گیوتین نامه ۶.۷۵؛ شکم دردهای PC پلیری تازه به دوران رسیده
گیوتین نامه ۶.۷۵؛ شکم دردهای PC پلیری تازه به دوران رسیده
دوستان gsxrیی عزیز، سلام! به قسمت شش و هفتاد و پنج صدم گیوتین نامه خوش آمدید. متاسفانه گیوتین نامه ۶.۷۵ طنز به خصوصی ندارد و فقط یک درد و دل کوتاه و ذکر خاطره است.
این قسمت صرفا یک داستان کوتاه، اغراقی و فکاهی میباشد؛ اما اتفاقات ذکر شده در آن، واقعا رخ داده.
از ناپلئون بناپارت و ژان والژان بیکوزت بابت همکاری در نوشتن این قسمت کوتاه تشکر مینمایم!
بنده هنگامی که میخواستم وارد جامعه گیمینگ بشوم، ملاحظه دارید که یک چلاق به تمام عیار بودم. البته اینجانب وقتی میفرمایم جامعه گیمینگ، منظورم فقط و فقط سرزمینهای جنوبی gsxrست! اصلا غیر از این معنایی داخل دیکشنری مخ ریزه میزهام وجود ندارد.
- چگونه گیوتین نامه پدر کوزت را درآورد؟
- وقتی پروانههای آبی وداع کردند
- رستگاری عظیم
- تَله گرام و سرزمینهای شمالی gsxr
- زت زیاد!
- آنچه در قسمت بعدی به امید خدا خواهید خواند …
- بایگانی گیوتین نامه
چگونه گیوتین نامه پدر کوزت را درآورد؟
پیش از ورود به همه چیزِ جامعه، اول که یک جلسه بازجویی بود از طرف پادشاه سرزمین؛ از سابقه مصرف الکل و مواد گرفته تا تست چشایی، همه را از من گرفتند. ولی الهی شکر معتاد نبودم! حتی لحظه آخری سال تولد بنده را نیز پرسیدند. ولی باور بفرمایید حتی اگر شرایط سنیاش را نداشتم، از شوق حاضر بودم که به دفترِ از اینای ملی یورش ببرم تا سال تولدم را تغییر دهند؛ لیکن نیاز نگردید و با “اوکی” پادشاه، شب اول قبر استخدام در gsxr را پاس شدم.
جلسه دوم، جلسه شیرفهم کردن میبود. سِر ژولیوس جناب آقای زاهدی با مهربانی توضیحاتی به بنده دادند. و بنده هم با وجود اینکه ۶۷ درصد حرفهایشان را نفهمیدم، به علامت بله سری تکان دادم. اما یک چیز را خیلی خوب فهمیدم و آن پیشنهاد ایشان بود برای احداث آیتمی که در آینده قرار بود خون بسیاری از ظالمان را بریزد و پاچههایشان را جرواجر نماید.
پس با اشاره و نقشههای هوشمندانه سر ژولیوس جناب آقای زاهدی، قسمتهایی از سرزمینهای جنوبی gsxr در حیطه قدرت من افتاد و این چنین، اولین چرت و پرت بنده حقیر احداث شد: گیوتین نامه!
وقتی پروانههای آبی وداع کردند
پس از این، لشکرکشیهای دیگری نیز انجام دادم که مهمترین آنها ستایش پایان لست ۱ میبود؛ این کار حقیر و تبلیغاتی موجب شد تا طرفدارانی از سونی را به سمت لشکر خویش بکشانم و جمع سپاهیان خویش را قویتر نمایم.
البته بعدا گندش را بالا آوردم و با مقایسه دکتر پر از مو سبیل، کریتوس و رستم موجب بکِش بکِشهای خفیفی در ناحیه فرمانداری خود شدم. به طوری که عدهای اندک از طرفداران سونی را آزردم؛ و چنان گشت که مرا رها کردند.
خوشبختانه این تنها گند زدنم نبود. مقالات بعدی من بوی خون میدادند. به یاد دارم هنگامی که سرزمینهای جنوبی gsxr را به تفرقه انداختم و درحقیقت سرزمینم را با کله خرابی از وسط نصف کردم.
وقتی گفتم زلدا و نینتندو و فلان موردش بهتر از فلان مورد بازیهای سونی است، وقتی از کلیشهها دم زدم، ناگاه غرشی در لشکر رخ داد.
تو گویی در میان سپاهیانم اسمز درگرفت! دیدم از یک طرف اکثریت سربازان غیور سونی بنده را رها نمودند، و دیدم از دو طرف سربازان شجاع ایکس باکس و نینتندو را که درون حزب عجیب و غریبم ثبت نام میکردند! البته PC پلیرانی همچون بنده حقیر نیز در وضعیت بلاتکلیف بودند.
القصه که خودم هم با دیدن چنین اوصافی واژگون شدم و با گریههای بچگانه به سر ژولیوس جناب آقای زاهدی پناه بردم تا از موعظههایشان بهرهمند بگردم.
بنده در حالتی از شوک قرار گرفتم. دیروز به به گفتم، پروانگان گرد نشستند و در دفترچه نوشتند. امروز اَه اَه گفتم، پروانههای آبی قهر کردند و سبزها و قرمزها نشستند. وا مصیبتا! منِ شافتک رفتهام هرچه از پورتهای سونی بود را تقریبا درو کردم… هرچه از نینتندو… ایندی بود را تقریبا خوردم… و هیچ چیز جز Age of Empires 3 و اسکایریم از ایکس باکس مصرف نداشتهام… لیکن ببین که کنون عجب محفل عجیبی شده:
دوستان سونی اکثرا رفتهاند و دوستان ایکس باکس پیش بندهاند!
رستگاری عظیم
این نیز گذشت و بخشی از سرزمینهای جنوبی gsxr به علت کمبود در لشکر، از کف رفت. به دنبال چنین حادثهای، به فرمان پادشاه روی آوردم و گیوتین نامه را در زیر حصار منطقه انتخاب سردبیر گذاشتم تا کوزت و ژان والژان را پناهندگی داده باشم. آخر این بیگناهان را نمیخواستم از دست بدهم.
سپس پادشاه دوباره مرا فراخواند تا راهنماییام کند و لشکرکشیهای مقالات جدی را یادم دهد؛ باشد که دیگر گند نزنم.
پس عاقبت دوباره موعدی فرا رسید؛ من این بار مرزهای سرزمینهای جنوبی gsxr را تا آخر حلق نداشته الموت کشیدم. چنین رستگاری عظیمی به لطف آموزشهای پادشاه بود، چرا که سرانجامش بازگشت لشکریان از دست رفته شد. و چه حالی داشت! و حیف که می حافظ حلال نیست؛ وگرنه بساط سور راه میانداختیم.
تَله گرام و سرزمینهای شمالی gsxr
سرانجام، زمانی که از فتوحات بزرگ سرزمینهای جنوبی gsxr اطمینان حاصل کردم، به تنهایی و با صورتی مخفی، به سرزمینهای شمالی gsxr کوچیدم. سرزمینهایی ملقب به تَله گرام؛ سکونتگاههایی خطرناک که تنها ترولهای قهار میتوانند از آن زنده به درآیند!
مردمان سرزمینهای شمالی، آدمیانی بیگانه (Alien) بودند و آنها را نمیشناختم. لیکن هنگامی که بدانجا رسیدم، دیدم آنان دور اعلامیهای جمع شدهاند که از قضا مربوط به همان مقاله تفرقه انداز بود؛ یعنی همانی که موجب جدایی اکثر لشکریان غیور سونی شد.
مخفیانه و ناشناس وارد بحثهایشان گردیدم (متاسفانه برخی حرفهایشان اصلا قابل ذکر نیست و بدین خاطر، تنها به سهتا از صحبتها که مناسب بودند، اکتفا میکنیم):
– فن بوی بدبخت!
– تو اصلا حالیت هست که پایان لست ۱ (!) چه معنا و مفهومی داشته که اینو نوشتی؟
– تا میتونید بهش دیسلایک بدید تا بفهمه که…
سرم را حسابی خاراندم. اینها چه باکشان است!؟ زیر اعلامیه برچسبهای اعتراضی نسبت به ایکس باکس چسباندهاند. درحالی که بنده حقیر عرض کردم، حداکثر AOE3 و اسکایریم را تجربه کرده باشم! ولی به خیال آنان مسئله چیز دیگری بود. البته خودم را به آن راه زدم و در جواب یکی گفتم: «مممم… متاسفانه انگار صد و خردهای هم لایک خورده.» و جالب است که با من همدم شد؛ بیچاره خبر نداشت که نویسندهاش خودم هستم!!!!
کمی جلوتر رفتم. حالا نوبت مقاله اساسینز بود که چندتا کتک بخورد. دیدم آنجا جوانکی به یکی از منابع پشت بام مقاله چیزهای خیلی جیزویزی گفت. بنده هم متاسفانه کم نیاوردم؛ به زبان داداش و خودمانی خدمتش توضیح دادم. آن وقت یکهو دیدم جواب داد: «ببخشید شما قسمت منابع [آخر مقاله] را مطالعه کردهاید؟» خداوکیل منطقی بودن تا چه حد؟ پسرجان؛ نویسنده بدبخت و فلک زدهاش خودم بودم! بعد تازه دیدم یکی هم برایش لایک زد! خداوند همه مریضان را شفا دهد. طوری شد که اصلا رویم نشد بنده هویتم را فاش کنم. بلکه دست از پا درازتر، به سرزمینهای جنوبی gsxr برگشتم که همانا مردمان اینجا صمیمیتر و خوش سخنتر هستند.
افاضات یکهویی کوزت: البته خودمونیمااا… ولی تَله گرامش عاقبتش هک شد و اکانتش رو کامل Delete کرد! یوهووووو…!
زت زیاد!
اینجای زندگیام بود که با عمق جانم فهمیدم “تفرقه بینداز و حکومت کن” و تاکسیک بودن یعنی چه. فهمیدم تمام این مدت اشتباه میکردم. فهمیدم پیامم میتواند پیام دیگری را منعکس کند که اصلا در ذهن و نیتم نداشتم. من اشتباه کردم دوستان عزیزم؛ من اشتباه کردم و بابتش عذرخواهی میکنم. البته نمیدانم چرا اصلا دارم عذرخواهی مینمایم. ولی خب، به زبان مینشیند! پس یکبار دیگر بنده عذرخواهی میکنم!
افاضات نماینده مواد مخدر gsxr: البته الان مشغول درو کردن بازیهای ایکس باکس هستم و میبینم که “!Wow”؛ انگار اینجا هم دنیای خاص و باحال خودش را دارد!
امضا:
همان PC پلیر تازه به دوران رسیده
آنچه در قسمت بعدی به امید خدا خواهید خواند …
هنگامی که دفترچه یادداشت خودم را ورق میزدم، ناگهان چشمانم به یک دستنوشته از خاطراتم افتاد که در نوع خود، نادرترین میبود:
«پرونده فرقه آسانسور»
یادم میآید شرلوک چقدر در خانه غر میزد و میگفت: «واتسن! واقعا فکر میکنی نوشتن مزخرفاتی از فرقه آسانسور آنقدرها ارزش دارد!؟» گفتم: «البته. به هروجه، من همیشه پروندههای تو را ضبط میکنم، هولمز.»
– ها ها ها ها…! هرچه تو بگویی، دوست عزیزم!
بایگانی گیوتین نامه
- گیوتیننامه؛ دادگاهی علیه Resident Evil
- گیوتین نامه ۲؛ از ننه گیمر تا پلمپ خیاطی کپکام
- گیوتین نامه ۳؛ سورپرایز! ماهی گلی میدگارد آوردیم!
- گیوتین نامه ۴؛ دوکیلو خامه از گرالت!
- گیوتین نامه ۵؛ چگونه الدنگ رینگ شویم!؟
- گیوتین نامه ۶؛ فوری: فیل اسپنسر به رحمت ایزدی پیوست
ممنونم از همراهی شما دوستان gsxrیی عزیز 🌹
موفق و تندرست باشید