برای فتح وستروس پرده برداشت و رویای او که حول محور مواجه با شاه شب میباشد را نزد رینیرا بازگو کرد.
با این حال چنین رویا و موضوعی هیچگاه در کتاب به وقوع نپیوسته و اگان فاتح تنها به این دلیل به فتح سرزمین وستروس پرداخت زیرا که به این کار علاقه داشت و اعمال وی هیچ ربطی به آخرالزمان و رویارویی خیر و شر نداشته است. این تصمیم عوامل پشت صحنه سریال نه تنها میتواند ارزش اگان فاتح را در نزد مخاطب بیش از پیش افزایش دهد، بلکه میتواند به سریال Game of Thrones نیز اشاره گردد که امکان دارد تا در مجموعه تلویزیونی اختصاصی جان اسنو شاهد به تصویر کشیدن وقایعی حول محور این مسئله باشیم.
جایگاه رینیس به عنوان رقیب ویسریس تارگرین
سریال خاندان اژدها در حالی آغاز میشود که شاهد حضور جیهیریس تارگرین و باقی اعضای پادشاهی او هستیم که برای انتخاب پادشاه بعدی تصمیمگیری مینمایند. تصمیمگیریای که در نهایت به برگزیده شدن ویسریس تارگرین به عنوان پادشاه بعدی منتهی شده و رینیس نادیده گرفته میشود.
این واقعه در کتاب کاملاً متفاوت میباشد. زیرا رینیس به هیچ عنوان در بین نامزدهای پادشاهی قرار نداشته و ادعای چنین مسئلهای نیز از سوی خود وی صورت گرفته نشده است زیرا جنسیت او به عنوان یک زن ادعایش را تمام و کمال رد خواهد کرد. با این حال فرزند ارشد او تحت عنوان لینور ولاریون جزو نامزدها قرار داشت و با ویسریس برای تصاحب تاج پادشاهی وارد رقابت شد. تصمیم سازندگان برای پیش کشیدن ادعای پادشاهی توسط رینیس را میتوان نکته ظریفی قلمداد کرد که پای رینیرا را نیز وسط کشیده و یک تشابه بین این دو ایجاد میکند.
کشته شدن فرزند رینیرا تارگرین و آغاز رقص اژدهایان
در نهایت میرسیم به مهمترین واقعه سریال خاندان اژدها که علیرغم وجود تفاوتهایی در چگونگی رخداد، اما نتیجهای یکسان داشته و نبردی هولناک و سرنوشتساز را در سرزمین وسترویس به راه انداخته است.
در قسمت پایانی این سریال رینیرا پسر خود به نام لوک را به استورمزاند میفرستد تا از طریق ملاقات با لرد بوروس براتیون بتواند متحدانی را برای ادعای پادشاهی خود پیدا نماید. با این حال ایموند زودتر از لوک به آنجا رسیده و نظر خاندان براتیون را به سمت جبهه سبزها جلب کرده است. لوک پس از خروج از استورمزاند تحت تعقیب ایموند قرار میگیرد. او که بسیار وحشت کرده است، اژدهایش آراکس خطر را احساس کرده و خیلی ناگهانی به سمت ویگار حملهور میشود. واقعهای که خشم ویگار را در پی داشته و علیرغم اصرار لوک و ایموند بر کنترل اژدهایانشان، هیچکدوم از پس آنها برنیامده و ویگار لوک و آراکسس را در دهانش خرد میکند. اتفاقی شوم که علیرغم خواست ایموند بوده و آخرین جرقه آغاز رقص اژدهایان را ایجاد میکند.
این واقعه تفاوتی در کتاب دارد. بدین صورت که ایموند به خاطر از دست دادن یک چشم خود همیشه از لوک کینه داشته و در هنگام ملاقات با او در استورمزاند شرایط را مهیا دیده و به سمت لوک حملهور میشود. به سبب بیتجربگی لوک و آراکسس، ایموند از طریق ویگار آنها را از روی قصد و نیت کشته و آتش جنگ داخلی و رقص اژدهایان را شعلهور میکند. واقعهای که در سریال رخ میدهد تا حدودی میتواند برای مخاطب جذابتر باشد؛ زیرا دست به چنین عملی زدن قطعاً نتایج فاجعهباری دارد که در سکانس پرتنش خاندان اژدها بسیار منطقیتر جلوه پیدا کرده است.
حال که فصل نخست سریال House Of The Dragon پایان یافته است، آیا این مجموعه تلویزیونی موفق میشود تا خاطرات تلخ سریال Game of Thrones را در نزد شما جبران نماید؟ آیا تغییرات صورت گرفته در این سریال باعث بهبود روایی داستان شده است؟ آیا این تغییرات باب میل شما بوده است؟ نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منبع: CBR