نقد فیلم استخوان ها و همه چیز (Bones And All) | داستان دو آدمخوار
نقد فیلم استخوان ها و همه چیز (Bones And All) | داستان دو آدمخوار
Bones And All، فیلمی اقتباسی است که براساس رمانی بههمین نام و نوشتهی کامیل آنجلیس ساخته شده است. این فیلم در اولین نمایش خود در جشنواره ونیز جایزهی شیر نقرهای بهترین کارگردانی را برای لوکا گوادانینو همراه داشت. وقتی که لوکا گوادانینو در سال ۲۰۱۷ با فیلم مرا با نامت صدا بزن (Call Me By Your Name) نامزد دریافت چهار جایزهی اسکار شد، نشان داد که به دنیای اقلیتها علاقهمند است. فیلم Bones And All نیز بیانگر ادامهی جهانبینی این کارگردان است اما نه به پُررنگی فیلمی که در سال ۲۰۱۷ برندهی جایزهی بهترین فیلمنامهی اقتباسی اسکار شد. گوادانینو در این فیلم باز هم به سراغ تیموتی شالامه رفته است، تنها بازیگری که بهگفتهی او، توانایی داشتن خصوصیات یک آدمخوار خوب را دارد!
موجودات وحشتناکی که از دیرباز تا اکنون در روایتهای فولکلور، کلاسیک و مدرن زیست کردهاند و حضور دارند، صرفا برای یک روایت گذرا خلق نشده و بهوجود نیامدهاند، بلکه در پس این خُلق ناآرامشان، جهانی از معنا نهفته است. گوادانینو نیز در راستای همین قصهها جهان متعلق به خودش را پی ریزی میکند و پیش میرود. دنیای آدمخوارانهی استخوانها و همه چیز با اینکه در فضایی سورئال و پراستعاره میگذرد، بهدنبال نمایش مسائلی واقعی از جهان پیرامونمان است. این فیلم شبیه اثر قبلی گوادانینو مستقیما و بیپرده به زندگی آدمهای خاص نمیپردازد بلکه سعی میکند شبیه سرگذشت موجودات ترسناک در فرمی هیجانانگیز به آنچه در ذهن فیلمساز میگذرد، ورود کند.
در ادامه داستان فیلم مشخص خواهد شد
داستان فیلم در آمریکای دهه 1980 اتفاق میافتد. مارن که بهتازگی وارد دوران جوانی خود شده، متوجه مسئلهای تکاندهنده میشود. او میفهمد که یک آدمخوار است! پدر مارن بهناچار رهایش میکند و او برای فهمیدن آنچه که مربوطبه ماهیت خودش است، بهدنبال مادرش میرود. Bones And All، ایدهای درگیرکننده دارد. خیلی سادهاندیشی است اگر فکر کنیم همهی آنچه که در این فیلم اتفاق میافتد، تنها داستان تعدادی آدمخوار است که بهدنبال غذای شبشان هستند. این فیلم یک استعارهی خالص است که هم در معنای دور خود و هم در معنای نزدیکاش اضطراب میآفریند.
مارن برای شروع سفرش با یک کولهپشتی، مقداری پول و بلیت اتوبوس از خانه بیرون میزند. او باید در این سفر، شبیه همهی کسانی که به دل جاده زدهاند، رشد کند و پی به چیزهایی ببرد که تاکنون از آنها بیخبر بوده است. در لایهی اول فیلم ما با آدمخوارهایی روبهرو هستیم که آدم میکشند، آدم میخورند و زندگیها را به نابودی میکشانند. اما در لایهی دوم قصه مسئلهی تکاندهندهتری منتظر مخاطب است، اقلیتها! کسانی که از جامعه دور افتادهاند و هیچکس پذیرایشان نیست. این آدمها نقطه فوکوس لوکا گوادانینو هستند، شخصیتهایی که برای اکثریت جامعه، حکم همان آدمخوارها و موجودات شبزی داستانها را دارند. همانهایی که بدطینت اند و تنها غریزهشان کشتن آدمهای خوب است.
مارن بعد از اینکه انگشت همکلاسی خود را گاز میگیرد و اولین نشانههای آدمخواری را در بزرگسالی بروز میدهد، از سمت پدرش رها میشود. گوادانینو در این رویدادها اولین تقابل انسانهای خاص با جامعه پیرامونشان را نشان میدهد. مارن ابتدا از سمت مادرش که خود نیز عضوی از جامعهی آدمخواران بوده طرد میشود و سپس نوبت به پدرش میرسد. این اتفاق درواقع تمثیلی از خانوادهی آدمهای خاص است. پدر مارن شبها در اتاق او را قفل میکند و رابطهی دخترش با دنیای بیرون را در حالت ایزوله نگه میدارد. او از خاص بودن فرزندش میترسد، اینکه مارن به خودش یا دیگران نزدیک شود.
جهان فیلم، برای اکثریت مردم جائی آرام است. آنها زندگی خودشان را دارند، جشن میگیرند، خرید میکنند، دعوا راه میاندازند و به رستوران میروند. اما دنیای آدمخوارها جهانی پُراضطراب است، چراکه آنها فقط خودشان را دارند و دائما باید از گوشهایبهگوشهای دیگر بخزند و دور از چشمها زندگی کنند. وقتی که مارن تکوتنها در تاریکی شب به شهر مقصداش میرسد، هیچکس در خیابان نیست، آدمی رفتوآمد نمیکند و شهر در تاریکی رعبآوری فرو رفته است. در این تاریکی گویا این آدمخوارها هستند که باید از خود محافظت کنند. سالی در گوشهای ایستاده و در حال تماشای مارن است. او همنوع خود را از چندصد کیلومتری بو کشیده و به دنبالش آمده است. انگار این دو نفر در این شهر بهجز یکدیگر کسی را ندارند.
مارن صبح روز بعد، سوار اتوبوس میشود و سالی را ترک میکند. او به شهر دیگری میرسد و «لی» را در یک فروشگاه میبیند. ملاقات لی و مارن یکی از ایدههای اصلی پیرنگ را شکل داده و باعث شده که هستهی اصلی قصه از اینجا به بعد خودش را پیریزی کند. مارن که بهتازگی پی به ماهیت خودش برده در رویارویی با دوست جدیدش، وارد دنیایی تازه میشود. درواقع شروع سفر اصلی او همینجاست. جائی که مارن باید خودش را بیشتر بشناسد، با واقعیتاش کنار بیاید و زندگی جدیداش را بپذیرد. جهان تازهی این شخصیت، سرشار از کشتن و خون است، چیزی که درکاش برای مارن سخت خواهد بود.
آدمخوارهای این روایت، آدمخواری را دوست ندارند! چنین ماهیتی هرگز انتخاب خودشان نبوده و طبق غریزه دست به چنین رفتاری میزنند. مارن با کودک داخل رستوران رفتار دوستانهای دارد، دلش برای مردی که توسط لی کشته میشود میسوزد و دلش میخواهد که خانم را از مرگ نجات دهد. سرگشتی و ناامیدی یکی از اهداف اصلی مورد بحث کارگردان در این فیلم بوده است. مارن در این قصه بهعنوان یک اقلیت در کشاکشی فرساینده بین غریزه و آنچه که دلش میخواهد باشد گیر افتاده است. او لی را ترک میکند تا به آرامش برسد و دیگر آدمخواری نکند اما چنین چیزی ممکن نیست، چراکه افراد جداافتاده از جامعه باید کنار یکدیگر باشند و از هم حمایت کنند.
گوادانینو، ایدهی روانهای رنجور و آسیبدیدهی آدمخوارها را مطرح میکند اما در پرداختشان ناکام میماند. شمایل ایدهی فیلمساز، رغبت بسیاری به تفکرات بحرانهای وجودی اگزیستانسیالها دارد. مارن تنها و مضطرب است، هدف زندگی آدمخوارانهاش را درک نمیکند، نمیداند راه غریزهاش را برود یا شبیهبه اکثریت باشد. گوادانینو شخصیت مارن را بهعنوان نمایندهی جامعهی آدمخوارها خلق کرده اما در سفر خودشناسیاش تعلل میکند و احساسات کارکتر را به کناری پس میزند. این کشمکشها که بهواسطهشان طی مقطعی مارن مجبور به ترک لی میشود، بدون دید وسیعی رها شده، مسائلی که فیلمساز بهخاطرشان مارن را از خانه بیرون کشید و راهی سفرش کرد.
شمایل ایدهی فیلمساز، رغبت بسیاری به تفکرات بحرانهای وجودی اگزیستانسیالها دارد
درواقع بحرانها و احساساتی که برای شخصیت اول قصه تعریف شدهاند، همان درگیریهاییاند که در زندگی واقعی اقلیتها و افراد خاص جامعه وجود دارند. همانطور که در ابتدای مطلب گفته شد، آدمخوارهای این روایت استعارهای از آدمهای به حاشیه راندهشدهی جامعه هستند، کسانی که گرههای متعددی وجودشان را فراگرفته، آنچنان که یا در حال مبارزه هستند یا شبیه مادر مارن تسلیمشده. علت به ثمر ننشستن تفکرات اگزیست فیلم، میتواند لحن استفاده شده برای اثر باشد. Bones And All، برخلاف ایدهی ناامیدانهاش، لحن ابزوردی ندارد، از طرفی دیگر نیز باتوجهبه خصوصیات کارکترهایش نه به سمت هجو و طنز میرود و نه ترسناک میشود. درواقع این فیلم از نظر رویکرد پرداخت و نوع لحن، کم آورده است.
بدتر از همه اینکه ایدهی عاشقانهی فیلم روی سفر خودشناسانهی قهرمان قصه نمینشیند و معلوم نیست که فیلمساز از به تصویر کشیدن دو عشق آدمخوارانه چه هدفی را دنبال میکرده است. آیا عشق ما را نجات خواهد داد؟ آیا عشق تنها برای آدمهای معمولی است؟ ما چرا به عشق نیاز داریم؟. Bones And All، فیلمی است با تفکراتی جذاب، ایدههایی از زندگیهای غیرمعمول. مسائلی که ما را به دل دنیایی نامانوس اما قابل ردیابی میکشاند اما حیف که از دوخطی خود جلوتر نمیرود.