شباهت های گربهی چکمهپوش: آخرین آرزو با داستان اسباببازی ۴
شباهت های گربهی چکمهپوش: آخرین آرزو با داستان اسباببازی ۴
اواخر سال ۲۰۲۲ میلادی بود که گربهی چکمهپوش: آخرین آرزو در سینماها بهنمایش درآمد؛ انیمیشینی بهکارگردانی جوئل کرافورد و در ادامهی انیمیشن گربهی چکمهپوش که سال ۲۰۱۱ ساخته شده بود. شخصیت گربه ــ که البته الهامگرفته از یک افسانهی قدیمی ایتالیایی یا فرانسوی [Le Chat botte] است ــ اولینبار در شرک ۲ (۲۰۰۴) ظهور یافت و بعدتر آنقدر محبوبیت پیدا کرد که باعث شد اسپینآفهایی از او ساخته شود. آخرین آرزو توانست رضایت بسیار زیاد مخاطبان و توجه منتقدان را برانگیزد. تا جایی که نامزد دریافت جایزهی گلدن گلابِ بهترین انیمیشن سال نیز شد و برای اسکار نیز در این شاخه مبارزه میکند.
هر چند شانس بالایی برای دریافت جایزه ندارد، ولی بههرحال این توجه عمومی به انیمیشنی که بیش از ۱۰ سال از آخرین نسخهاش میگذرد قابلتوجه است. موفقیت این انیمیشن باعث شد که احتمال ساختهشدن قسمتهای دیگری مربوطبه مجموعه شرک قوت بگیرد. علیالخصوص با پایانبندی این قسمت، جایی که پوس بر عرشهی کشتی ایستاده و میگوید «باید به چند تا رفیق قدیمی سر بزنیم» و در دوردست، نام سرزمین معروف دنیای شرکها دیده میشود. حال باید منتظر بود و دید تصمیم سازندگان چه خواهد بود.
بعد از تماشای آخرین آرزو، به شباهتهای کلیِ میان این انیمیشن و قسمت چهارم داستان اسباببازی فکر کردم. داستان اسباببازی ۴ نیز در سال ۲۰۱۹ و با فاصلهی ۹ سال از قسمت سوم منتشر شد و حالا حرفوحدیثهایی دربارهی ساختهشدن قسمت پنجمش نیز بهگوش میرسد. میتوان گفت این نخستین شباهتی است که میتوان بین این دو انیمیشن یافت. دنبالههایی با فاصلههای طولانی از قسمت قبلی، که بسیار موفق بودند و باعث شدند فرنچایزها دوباره جان بگیرند و بهجریان بیفتند.
گربهی چکمهپوش: آخرین آرزو ماجرای یک سفر را تعریف میکند. سفری که پوس باید انجام دهد تا بتواند بهواسطهی آن، خود را احیا کرده و جانهای بیشتری برای خود تصاحب کند. او حالا فقط یک جان دارد و هر لحظه ممکن است به دستان مرگ بیفتد. بنابراین باید این خطر را بپذیرد تا بتواند جانهای ازدسترفتهاش را دوباره بهدست آورد. در جریان این سفر است که او با کیتی پنجهطلا و پریتو، همان سگ کوچولو و سادهی بامزه، آشنا و همسفر میشود و درنهایت به مرحلهی روبهروشدن با ترسهای خود و سپس ازخودگذشتگی میرسد.
بهصورت کلی، هر دو انیمیشن از الگوی بسیار رایج و محبوب «سفر قهرمان» پیروی میکنند. الگویی که کریستوفر وگلر در کتاب خود تشریح میکند و آن را منتج از بررسی فیلمها و فیلمنامههای بسیار میداند. الگویی که خود برگرفته از ساختار روایی اسطورههای مختلف در کشورهای مختلف است. در هر دو انیمیشن، شخصیتهای اصلی (پوس و وودی) راهی سفری میشوند. سفری که در ابتدا فقط جنبهای فیزیکی دارد، ولی رفتهرفته تبدیل به سفری در انفس هم میشود. سفری که کاراکترها در خودشان میکنند و باعث میشود به تحولی درونی برسند.
در داستان اسباببازی، خانوادهی بانی تصمیم میگیرند به یک سفر جادهای بروند. این بهانهای میشود تا وودی نیز به سفر برود. اما مسئولیتی که او برای خود، در جهت محافظت از فورکی، در نظر گرفته است باعث میشود که سفر درونی او نیز آغاز شود. سفری که با دیدنِ دوبارهی بو شکل جدیتری به خود میگیرد. گربهی چکمهپوش هم برای دستیافتن به گنج پنهانشده در جنگل دست به سفر میزند، تا بتواند به آخرین آرزو دست پیدا کند و نُه جان دیگر برای خود آرزو کند. سفری که در پایان اما، دستاوردی دیگر برای او به همراه دارد.
در داستان اسباببازی، رابطهی وودی و بو یکی از مهمترین تمهای قصه است. فلشبکی که در همان ابتدا نمایش داده میشود شرح ماجرایی است که برای بو و سه گوسفند رخ میدهد. جایی که وودی از همراهیِ آنها سر باز میزند. اتفاقی که میتوان آن را مشابه واقعهی کلیسای سانتا کولوما در گربهی چکمهپوش: آخرین آرزو دانست. آنجا نیز پوس میترسد و به کلیسا نمیرود؛ آن هم وقتی که کیتی منتظر اوست تا با هم ازدواج کنند.
میتوان دعوت بو به واردِ جعبهشدن را نیز بهمعنای درخواست همراهی او از وودی دانست. درخواستی که از وودی جواب رد میگیرد. در هر دوی این موارد نیز، آنچه سبب این «نه» گفتن میشود ترسی است که در دل کاراکترها وجود دارد. ترس از ناشناخته. وودی نمیداند بدون اندی و سایر اسباببازیها سرِ او چه میآید و باید چهطور سر کند. پوس هم میترسد که دیگر نتواند به زندگی پرماجرایش ادامه بدهد. میترسد از افسانهاش کوچکتر بماند و تبدیل به گربهای معمولی شود.
این روابط عاشقانه اصلیترین بنمایههایی است که سبب تغییر در شخصیتها میشود. ترمیم رابطهی بین وودی و بو، پس از همهی کارها و عملیاتهای محیرالعقولی که با هم انجام میدهند، درنهایت این شجاعت را به وودی میدهد که از محیط آشنای خود دل بکند و به محبوب دیرینش برسد. او در این قسمت نیز، مثل قسمت قبل، وفادارانه به همهی دوستهایش کمک میکند؛ اما اینجا یاد میگیرد که باید به خودش و به بزرگترین خواستهاش نیز وفادار باشد. بنابراین، از جمع رفقا دل میکند و به دلدار میپیوندد. پوس هم، دقیقن بعد از عملیاتهای مختلف با کیتی، یاد میگیرد که عذرخواهی کند و دست از ترسیدن بردارد. او تبدیل به کسی میشود که میشود به او اعتماد کرد. کسی که حالا قدر اطرافیانش را بیشتر میداند و دیگر خودش و افسانهاش را از آنها بیشتر نمیخواهد. هر دو کاراکتر، بهواسطهی عشق، تغییر میکنند.
شباهت ظریف و بنیادینی هم بین دو کاراکترِ شاید فرعی در هر دو انیمیشن وجود دارد. فورکی در داستان اسباببازی از زبالههای داخل اتاق ساخته میشود و تا مدتها نمیتواند قبول کند که زباله نیست. در هر فرصتی که گیر بیاورد، میخواهد خودش را به سطلآشغال بیندازد. پریتو هم یکجورهایی چنین سگی است.
سگی که خواسته نمیشود، به سطلآشغال انداخته میشود و درنهایت خودش را از شر یک مهلکه نجات میدهد و به پناهگاه پناه میآورد. فورکی شخصیتی ساده است. ضمیر او پاک است و هیچ چیزی از زندگی جدیدی که میخواهد داشته باشد نمیداند و همین او را در جایگاهی متضاد با سایر اسباببازیها قرار میدهد. او دائم سؤالهای بنیادین و ساده از وودی میپرسد و هر بار با دانستن جواب آنها شگفتزده میشود. پریتو هم در آخرین آرزو چنین جایگاهی دارد. سادگی او باعث برجستهشدن و جداشدن او از دو گربهی دیگر میشود. دو گربهای که درنهایت بزهکارند و با دوز و کلک کارشان را پیش میبرند. او مانند یک فرشتهی مهربان، از سر سادگی و صدق و مهربانی، وارد میشود و سؤالهایی میکند یا مرتکب اعمالی میشود که درنهایت به تحول پوس کمک میکند.
به این ترتیب، و بر مبنای این سه مشابهت ساختاری، میتوان گفت گربهی چکمهپوش: آخرین آرزو از همان مسیری استفاده میکند که سه سال پیش داستان اسباببازی ۴ از آن بهره برد و توانست دل میلیونها مخاطب خود را ببرد. ضمن اینکه میتوان گفت هر دو انیمیشن درنهایت دربارهی یک تم یا مضمون مشترک صحبت میکنند: ازخودگذشتگی. با این تفاوت که وودی باید یاد بگیرد که ازخودگذشتگی حدی دارد و جایی فرا میرسد که او باید به خودش، ندای درونش و کسانی که دوستش میدارند بیشتر فکر کند. پوس هم باید فرا بگیرد که اصولن چیزی بهنام ازخودگذشتگی وجود دارد و او میتواند هرازگاهی بهغیر از خودش به دیگران نیز بیندیشد و برای سلامت یا رضایت آنها کارهایی انجام دهد.