هاست پرسرعت
بازی

نقد انیمیشن Cars | ماشین‌های انسانی

نقد انیمیشن Cars | ماشین‌های انسانی

به حال و هوا و خط‌مشی دستوری و سراسر هشتگ‌زده‌ی این روزهای کمپانی انیمیشن‌سازِ «پیکسار» توجه نکنید [هرچند که می‌دانم نمی‌شود و افسوس بزرگی به همراه دارد]، روزگاری بوده است که این کمپانی از پیشروانِ هنر پویانمایی در مدیوم سینما بوده است و علاوه بر جذابیت‌های تکنیکی و گرافیکی، داستان‌های همواره جذاب و پر از کشش آن، مخاطبان زیاد و متوعی از گروه‌های مختلف سنی در سراسر جهان را به علاقه‌مندان با اشتیاق خود تبدیل کرده است.

تبلیغات

انیمیشن‌های گوناگون و نامدار و خاطره‌انگیزی که قطعا با نام بردن از آنها به راحتی حال و هوای زیبا و پر از جاذبه‌شان در ذهنتان تداعی خواهد شد اما در این مطلب سعی می‌کنیم به آثار یک کارگردان به خصوص اشاره کرده و پیرامون یکی از آنها نقد و بررسی اجمالی داشته باشیم.

«جان لَسِتر» از کارگردانان به نام انیمیشن‌سازی که با آثار بیادماندنی و ماندگاری همچون «داستان اسباب بازی» ، «زندگی یک حشره» و «ماشین ها» نام خود را برای همیشه در تاریخ نوآوران و هنرمندان صنعت و البته هنر انیمیشن سازی ماندگار کرد. طبعا می‌دانید که «داستان اسباب بازی» گل سرسبد آثار او می‌باشد اما در این مطلب به سراغ انیمیشن «ماشین ها» خواهیم رفت، انیمیشنی که پس از دو اثر به نام و پر آوازه‌ی این کارگردان چیره‌دست و خلاق به همگان ثابت شد که وی تبحر خاصی در خلق داستان‌هایی از اشیای بی‌جان یا موجودات غیرانسانی دارد.

حقیقتاً هم تبحر خاصی می‌خواهد وقتی که یک جهان بدیع و نو آن هم در شمایلی غیرانسانی و در اینجا کاملاً و تماماً ماشینی طراحی و خلق کنید (که طبعا به جزئی‌نگری خاصی در شناساندن ظواهر و شماتیک آن نیاز دارد) و در عین حال و با ذوقی مثال زدنی یک داستان‌پردازی عالی را در این جهان بدیع پی‌ریزی کرده و اخلاقیات و روابط اعلای انسانی را در آن به معرض نمایش و تجربه بگذارید.

نقد انیمیشن Cars | ماشین‌های انسانی

بله انیمیشن «ماشین ها» (Cars) از آن دست آثار بیادماندنی تاریخ گونه انیمیشن‌ هستند که کمپانی «پیکسار» پیش از آنکه قافله‌ی هنرنمایی را به رسانه‌نمایی ببازد یا حداقل مقابل آن کوتاه بیاید، به اولویت‌های سینمایی و داستان پردازی توجه می‌کرد و نتیجه‌اش میشد اینچنین آثاری که سال های سال در ذهن و حتی دل مخاطبان خود جا خوش کرده و باعث لذت آنها از مدیوم سینما و گونه انیمیشن شده است.

انیمیشن حاضر داستان شناخت اصول زندگی و ارزش‌های والای آن نسبت به فرعیات و ظواهر جذاب اما گول‌زننده‌شان است، داستان تغییر مسیر و جاده‌ی دلی یک ماشین مسابقه به نام «لایتنینگ مک‌ کویین» می‌باشد که ظاهر پر زرق و برق اولیه‌ی “برنده شدن” به مرور برایش رنگ باخته و باطن یک شهر کوچکِ جاده‌ای با ماشین‌های تقریبا از رده خارج شده‌اش برایش جذاب جلوه می‌کند و همه‌ی اینها بدون کوچکترین شعار و نخ‌نما شدن خود را به مخاطب نشان می‌دهد.

ردپای زاویه‌ی اول شخصِ کوتاه و خُردی را در این انیمیشن می‌توان پی گرفت که به خوبی باطن‌نمایی، ذهن‌مشغولی و حتی‌ دل‌مشغولی و رویا های کاراکتر اصلی‌اش را به نحو احسن پردازش می‌کند جایی که در ابتدای فیلم خلوت و مونولوگِ «مک کویین» برای خودانگیزگی درونی‌اش را برای مسابقه می‌بینیم (“یک برنده، چندین بازنده” یا “من صاعقه هستم” و …)، این خلوت کوتاه که جلوتر در فیلم لحظاتِ مهم دیگری را شامل می‌شود، خیلی هنرمندانه حول شخصیت‌پردازی این ماشین (!) پرداخت شده است؛

بله یک خلوتگاه ذهنی که ما را همان ابتدا با او همراه کرده و سپس استعدادنمایی او در عرصه مسابقات اتومبیل‌رانی و پیست جاده‌ای آن را به نظاره می‌نشینیم. همه‌ی این ها به موازات جغرافیای دنیای ماشینی این اثر است که یک جان‌بخشی گسترده با طراحی‌های جذاب حول ماشین‌ها صورت گرفته است‌.

نقد انیمیشن Cars | ماشین‌های انسانی

در بخش ابتدایی فیلم و ماجرایی که به خوبی به مخاطب شناسانده شده و ما در آن جاه‌طلبی و البته خام‌نگری یک ماشین جوان، جذاب و البته با استعداد را می‌بینیم که با تک‌روی ابتدایی خود باعث می‌شود، مسابقه‌ای که به راحتی می‌توانست در آن مقام اول را کسب کند، ناخواسته به دور دوم کشانده و حال با رویاپردازی‌هایش که سوی دیگری از همان خلوتگاه‌های ذهنی و لحظه‌ای اما مهمش هست، در آرزوی دست‌یابی به جام قهرمانی موسوم به «جام پیستون» می‌باشد.

سپس «مک کویین» قصه‌مان وارد بخش بعدی زندگی‌اش می‌شود و آن سردرآوردنِ ناخواسته از یک شهر کوچک و متروک به نام «رادیاتور اسپرینگ» (بهارِ رادیاتور) با اهالی قابل شمارشش می‌باشد که با تیپ‌های قابل توجه و شمایل جالبشان به مخاطب معرفی می‌شوند.

در عین حال دقت کنید که ما همچنان ذهن‌مشغولی «مک کویین» را از ابتدای ورود ناخواسته‌اش به این شهر تا ذره ذره نسبتی که با آنجا برقرار می‌کند، می‌بینیم و آن ذهن‌مشغولی، رسیدنِ هر چه زودتر به کالیفرنیا و شرکت در مسابقه قهرمانی می‌باشد. از عجول‌بودن تا بی‌توجهی منحصربه‌فردش به اهالی آنجا گرفته که پیش از آن دیده بودیم تا حتی زمانی که حتی کمی از طریق یدک‌کشِ طنازِ قصه یعنی «مَتِر» کمی ماجراآفرینی و شیطنت کرده و نسبتش کمی با آن شهر رنگ و روی مثبت به خود می‌گیرد اما باز هم در یک خلوتگاه دیگر، اینبار اما در رویا و آن هم با شمایل کُمیک ما می‌بینیم که در وصال خلاص شدنِ هر چه زودتر از «رادیاتور اسپرینگ» می‌باشد.

در این زمان دو عامل مهم رویکرد «مک کویین» را ابتدا به خود معطوف کرده و سپس بذرهای نخست تغییر جهان‌بینی را در دل ماشینِ رالیِ جذابمان می‌کارد. یک: ماشین وکیل مونثی به نام «سالی» که جذابیت ابتدایی اما عام دارد و سپس ماشین کلاسیک و قدیمی آن شهر که نقش قاضی را بر عهده دارد به نام «داک هادسون» که جذابیتش از ابتدا خاص می‌باشد زیرا که با حرفه‌ی اصلی «مک کویین» یعنی اتومبیل‌رانی گره خورده است.

نقد انیمیشن Cars | ماشین‌های انسانی

بله هنگامی که‌ او می‌بینید ماشین مسابقه‌ی کلاسیکی همچون «هادسون» چطور سر از این شهر کوچک و متروک در آورده است و جلب توجه ناخوداگاهی که نسبت به این شهر در دل او عمیق شده و سپس به واسطه ارتباطش با «سالی» و سرگذشتی که از این شهر متروک اما قشنگ با اهالی خوش‌قلبش برای او توسط «سالی» روایت می‌شود و در عین حال نماهای همزمانی که از این روایت را می‌بینیم، ناخوداگاه ما هم با این شهر دلی و کوچک سمپات و همراه شده و حتی منتظر واکنشِ «مک کویین» در قبال این شهر و ساکنانش هستیم.

این تغییرِ نگاه کاملاً یک سیر شخصیت‌پردازانه و داستان‌پردازانه درستی را با خود به همراه دارد که نشانی از تحمیل و سرسری گذشتن در آن نیست. به این طریق که حتی زمانی که ما می‌بینیم جمعیت زیادی با رسانه و شلوغ‌کاری خبری به آن شهر می‌آیند تا «مک کویین» را با خود ببرند، در صورتی که پیش از این «مک کویین» نگاهش به این شهر کاملا تغییر کرده و مثبت شده است اما باز هم مخالفت غیرمنطقی از خود نشان نمی‌دهد، زیرا که عشق و میل به مسابقات اتومبیل رانی همچنان در وجودش شعله‌ور بوده و در ثانی حتی نگرش منفی نسبت به حرفه‌اش در دلش رخ نداده پس مخالفت افراطی و غیرمنطقی نیز از او مشاهده نمی‌کنیم.

هنر داستان پردازی در پایان و رالی نهایی فیلم به این گونه است که در ابتدا باز هم همان ذهن‌مشغولی های «مک کویین» که اینبار به دل مشغولی تبدیل شده است را می‌بینیم، کجا؟! آن هم در دل مسابقه. بله یک حواس پرتی قابل توجه که نمی‌گذارد به راحتی مسابقه و رقابتی که از ابتدای فیلم آرزویش را داشته به خوبی آغاز کند، سپس ما ورود «هادسون» و رفقایش در کنار جاده را می‌بینیم که به عنوان انگیزه حکم حواس‌جمعی را برای «مک کویین» دارند (هرچند که میشد با حضور سالی این انگیزه خاص تر نیز بشود) و سپس وی به مسابقه می‌پردازد آن هم با تجربیاتی که در «رادیاتور اسپرینگ» آموخته بود و مهمترینش آن تغییر دیدگاه مهمِ انسانی که همیار بودن را به قهرمان شدن ترجیح داده و ماشین مسابقه‌ی تصادف شده را از خط پایان عبور می‌دهد.

بله «ماشین ها» اینچنین اثری‌ست که در عین ظاهر‌ ماشینی‌اش، بسیار‌ انسانی و اخلاقی آن هم بدون شعار، برایمان نمود پیدا کرده و همچنین بدل به سرلوحه‌ای برای دیگر آثار سینمایی حتی در گونه‌های رئالیستی می‌شود که بدانند می‌شود جهانی بدیع و نو را به مخاطب عرضه کرد و در عین حال محو و هضم وسعت و شمایل این جهان نشد و در عوض عنصر شخصیت‌پردازیِ قائم به ذات بودن را نیز به نحو احسن در دل اثر پیاده کرد. بماند که متأسفانه دیگر الانه گونه انیمیشن نیز کمتر اینچنین اثر خلاقی را به خود می‌بیند و قدرت رسانه صرفاً حول ظواهر شعاری و توخالی انسان‌دوستی می‌گردد و دستور و سفارش حرف اول را می‌زند به طوری که با دیدن آثار نوستالژیکی همچون «ماشین ها» با خود می‌گوییم کاش دل‌ها همچنان ماشینی می‌ماند !

نقد انیمیشن Cars | ماشین‌های انسانی
LeonGBjustgamexbPredator loveSepehrKratosRebel2292Final seyed❤ NieR LoveRمارتین فورد(شیفته عظمت غلام)meysambJoel MorganSoulGGKieblacksnowgirl????v-alkalineStarfieldHaj_Hosseinmore

مجله خبری gsxr

نمایش بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا