هوش مصنوعی تفکر و زندگی ما را تغییر میدهد؛ چه چیزی هنوز ارزش یاد گرفتن دارد؟

هوش مصنوعی تفکر و زندگی ما را تغییر میدهد؛ چه چیزی هنوز ارزش یاد گرفتن دارد؟
یکی از بزرگترین دروغهایی که بسیاری از ما در دوران مدرسه شنیدیم، این بود که «باید تقسیم را دستی یاد بگیریم، چون وقتی بزرگ شدیم ماشینحساب در جیبمان نخواهیم داشت.» این ادعا پایهگذار رویکردی سنتی به آموزش بود، رویکردی که تصور آیندهای با فناوریهای فراگیر برای انسان غیرقابل تصور میدانست.
اما ظهور گوشیهای هوشمند این پیشفرض را بهکلی تغییر داد. اکنون هر فرد، دستگاهی را در جیب خود دارد که نهتنها یک ماشینحساب، بلکه کل دانش بشری را در خود جای داده است. بسیاری از آموختههای ریاضی، تاریخی و علمی دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، دیگر برای زندگی روزمره حیاتی نیستند.
چالش تازه: هوش مصنوعی چگونه یادگیری را متحول میکند؟
اکنون، هوش مصنوعی گام فراتری برداشته است. ابزارهایی مانند ChatGPT، Gemini و DeepSeek، نهتنها تکالیف درسی را انجام میدهند، بلکه قادر به تولید مقاله، پاسخ به سوالات امتحانی و حتی نوشتن خلاقانهاند.
در تبلیغی از اپلیکیشن گرامرلی، دانشآموزی پس از استفاده از یک ابزار هوش مصنوعی میگوید: «وای، این شبیه منه، فقط بهتر!» این جمله، توصیفی دقیق از آیندهای است که در آن فناوری از کاربر تقلید میکند و گاه از او پیشی میگیرد.
تغییر برنامههای درسی یا بازنویسی کامل آموزش؟
در واکنش به این تحولات، برخی معلمان بهسرعت در حال تطبیق برنامههای درسی خود با ابزارهای هوش مصنوعی هستند. اما گروهی از فیلسوفان و آیندهپژوهان خواستار بازنویسی کلی محتوای آموزشیاند. آنان معتقدند باید تمرکز بر مهارتهایی همچون تفکر انتقادی، منطق و استدلال قرار گیرد؛ چراکه بدون آنها، انسانها بیش از حد به ابزارهای هوشمند وابسته میشوند و مغز آنان دچار افت عملکرد خواهد شد.
نتایج یک پژوهش مشترک میان مایکروسافت و دانشگاه کارنگی ملون در اوایل سال جاری میلادی نشان داد که استفاده افراطی از هوش مصنوعی مولد میتواند به کاهش تواناییهایی مانند خلاقیت، قضاوت و حل مسئله در میان کارکنان منجر شود.
وابستگی، زوال شناختی و بحران مهارت
در مقالهای که این پژوهشگران منتشر کردند آمده است: فناوریها در صورت استفاده نادرست ممکن است به زوال تواناییهای شناختی منجر شوند؛ تواناییهایی که باید حفظ شوند.
اتکای بیش از حد به هوش مصنوعی، فرصت تمرین و تفکر عمیق را از انسان میگیرد. ما دیگر مجبور نیستیم فکر کنیم، چون ابزارها این کار را برایمان انجام میدهند.
این وابستگی نهفقط در آموزش رسمی، بلکه در زندگی روزمره نیز مشهود است. در شبکههای اجتماعی، کاربران برای حل سادهترین معماها مستقیماً از چتباتها میپرسند و پاسخ دریافت میکنند، بدون آنکه لحظهای به پاسخ فکر کنند یا تحلیل کنند.
آیا انسان هنوز باید یاد بگیرد؟
با نگاهی به آینده، پرسش بزرگتری مطرح میشود: اگر هوش مصنوعی همه کارها را بهتر انجام میدهد، آیا اصلاً دلیلی برای یادگیری باقی میماند؟
نیک باستروم، فیلسوف برجسته دانشگاه آکسفورد و نویسنده کتاب «فراهوش»، در کتاب جدید خود با عنوان آرمانشهر عمیق، به همین مسئله میپردازد. او آیندهای را ترسیم میکند که در آن، دیگر نیازی به «کار مفید» نیست. در این جهان، آموزش نه برای تولید، بلکه برای شکوفایی انسانی انجام میشود.
«کودکان را نباید برای تبدیل شدن به کارگران مولد آماده کرد، بلکه باید آنها را برای تبدیل شدن به انسانهایی توانمند در لذت بردن از زندگی پرورش داد.»
باستروم پیشنهاد میکند که آموزش آینده شامل مهارتهایی مانند قدردانی از هنر، ادبیات، موسیقی، گفتوگو، مراقبه، بازی، خلاقیت و حتی لذتهای ساده زندگی باشد.
یادگیری، حتی وقتی ضروری نیست
نمونهای از این نگاه را میتوان در ادامه علاقه بشر به بازی شطرنج مشاهده کرد. هرچند رایانهها سالها پیش بر این بازی مسلط شدند، انسانها همچنان به بازی کردن، تماشا و یادگیری شطرنج ادامه میدهند. همین قاعده شاید درباره علم و دانش هم صدق کند.
در پایان کتاب آرمانشهر عمیق، باستروم مینویسد: اشتیاق به یادگیری میتواند زندگی در فراغت را بسیار غنیتر کند… گشودن ذهن به سوی علم، تاریخ و فلسفه، بهمنظور آشکار کردن زمینه گستردهتری از معانی که زندگی ما در آن جای دارد.
نتیجهگیری: آیا یادگیری بیهدف است یا هدف نهایی؟
شاید در آینده، یادگیری نه یک ضرورت برای بقا، بلکه یک انتخاب برای معنا باشد. در دنیایی که دیگر مجبور به یاد گرفتن نیستیم، ممکن است دقیقاً همان موقع باشد که بیشتر از همیشه بخواهیم بیاموزیم.
همانگونه که النئور روزولت، بانوی اول پیشین آمریکا گفته بود: موضوع اساسی این است که باید یاد بگیری. یاد گرفتن و زندگی کردن.