نقد و بررسی مینی سریال Secret Invasion
نقد و بررسی مینی سریال Secret Invasion
کمپانی مارول استودیوز پس از موفقیتهای گسترده در ساخت فیلمهای ابرقهرمانی، از سال ۲۰۲۱ شروع به ساخت مینی سریالهایی با محوریت شخصیتهای جدید خود کرد. سریال “تهاجم مخفی” جدیدترین اثر مارول محسوب میشود که براساس کمیک بوکهایی به همین نام و البته با تغییرات گسترده در ۶ قسمت ۴۰ دقیقهای ساخته شده است.
نیک فیوری از تهاجم مخفیانه گروهی از اسکرالها (موجوداتی با توانایی تغییر شکل) به زمین مطلع میشود. او با کمک متحدانش، تلاش میکند تا تهاجم قریبالوقوع اسکرالها را خنثی کند و بشریت را از این خطر بزرگ نجات دهد.
وقتی سخن از یک اثر کمیک بوکی به میان میآید معمولا ۲ دسته مخاطب متفاوت داریم. یک دسته کسانی هستند که آن کمیک بوکها (که از روی آنها فیلم/سریال اقتباس شدهاست) را خواندهاند و حالا با آشنایی کامل با آن داستان و فضا و با انتظارات خاصی به تماشای اثر مینشینند. دسته دوم هم مخاطبان سینما هستند که به چشم یک اثر سینمایی آن را تماشا میکنند. همین ابتدا باید بگویم که بارها شده است که نظرات این ۲ دسته کاملا متفاوت از یکدیگر باشد. سهگانه بتمن کریستوفر نولان را میتوانیم بهترین مثال در این مورد بدانیم که اکثر مخاطبان سینما آن را یک شاهکار تماشایی توصیف میکنند و از طرفی طرفداران دو آتشه کمیک بوکهای بتمن، این سهگانه را متوسط میدانند! به شخصه قرار است در این نقد و بررسی از دید یک نویسنده سینما این اثر را تحلیل کنم نه از دید یک خواننده کمیک بوکهای “تهاجم مخفی”.
وقتی نگاهی به پوسترها و تریلر فیلم میانداختیم متوجه میشدیم که “تهاجم مخفی” یک اثر متمایز از مارول است. چرا که تقریبا تمامی آثار این کمپانی مدتهاست که آثاری کمدی و غیرجدی هستند. کمدی بودن به خودی خود نه اتفاق منفیای است و نه اتفاق مثبتی. این فضای داستان و کاراکترها هستند که تعیین میکنند که اثر، باید با چه لحن و حالوهوایی ساخته شود. متاسفانه در آثار اخیر سینمای ابرقهرمانی، اغلب شاهد آثاری در سبک کمدی هستیم که حتی بعضا داستانی دارک و جدی دارند. این تکرار بیش از حد فضای کمدی به وضوح باعث شده است که مخاطبان سینما از زیرژانر ابرقهرمانی فاصله بگیرند و دیگر آن شور و اشتیاق قبلی را به این آثار نشان ندهند. (البته که یکی از اصلیترین دلایل افت آثار ابرقهرمانی، فیلمنامههای ضعیف و آبکی است. ولی تکرار بیشازحد لحن کمدی، خودش مزیدی بر علت است.)
بنده به عنوان کسی که سالهاست فیلمهای ابرقهرمانی را دنبال میکنم و از مخاطبین همیشگی این آثار بودهام و هستم وقتی متوجهشدم که فضای این اثر جدیتر از بقیه آثار مارول است واقعا خوشحال شدم. به نظرم هرچقدر هم که بتوان از این اثر ایرادهای ریز و درشتی گرفت، از نظر اتمسفر خوب کار کرده است و “علی سلیم” (کارگردان) و روسای مارول تصمیم درستی در این زمینه گرفتند.
مسلما کست این فیلم یکی از اولین چیزهایی است که به چشم ما میخورد و ما را امیدوار میکند. در طول این مینی سریال هم بازیهای تمام بازیگران از جمله “امیلیا کلارک”، “دان چیدل” و… خوب است. “اولیویا کولمن” در نقش یک زن رده بالای MI6 به شدت کاریزماتیک و جذاب ظاهر میشود. نحوه اعتراف گرفتن او و در کل شیوه کاری او کاملا خاص است و بازی او با آن لهجه بریتیشش واقعا یکی از کاراکترهای جذاب این مینی سریال را خلق میکند. و البته که “ساموئل ال. جکسون” به عنوان نقش اصلی در این مینی سریال باز هم میدرخشد. وقتی حرف از بازیها میشود نمیتوان از بازی خیلی خوب “کینگزلی بن-ادیر” در نقش ویلن اصلی چیزی نگفت. بازی او واقعا خوب است و کمک زیادی به ملموستر شدن این کاراکتر میکند.
به نظرم کاراکتر “گراویک” با بازی “کینگزلی بن-ادیر” ویلن خوبی است. در طول داستان انگیزههای خوبی به او داده میشود و با توجه به فلشبکهایی که از گذشتهاش میبینیم تا حد خیلی خوبی هدفش را درک میکنیم. همچنین به نظرم کارگردان توانستهاست یک ویلن کاملا تهدیدآمیز،مصمم و قدرتمند را به تصویر بکشد؛ طوری که شاید حتی از او متنفر شویم ولی انگیزههایش را به عنوان یک شخصیت غیر کاریکاتوری میفهمیم. یکی از روشهایی که “علی سلیم” و نویسندگان فیلمنامه برای شخصیتپردازی “گراویک” انجام دادهاند این است که کارهای اشتباه قهرمان داستان ،نیک فیوری، را هم در چشم ما میکوبند و از “نیک فیوری” یک اسطوره نمیسازند. (در طول داستان متوجه میشویم که نیک فیوری و کارول دانورز نتوانستهاند به قولشان در قبال اسکرالها عمل کنند.) همین مورد باعث میشود شخصیتهای این مینی سریال از سیاه و سفید بودن در بیایند و تا حد خوبی خاکستری شوند.
یکی از نکات برجسته این مینی سریال تم معمایی-جاسوسی آن است. اسکرالها موجوداتی هستند که میتوانند خودشان را به شکل هر آدمی در بیاورند. بنابراین تشخیص آنها از روی ظاهر عملا ممکن نیست و همین نکته جذابیت و هیجان خاصی به این داستان اضافه میکند و بیننده در برخی مواقع دودل میشود که آیا این کاراکتر یک انسان است یا یک اسکرال؟! البته باید بگویم در این مینی سریال به طور کامل از این پتانسیل استفاده نشده است و جا داشت که لحظات مهیّج و درگیرکننده بیشتری در این اثر وجود داشته باشد. سازندگان میتوانستند از این طریق بیننده را خیلی بیشتر غافلگیر کنند که البته کوتاه بودن این سریال یکی از مهمترین دلایل از دست رفتن چنین پتانسیلی بود. (به نظرم زمان سریال واقعا کم بود و این داستان میتوانست در قالب یک سریال طولانیتر، در خیلی جنبهها بهتر عمل کند.)
باید بگویم که اکشنِ اثر واقعا خوب است و ما چندین سکانس اکشن با کیفیت را در طول این سریال شاهد هستیم. (سکانس عظیم نبرد در جادّه، سکانس مهیّج انفجار در روسیه و یا آن سکانس حمله ناگهانی به خانه نیک فیوری) حیف است راجع به سکانسهای اکشن صحبت کنیم و سکانس درگیری داخلی اسکرالها را فراموش کنیم. کمی قبل تر اشاره کردم که شخصیت پردازی اسکرالها در این اثر واقعا خوب انجام شده است. کمتر اثری در سالهای اخیر وجود دارد که ما بتوانیم با موجودات ضدّ انسانی همذاتپنداری کنیم. اما این سریال نژاد اسکرالها را برای ما میسازد. ما دغدغههایشان را درک میکنیم و به آنها حق میدهیم. اسکرالها را از یکدیگر تفکیک میکنیم. در یک سکانس اکشن شورش اسکرال علیه اسکرال شاهد هستیم که قطع به یقین یکی از سکانسهای خاص محسوب میشود.
یکی از زیرلایههای “تهاجم مخفی” نقد سیاست است. در طول این اثر میبینیم که واقعا چقدر انسانها از یکدیگر دور هستند. شاید این حرف جدیدی نباشد ولی هر چقدر هم تکرار شود، تکراری نمیشود. سیاستمداران هر کشور انقدر غرق در قدرت نمایی هستند و فقط به پیشبرد اهداف خود فکر میکنند که فراموش کردهاند همه ما فارغ از هر ملیتی انسان هستیم. این موضوع در پراکنده بودن انسانها حتی مقابل یک دشمن مشترک (اسکرالها) کاملا به چشم میآید به گونهای که خود اسکرالها برای ضربه زدن به انسانها از اختلافات پایانناپذیر بین آمریکا و روسیه استفاده میکنند.
کمی راجع به تیتراژ و موسیقی متن “تهاجم مخفی” هم صحبت میکنم و پس از آن به پایانبندی به شدت ضعیف اثر میپردازم. نکته جالبی که شاید برخی ندانند این است که تیتراژ سریال “تهاجم مخفی” به طور کامل توسط هوش مصنوعی ساخته شده است! تیتراژ همانطور که “علی سلیم” هم گفته بود با داستان کاملا هماهنگ است. باید بگویم طراحی هوش مصنوعی واقعا جذاب بوده و در کنار موزیک حماسی و شنیدنی “کریس بوئرز” یک تیتراژ دیدنی را به وجود آورده است که میتوانم بگویم در کنار مینی سریال “لوکی” بهترین تیتراژهای کل سریالهای MCU را دارند. میتوان حتی یک متن جدا راجع به این تیتراژ نوشت و آن را تحلیل کرد. در کل موزیک متن این مینی سریال هم بسیار خوب است و به خصوص در لحظات اکشن و حماسی کمک بزرگی به این اثر کرده است. تم اصلی موسیقی هم واقعا شنیدنی است.
در پایان اما باید از بزرگترین نقطه ضعف مینی سریال صحبت کنم. ضعفی که به هیچ وجه قابل چشمپوشی نیست و برای مخاطبان این سریال افسوس به جا میگذارد. سریالی که میتوانست به راحتی یک سریال خیلیخوب و درگیرکننده لقب بگیرد؛ با پایان بندی بسیار ضعیفش خیلیها را ناامید کرد به طوری که نگاه مخاطبان بعد از قسمت آخر به شدت منفی شد و “تهاجم مخفی” هیتهای بسیاری را دریافت کرد. البته مخاطبان حق هم دارند چون هر چه این سریال بافته بود به یکباره در این قسمت پنبه شد! بالاتر هم اشاره کردم که زمان کم سریال، سازندگان را تحت فشار قرار داد و آنها نتوانستند از برخی پتانسیلهای این داستان استفاده کنند. ولی این موضوع زمان، در پایانبندی توی چشم میزند! در قسمت آخر به یکباره همه چیز سرهمبندی میشود. پایانبندی این سریال جوری است که اگر این سریال ساخته هم نمیشد تغییر ویژه ای در دنیای MCU اتفاق نمیافتاد! چهچیز از این بدتر! همینطور نبرد آخر واقعا میتواند یکی از ضعیفترین نبردهای MCU لقب بگیرد! من در اواسط مقاله از شخصیتپردازی نسبتا خوب “گراویک” (ویلن) تعریف کردم ولی در قسمت پایانی به یکباره همهچیز دود میشود! کاراکتر او به طرز احمقانهای کودن و ضعیف میشود. قدرت گرفتن “گایا” (امیلیا کلارک) به هیچوجه جذاب نیست و هیچچیز در قسمت آخر سر جایش نیست و به شدت ناامیدکننده است. حداقل انتظار یک نبرد عظیمتر و نقش پررنگتری از “نیک فیوری” داشتیم.
در کل باید بگویم که اگر قسمت پایانی را در نظر نگیریم؛ “تهاجم مخفی” یک سریال متفاوت، درگیر کننده و جذاب از سوی کمپانی مارول است که اگرچه ضعفهایی در خود دارد ولی داستان، کست، موسیقی متن و اکشن جذابی دارد و میتواند شما را سرگرم کند. البته که در آخر همه ما را با پایانبندی خود ناامید میکند و آب سردی بر پیکرمان میریزد.