هاست پرسرعت
بازی

نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

استیفن کینگ استاد ژانر ترس است. او با کتاب‌های خود جادو می‌کند اما همین که آثار او به سینما می‌آیند صرفا با چند تکنیکِ آشنا سعی در ترساندن مخاطب دارند و آن فرم جذاب ترس را می‌بازند. یکی از این آثار که در همین چند روز اخیر منتشر شده است، فیلم The Boogeyman است. این فیلم همان فرمول همیشگی ژانر ترس را دارد و اگر تکنیک را از آن بگیریم، عملا چیزی نیست.

تبلیغات
نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

در نقد فیلم Cobweb مفصل به این موضوع پرداختم که سینمای ترس امروز تنها در چند تکنیک دستوری و به شدت کلیشه خلاصه می‌شود. این فیلم نیز دور از این موضوع نیست. تمامی تکنیک‌ها در فیلم دستوری و کلیشه است که ما مخاطبین این ژانر کاملا با آن آشنا هستیم. اما من می‌خواهم کمی بیشتر درباره فُرمِ ترس بنویسم.

 وقتی می‌گوییم که یک اثر به شدت فُرمیک است، منظورمان این است که این اثر به قدری در ذهن ما تاثیر گذاشته است که در ترکیب با خاطرات خود ما از سوژه، وارد ناخودآگاهی شده است. یعنی فُرم ناخودآگاهی است. یک اثر نخست به قدری در خودآگاهی ما جولان می‌دهد که ناگهان وارد ناخودآگاه می‌شود.

همان‌طور که گفتم این هنر باید با چیزی در پشت زمینه ذهن من ترکیب شود. یعنی آن چیز مسئله من نیز باشد. من خودم را به نوعی در آن چیز ببینم. مثل فیلم‌های کیا رستمی و یا فیلمساز محبوبم تورناتوره.

 اما در نقطه مقابل فیلم‌های غیر فُرمیک قرار دارد. فیلم‌هایی که صرفا با چند تکنیک وارد خودآگاهی شده و خیلی سریع محو می‌شوند. یعنی فیلم تمام می‌شود و درست در همان لحظه فیلم در ذهن تو هم تمام می‌شود و این درحالی است که یک فیلم فُرمیک هیچوقت در ذهن مخاطب تمام نمی‌شود.

این فیلم‌ها (غیر فُرمیک) مخصوصا در ژانر ترس صرفا چند هیجان ناشی از تکنیک خلق می‌کنند و اسمش را تعلیق می‌گذارند (حال کاری ندارم که این‌ها تعلیق نیست)

اکنون مسئله این است که این فیلم‌های ترسناک سعی می‌کنند کمی به داستان خود بُعد دهند تا شاید به فرم برسند. برای اینکار نیز مشکل روانشناختی فرویدی را با هیولا ترکیب می‌کنند. درست مثل فیلم Smile که در همین چند وقت اخیر منتشر شده بود. داستان سعی می‌کند مشکل سوژه در کودکی را به شکل هیولا دربیاورد. مثلا عزیزِ سوژه در کودکی مُرده و او نیز نتوانسته است خود را ببخشد؛ حال این حس گناه در قامت هیولا برگشته تا سوژه خود را شکار کند. (اگر چنین فیلمی را دوست دارید، پیشنهاد من فیلم Spellbound از هیچکاکِ همیشه استاد است)

فیلم The Boogeyman نیز دقیقا با همین پلات وارد عرصه شده است. هیولای داستان ما سراغ کسانی می‌رود که توجه چندانی به فرزندانشان نمی‌کنند. طبق این اوصاف هیولا باید به سراغ پدر می‌رفت و پدر نیز شخص اول فیلم می‌شد نه آن دختر (سوفی تاچر) که بازیگری بدی هم نبود. خود این عمل باعث شده است تا نسخه سینمایی این اثر با منبع اقتباسی فاصله زیادی داشته باشد. شاید کارگردان جوانِ ما (راب ساویج) خواسته تجربه استنلی کوبریک بزرگ را تکرار کند!

نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

حال بیایید فیلم The Boogeyman را کاملا بررسی کنیم. داستان بسیار خوب شروع می‌شود. خانه‌ای ماتم زده، خانواده‌ای سردرگم و هیولایی در کمین بچه‌ها.

فیلم کار جالبی می‌کند، هرچند که من شک دارم این عمل آگاهانه انجام شده باشد اما به هر حال انجام پذیرفته است، این چیز جالب و درست این است که فیلم توصیف داستان را در حرکت انجام می‌دهد. به هنگام نوشتن، سوادِ نویسنده در جایی مشخص می‌شود که توصیف را مستقل از داستان انجام نمی‌دهد بلکه درون آن و به هنگام حرکت انجام می‌دهد. (این سخن حرف من نیست، حرف همینگوی بزرگ و احمد محمود است) برای مثال فیلم می‌توانست به هنگام شروع بگوید که زنِ این روانشناس مُرده است و او قبلا نقاش بوده است. اما فیلم چنین نمی‌کند، فیلم The Boogeyman آرام آرام با پیشبرد داستان اطلاعات را به مخاطب می‌دهد، برای مثال مرد دیوانه وارد مطب روانپزشک شده و به او می‌گوید که در تلویزیون دیدم که همسرتان در تصادف رانندگی مرده است. یا مثلا با ورود دختر به اتاق کار مادر پی می‌بریم که مادر قبلا نقاش بوده است.

دقت کنید که داستان تا نیم پرده اول اثری بسیار خوب است. اما نقطه عطفِ اول می‌آید، داستان وارد نیم پرده دوم می‌شود و اینجاست که اثر به کلی تباه می‌شود.

مردی ظاهرا دیوانه وارد خانه و مطب پدرِ داستان می‌شود. بازی این مرد دیوانه بسیار خوب بود و چه حیف که سریع از داستان حذف شد. در همین سکانس صحبت او با روانشناس، ما پی می‌بریم که اصلا این پدر (با بازی کریس مسینا) حسِ روانشناس بودن را ندارد. گویی این روانشناس بودنِ او بر داستان سنجاق  شده است.

نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

نیم پرده دوم از جایی شروع می‌شود که دختر کوچکِ خانواده هیولا را زیر تخت خود می‌بیند. گویا خودکشی در این خانه اتفاق افتاده و بدین سان این هیولا وارد خانه این خانواده شده است. خود صحنه خودکشی ایراد دارد. خانواده خیلی راحت با آن کنار آمدند!

برگردیم به دختر بچه. او خوابیده است و ناگهان درب اتاق با سرعتی محکم باز می‌شود. دختر بیدار می‌شود و با بازی بسیار بسیار بسیار بد الکی نفس نفس می‌زند. حال از بازی بد دختر بچه که بگذریم می‌رسیم به این که دختر دوباره سرش را گذاشت و خوابید! من با این سن و سال و ریش و سیبیل اگر درب اتاقم نصف شب با این سرعت باز شود، با سرعت ۱۲۰ بیرون می‌دویدم…

این اتاق و این تکنیک‌های ترس رفته رفته تکراری می‌شود. یعنی در تنها بیست دقیقه فیلم ده بار صحنه‌هایی مشابه به هم را در این اتاق تکرار کرد.

حال بعد از کلی مکافات و معماهای سطحی. دختر جوان (سوفی تاچر) پی می‌برد که گویا این هیولا حقیقت دارد و در تاریکی به شکار کودکان می‌رود. این موضوع باعث می‌شود تا داستان تم روانشناختی خود را از دست داده و وارد سبک رئالیسم جادویی شود.

در ادامه و در این سکانس‌های مشابه، دختر بچه می‌گوید که از تاریکی می‌ترسد. خب خیلی هم عالی. فقط مسئله من در این است که او می‌گوید از تاریکی می‌ترسد و با این حال در تاریکی می‌نشینید تا سونی ۵ بازی کند! خب تو که از تاریکی می‌ترسی چراغ‌ها را روشن کن. اصلا مگر نمی‌گویند هیولا در تاریکی به سراغ مقتولین خود می‌رود؟ خب پس چرا چراغ‌ها را باز نمی‌گذارند تا هیولا برود؟!

نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

در اواخر فیلم کاراکتری به مخاطبین معرفی می‌شود که این هیولا قبلا زحمت آن‌ها را می‌کشیده است. در تمامی این داستان‌های کلیشه‌ای کسی بوده است که قبلا با این هیولا دست به یقه شده است و کاراکترِ جدید به سراغ او می‌رود و او نیز با چند دیالوگ می‌گوید که این هیولا فلان است و غیره.

حال از این کلیشه که بگذریم می‌رسیم به سکانسی که زن دیوانه می‌خواهد با اسلحه این هیولا را بکشد. چرا هیولا با اسلحه نمی‌میرد ولی با آتش می‌میرد؟ درست است که در جایی از داستان گفته شده این هیولا از آتش می‌ترسد ولی حداقل با این همه گلوله که خورد باید کمی زخمی می‌شد! اصلا خود آتش زدنِ هیولا نیز مشکل دارد. دختر بچه چند قطره بنزین روی هیولا می‌ریزد و با این چند قطره چنان آتشی به پا می‌شود که کلِ خانه را می‌سوزاند!

نقد فیلم The Boogeyman | ترسِ آشنا

در پایان می‌شود گفت فیلم The Boogeyman اثری کاملا کلیشه و تکراری است که از سایت‌های معتبر نیز نمره پایین گرفته است. البته مخاطب به این دلیل نمره پایین نمی‌دهد که فیلم بد است، نمره پایین می‌دهد چون اثر تکراری است. میان این فیلم و Smile و Cobweb و … هیچ تفاوتی نیست.

فیلم The Boogeyman اثری معمولی است که اگر همان روند نیم پرده اول خود را طی می‌کرد حداقل می‌شد گفت: درست است که کلیشه‌ای است اما حداقل خوب است. اما خب این اتفاق نیافتاد…

Khafiامیرسالار کریمیMADAOBBNoobJoel Morganگیمرِ روان شناسmeysamb

مجله خبری gsxr

نمایش بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا