حماسیترین نبردهای مجموعه تلویزیونی Game Of Thrones
حماسیترین نبردهای مجموعه تلویزیونی Game Of Thrones
در طول ۸ فصل از سریال Game Of Thrones شاهد به وقوع پیوستن نبردهای حماسی گوناگونی بودیم که در تاریخ مدیوم تلویزیون جاودانه به یاد خواهد ماند.
سریال فانتزی و حماسی Game Of Thrones (بازی تاج و تخت) از اهمیت ویژهای در مدیوم تلویزیون برخوردار میباشد. اقتباسی از رمانهای جرج آر. آر. مارتین توسط شبکه HBO که در ۸ فصل تدارک دیده شد و نه تنها مقیاس سریالسازی را در این مدیوم برای همیشه دگرگون کرد، بلکه صحنههای نبرد شگفتانگیزی را به تصویر کشید که تا آن زمان سابقه نداشت و به راحتی میتوانست با آثار پرهزینه سینما به رقابت بپردازد.
سریالی که از رقابت بین چند خاندان در سرزمین وستروس آغاز شد و در نهایت به نبردی میان زندگان و مردگان منتهی شد که تا حدودی میتوانست یادآور حماسه ۳ گانه ارباب حلقهها پیتر جکسونی باشد که بیش از ۲ دهه پیش سکانسهایی تماشایی و هیجانانگیز را به تصویر کشیده بود. شبکه HBO علیرغم اشتباهات گسترده اما محدودیتهای تلویزیون را کنار زد و برای نخستینبار در این مدیوم نبردهایی را به تصویر کشید که هر بینندهای را به وجد میآورد.
به همین سبب نیز در مقاله امروز به سراغ رتبهبندی ۱۰ نبرد حماسی و به یاد ماندنی سریال Game Of Thrones رفتهایم تا ببینیم که کدام رویارویی در این مجموعه تلویزیونی موفق شده تا رتبه نخست را از آن خود نماید.
نبرد ریورران در فصل ششم
نبرد ریورران (یا بهتر بگوییم محاصره ریورران) علیرغم آن که از زد و خوردی برخوردار نمیباشد اما اهمیتی ویژه در سریال Game Of Thrones دارد؛ زیرا یادآور که میشود که علیرغم فانتزی بودن این مجموعه اما همچنان با اثری در حال و هوای قرون وسطی طرف هستیم.
در فصل ششم این سریال ارتش لنیسترها به رهبری جیمی لنیستر باقی مانده نیروهای تالی را در قلعه ریورران محاصره کرده تا با ایجاد گرسنگی و شرایطی سخت، آنها را مجبور به تسلیم شدن نمایند. محاصرهای که چندین قسمت به طول انجامیده و در نهایت با تسلیم شدن ادمور تالی به پایان میرسد. نکته حائز اهمیت این جنگ در سریال Game Of Thrones در این است که ما شاهد جنبههای سیاسی این مجموعه هستیم و به مانند نبردهای واقعی در دوران قرون وسطی، با زیرکی و مذاکره، ارتش لنیسترها به خواسته خود رسیده و تالیها را فلج میکنند.
نبرد بر روی یخ در فصل پنجم
پس از کش و قوسهای فراوان استنیس براتیون که موجب اختلاف میان ارتش بزرگ وی میشود، دیگر راه بازگشتی را در مقابل خود نمیبیند و همراه با باقی مانده افراد خسته و گرسنه خود به سمت قلعه وینترفل تحت سلطه رمزی بولتون یورش برده تا بلکه بتواند حداقل کار مثبتی را در روزهای پایانی زندگی خود انجام دهد. یورشی بیهوده ولی در عین حال حماسی که مورد حمله همه جانبه سواره نظام رمزی قرار گرفته و تمام ارتش استنیس قلع و قمع میشوند. نخستین نبرد از جنگهای ۳ گانه وینترفل که در Game Of Thrones به وقوع میپیوندد با جراحت شدید استنیس همراه شده که در نهایت توسط برین تارث با مرگ وی خاتمه پیدا میکند.
نبرد دوم میرین در فصل ششم
یکی از چشمنوازترین نبردهای به تصویر کشیده شده در سریال Game Of Thrones مربوط به دومین محاصره شهر میرین توسط بردهداران ثروتمند در قاره ایسوس میباشد.
پس از آن که دنریس تارگرین به تاج و تخت سرزمین میرین تکیه میزند و بردهداران نیز در خفا ارتش و ناوگان دریایی خود را تدارک میبینند، محاصرهای بزرگ و همه جانبه را بر علیه این شهر تدارک دیده تا بلکه بتوانند دوباره بر مسند قدرت تکیه بزنند. ناوگانی با دهها منجیق آتشین که برای نابودی شهر میرین اعزام میشود، با اژدهایان عظیمالجثه دنریس روبرو شده و تمامی آنها به تکههای چوبی در اقیانوس تبدیل میشوند. در حالی که این نبرد توفیق چندانی در دنیای Game Of Thrones حاصل نمیکند اما به مخاطب یادآور میشود که دنریس نیز هیچگاه شکستناپذیر نبوده و دشمنان بسیاری را برای خود دست و پا کرده که در هر لحظه میتوانند وی را نابود کنند.
نبرد کینگزلندینگ در فصل هشتم
آخرین نبرد به وقوع پیوسته در سریال Game Of Thrones که حسابی جنجالی ظاهر شد، نتیجه دیوانه شدن دنریسی بود که به طرز احمقانهای اخلاقیات خود را زیر پا گذاشت و یک شهر را تمام و کمال به خاکستر تبدیل کرد.
در اصل این دومین نبردی بود که مردم کینگزلندینگ تجربه میکردند؛ نبردی حیاتی و بسیار کلیدی که مخاطبین سریال از همان قسمت آغازین Game Of Thrones برای دیدن آن لحظه شماری میکردند. نبردی که با وجود تمامی انتظارات اما شخصیتهای مهم و مختلفی همچون سرسی، جیمی، سگ شکاری، مونتین و یورون را به شکلی عجولانه به کشتن داد و علیرغم جلوههای بصری تماشایی و چشمنوازی که داشت اما از هیچ منطقی برخوردار نبود. با این حال کنار گذاشتن مرز میان خیر و شر نکته کلیدی نبرد دوم کینگزلندینگی بود که حتی نیروهای تحت امر جان اسنو را نیز به شرارت وا داشته بود؛ گویی که نبرد ۵ پادشاهی که در اوایل سریال جرقه نابودی سرزمین وستروس را زد، در نهایت به جهنمی غیرقابل تصور بدل گشته بود.
نبرد وینترفل در فصل هشتم
مهمترین نبرد تمام ۸ فصل سریال Game Of Thrones که ایده آن هر بینندهای را به وجد میآورد، با وجود تبلیغات و هزینهای که برای آن شده بود اما بسیار ناامید کننده، کلیشهای و کوتاه به تصویر کشیده شد و سیل عظیم انتقادات را روانه شبکه HBO کرد.
خیزش شاه شب از شمالیترین نقطه سرزمین وستروس که از فصل نخست سریال Game Of Thrones مورد اشاره قراره گرفته بود، به مانند سیلی عظیم هر موجود زندهای که بر سر راهش بود را به وایت واکر تبدیل کرد تا این که در قسمت سوم فصل هشتم این مجموعه در نهایت او و ارتش چند صد هزار نفریاش به دروازههای قلعه وینترفل رسیدند. وینترفلی که ارتشی از نیروهای متحد تمام وستروس در مقابل آن صف آرایی کردند تا بلکه بتوانند در مقابل اهریمن آخرالزمانی این سرزمین ایستادگی کرده و از نابودی بشریت جلوگیری نمایند. از استراتژی احمقانه این نبرد گرفته تا قتل عام سواران دوثراکی و عدم کشتن هیچ شخصیت مهمی تا در نهایت مرگ کلیشهای شاه شب، چندین و چند مسئله کلیدی دست در دست یکدیگر دادند تا مهمترین واقعه سریال Game Of Thrones به رتبه ششم این مقاله بسنده نماید.
نبرد دیوار در فصل چهارم
هرچقدر که بر روی کاغذ نبرد وینترفل جاهطلبانه به نظر میرسید ولی در عمل ناامید کننده ظاهر شد، نبرد فصل چهارم Game Of Thrones در قلعه سیاه دقیقاً در نقطه مقابل این موضوع قرار داشته و بسیار زیبا و حماسی جلوه پیدا کرده است.
پیش از اتحاد مردم سرزمین شمال با جان اسنو، آنها که از نیرویی ۱۰۰ هزار نفره برخوردار هستند، طی حملهای برقآسا سعی دارند تا دفاع دیوار را در هم شکسته و نگهبانان شب را قلع و قمع کنند. با این حال هوش و ذکاوت جان اسنو را در این میان پیشبینی نکرده بودند. مبارزی که علیرغم تعداد نفرات بسیار کم نگهبابان شب اما جانانه از دیوار دفاع کرده و اجازه سقوط این مکان کلید را به دشمنانش نمیدهد. حماسه آفرینی جان اسنو در نهایت او را با معشوقهاش یعنی ایگریت مواجه کرده که در نهایت رابطه عاشقانه آنها در چنین نبرد طاقتفرسایی به شکلی تراژدی به پایان میرسد. نبردی که شاید چندان بزرگ و جاهطلبانه جلوه نکرده باشد اما از بعد احساسی حرفهای بسیاری برای گفتن داشته است.
نبرد راه طلایی در فصل هفتم
ارتش بزرگ و مجلل خاندان لنیستر که تا فصل هفتم سریال Game Of Thrones شکست ناپذیر ظاهر شده بود، با پیدا شدن سر و کله دنریس و اژدهایان وی عملاً تار و مار میشود.
پس از فتح قلعه های گاردن و تار و مار کردن نیروهای تایرل، ارتش لنیستر سرخوش از داراییهای کسب شده در راه بازگشت به کینگزلندینگ هستند که با خشم دنریس تارگرین مواجه میشوند. ارتش سازمان یافته و حرفهای لنستیرها که برای نخستینبار خود را در برابر سوارکارهای غیرقابل پیش بینی دوثراکی و اژدهایی عظیمالجثه میبینند، عملاً قادر به انجام هیچ کاری نبوده و به طرز فجیعی سلاخی میشوند تا دنریس نخستین پیروزی بزرگ خود را در سرزمین وستروس شخصاً رقم بزند. نبرد Game Of Thrones از اهمیتی ویژه در فصل هفتم برخوردار است؛ زیرا در وهله اول سرسی و جیمی متوجه میشوند که حریف جدید آنها با دشمنان قدیمی تفاوتهای بسیاری داشته و در وهله دوم تاثیر اژدهایان را شاهد هستیم که حتی نیروهای زبده و غیرقابل مهاری همچون ارتش لنیسترها نیز حرفی در برابر آنها برای گفتن نخواهند داشت.
نبرد هاردهوم در فصل پنجم
از همان قسمتهای آغازین سریال Game Of Thrones جسته و گریخته با نیرویی آخرالزمانی به نام وایت واکرها آشنا شده بودیم. با این حال فصل پنجم این مجموعه بود که وحشت واقعی آنها را در نبرد هاردهوم (یا بهتر بگوییم قتل عام هاردهوم) بر همگان روشن کرد.
پس از آن که جان اسنو باقی مانده مردم سرزمین شمال را در شهر بندری هاردهوم اسکان میدهد و در تلاش است تا آنها را به سمت آن سوی دیوار هدایت نماید، به ناگاه با حمله برقآسا و هولناک وایت واکرها مواجه شده که از زمین و زمان بر سرشان خراب میشوند. ارتشی بسیار بزرگ و غیرقابل مهار که به مانند سیلی بسیار بزرگ هر انسان بر سر راهش را به کام مرگ میفرستد و اینجاست که برای نخستینبار در Game Of Thrones جان اسنو با دشمن واقعی سرزمین وستروس روبرو میشود. موجودی به نام شاه شب که با چشمانی وحشتناک به سمت جان اسنو خیره شده و در حرکتی بسیار نمادین، تمامی انسانهای کشته شده را از مرگ بازگردانده و آنها را تبدیل به جزوی از ارتش مردگان خود میکند. سکانسی که در سکوت کامل و بدون حتی بیان ۱ کلمه، هر مخاطبی را به وحشت انداخته و رتبه سوم را به نام خود به ثبت رسانده است.
نبرد بلک واتر در فصل دوم
نبرد بلک واتر که از آن به عنوان نخستین جنگ کینگزلندینگ نیز یاد میشود، به سبب وفاداری به کتاب و جلوههای بصری چشمنوازی که داشت، بسیار درخشان ظاهر شد.
پیش از آن که استنیس براتیون در دام حماقتها و آرمانهای عجیب و غریبش گرفتار شود، با ارتشی بسیار عظیم از راه دریا به سمت کینگزلندینگ یورش برد تا بتواند تخت پادشاهی را تصاحب نماید. یورشی که ارتش جافری را در هم شکست و چیزی تا پیروزی استنیس باقی نمانده بود، به سبب هوش و ذکاوت تیریون برای در هم شکستن ناوگان دریایی باراتیونها و سپس اعزام نیروهای کمکی تایوین لنیستر باعث شد تا نیروهای استنیس در هم شکسته و او در بهت و حیرت شاهد نابودی تمام ارتشش باشد. نبردی بسیار استراتژیک و هیجانانگیز که مخاطبین را شگفتزده نمود.
نبرد حرامزادگان در فصل ششم
در فصل ششم سریال Game Of Thrones شاهد به تصویر کشیدن نبردی بودیم که نه تنها در مدیوم تلویزیون بیسابقه جلوه کرد، بلکه به حدی حماسی، تاثیرگذار و شگفتانگیز ظاهر شد که شیوه فیلمبرداری آن حتی در مدیوم سینما نیز دیده نشده است.
پس از شرارتهای فراوان رمزی بولتون و به قدرت رسیدن جان اسنو، زمان رویارویی خاندان بولتون و استارک فرا رسیده بود. خاندان استارکی که برای فصلهای متعدد به حاشیه رانده شده بودند و ظلمهای بسیاری را تحمل کرده بودند، زیر پرچم جان اسنو گرد یکدیگر جمع شده تا انتقام خون کتلین و راب استارک را گرفته و قلعه وینترفل را باز پس بگیرند. رویارویی استراتژیک که به زر و خوردی بسیار خونین و هولناک بدل گشت و ارتش جان اسنو علیرغم رشادتهای خود اما تاب مقاوت در برابر نفرات رمزی بولتون را نداشته و به خاک و خون کشیده شدند. با این حال ورود حماسی سانسا استارک و لیتل فینگر در آخرین لحظات نبرد و حمله سواره نظام ویل نتیجه این جنگ به یاد ماندنی را تغییر داد و رمزی را وادار به عقب نشینی کرد که در نهایت زیر مشتان جان اسنو و سپس دندانهای سگهای شکاری خود جان باخت. نبرد حرامزادگان در فصل ششم Game Of Thrones به حدی حماسی و بزرگ جلوه کرد که نه تنها امتیازات بسیار بالایی را دریافت کرد، بلکه تا مدتها بینندگانش را در بحت و حیرت فرو برد.
آیا میتوانیم شاهد چنین نبردهای حماسی و خاطرهانگیزی در فصلهای بعدی سریال خاندان اژدها بشیم؟ به عقیده شما دلیل ناکامی فصل هشتم و نبردهای پایانی کینگزلندینگ و وینترفل در چه بود؟ آیا آثار دیگری را نیز سراغ دارید که چنین سکانسهای بزرگ و حماسی را در مدیوم تلویزیون به تصویر کشیده باشند؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منبع: کولایدر