هاست پرسرعت
بازی

۱۵ بازی که فرنچایزهای بزرگ را نابود کردند

۱۵ بازی که فرنچایزهای بزرگ را نابود کردند

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

تبلیغات

اگرچه فرنچایزها تقریباً بر هر گوشه‌ای از صنعت سرگرمی سلطه دارند، اما شکست ناپذیر نیستند. حتی بزرگ‌ترین فرنچایزها نیز قرار نیست تا ابد باقی بمانند.

در حالی که زمان، بزرگ‌ترین دشمن فرنچایزها به شمار می‌رود، گاهی پیش می‌آید که یک نسخه به قدری بد است که نه تنها آینده سری خود را زیر سوال برده، بلکه اعتبار گذشته‌ی آن را نیز خدشه‌دار می‌کند. بسیاری از گیمرها با چنین عناوینی به خوبی آشنا هستند.

در صنعتی که «زمان طولانی توسعه» و «بودجه‌های عظیم تولید» به طور ذاتی فشار زیادی بر بسیاری از نسخه‌های جدید وارد می‌کند، ورود ناموفق به یک فرنچایز بزرگ می‌تواند صدمات جبران ناپذیری به بار آورد. از نقدهای بد و فروش ضعیف گرفته تا موارد دیگر.

قسمت عمده‌ای از عناوین مورد بحث، شامل این ۱۵ بازی می‌شوند. ۱۵ بازی که فرنچایزهای بزرگ را نابود کردند:

۱۵. Guitar Hero: Warriors of Rock

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

همانند مرگ ژولیوس سزار، سقوط ژانر ریتم را نیز می‌توان به چندین مهاجم نسبت داد. بازار چنین عناوینی خیلی زود توسط بازی‌ها و توسعه‌دهندگانی اشباع شد که اغلب نتوانستند فرنچایزهای گران قیمتی که زمانی این ژانر را بسیار سودآور می‌کردند، توجیه کنند.

عنوان Guitar Hero: Warriors of Rock برای فرنچایز Guitar Hero و کل ژانر ریتم بی‌بازده احساس می‌شد. Warriors of Rock که در پاسخ به کاهش فروش عناوین قبلی مجموعه ساخته شد، قرار بود شروع جدیدی را برای این سری رقم بزند که ظاهراً اکتیویژن (Activision) احساس می‌کرد به آن نیاز دارد.

در عوض، طراحی ضعیف Quest Mode و گیم‌پلی بازی، چیزی را تأیید کرد که بسیاری از افراد قبلاً به آن شک داشتند: «فرنچایز Guitar Hero و ژانری که زمانی به محبوبیت آن کمک می‌کرد، به سرعت در حال تبدیل شدن به یادگارهای گذشته بودند».

Warriors of Rock یک نقطه‌ سقوط برای فرنچایزی محسوب می‌شود که طی مدت کوتاهی پس از انتشار بی‌سر و صدای Guitar Hero Live در سال ۲۰۱۵، برای همیشه به پایان رسید.

البته نباید از یاد ببریم که بلند پروازی آشکار Rock Band 3 – که تنها یک ماه پس از Warriors of Rock منتشر شد – قویاً نشان می‌داد که ژانر ریتم به اوج خود رسیده است، آن بازی واقعاً خوب بود.

۱۴. Command & Conquer 4: Tiberian Twilight

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

گاهی اوقات به راحتی فراموش می‌شود که سری Command & Conquer، در گذشته چه اثر بزرگی محسوب می‌شد. در زمانی که ژانر RTS (استراتژی همزمان) به تعریف بازی‌های کامپیوتری کمک می‌کرد، بازی‌های Command & Conquer به عنوان برخی از تجربه‌های الزامی این ژانر دیده می‌شدند.

اگرچه این فرنچایز در طول سال‌ها، فراز و نشیب‌های متعددی را پشت سر گذاشت، اما مجموعه‌ای بود که برای بیش از یک دهه، احترام زیادی را برانگیخت. با این حال، Command & Conquer 4 بیشترِ این احساسات را در یک لحظه از بین برد.

اگرچه نسخه‌ی مورد بحث، اولین عنوان ساخته شده در زمان مالکیت EA بر این فرنچایز نبود، اما مسلماً بدترین آن به شمار می‌رفت. سیاست‌های وحشتناک حقوق دیجیتال، نادیده گرفته شدن مولفه‌های تک‌نفره، داستان سرایی تنبل، تلاش‌های ناامیدانه برای سرمایه‌گذاری بر روی مکانیسم‌های نوظهور و …

اغلب احساس می‌شد بزرگ‌ترین آرزوی Command & Conquer 4، صرفاً یک تقریب مدرن قابل اجرا از بازی‌های قبلی است، با این حال حتی نتوانست به چنین قله‌های فروتنانه‌ای نیز دست یابد.

بعد از این شکست، الکترونیک آرتز نام Command & Conquer را روی چند پروژه که آن‌ها نیز به راحتی فراموش شدند قرار داد، اما آسیب از قبل وارد شده بود. از آن زمان به بعد، Command & Conquer برندی بود که تنها برای یادآوری زمان‌های بهتر و بازی‌های بهتر وجود داشت.

تبلیغات

۱۳. Marvel vs. Capcom: Infinite

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

فرنچایز Marvel vs Capcom همیشه شبیه به یک رویای باشکوه بوده است. مارول (Marvel) به یکی از بهترین توسعه‌دهندگان بازی‌های مبارزه‌ای، یعنی کپکام (Capcom)، اجازه داد تا به فهرست تمام قهرمانان و شرورانش دسترسی داشته باشد. در نهایت، این رویا نه تنها اتفاق افتاد بلکه منجر به ساخت برخی از بهترین بازی‌های مبارزه‌ای شد.

البته این آرزوی به حقیقت پیوسته، تا زمان انتشار Marvel vs. Capcom: Infinite ادامه یافت.

چهارمین قسمت اصلی این مجموعه – بدون احتساب اسپین آف‌ها و نسخه‌های مشابه – در دوران MCU منتشر شد. فهرست بازی، تقلیدی کم‌رنگ از فهرست‌های فوق‌العاده و عجیب و غریبی بود که قبل از آن وجود داشت. همچنین سبک هنری بی‌زرق‌وبرق آن نیز نمایانگر این واقعیت بود که بازی به خاطر زیاده‌خواهی‌های شرکت، به سرعت آماده عرضه شده.

راستش را بخواهید این بازی آن‌چنان هم بد به نظر نمی‌رسید، بلکه تنها واقعیتی کاملاً واضح را تایید می‌کرد: «مواردی که زمانی این فرنچایز را بسیار خاص می‌کردند، دیگر وجود نداشتند».

۱۲. Crackdown 3

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

اگر به شما بگویم دو بازی اول Crackdown عالی بودند، بدانید دروغ گفته‌ام. در بهترین حالت، آن‌ها عناوین سندباکس ناقص و در عین حال جذابی بودند که ماجراجویی‌های ابرقهرمانی را دو چندان می‌کردند. با این وجود، همیشه امیدوار بودیم که فرنچایز Crackdown به پتانسیل خود پی‌برده و به عظمتی غیرقابل انکار دست یابد.

در نهایت، Crackdown 3 آمد و به تمام امیدها پایان داد. ظاهر این بازی از جهات بسیاری شبیه به اولین نسخه از سری بود، اما با این حال تقریباً از هر نظر بدتر از آن عمل کرد.

این بازی فاقد ویژگی‌هایی بود که طبق گفته سازندگان، باید آن را از عناوین قبلی مجموعه متمایز می‌کرد و همین موضوع، شهرت آن را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شکست‌های نرم‌افزاری تاریخ ایکس باکس تثبیت کرد.

Crackdown 3 به خوبی نشان داد که این سری همیشه در اول مسیر باقی خواهد ماند و اگر بخواهیم منصف باشیم، تصور اینکه کسی به خودش زحمت احیای آن را بدهد واقعاً سخت است.

۱۱. Thief (2014)

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

با وجود اینکه سری Thief به ندرت از منظر فروش خالص به وضعیت بلاک باستر نزدیک می‌شد، اما توانست از راهی دیگر خود را نشان دهد: «این فرنچایز از حیاتی‌ترین بخش‌های تکامل ژانر ایمرسیو سیم به شمار می‌رود». بازی‌های این سری شاهکارهایی از فرم، عملکرد و جاه‌طلبی بودند که هنوز هم تا به امروز با حسی متمایز از آن‌ها صحبت می‌شود.

هیچ یک از مطالب فوق را نمی‌توان به احیای فرنچایز Thief در سال ۲۰۱۴ تعمیم داد. این بازسازی را می‌توان به بهترین شکل ممکن یادآور توخالی چیزهایی دانست که زمانی این سری را خاص کرده بودند. مشکل این بود که عناوینی مثل Dishonored یک نسخه بسیار سرتر از تمام کارهایی بودند که این بازی سعی در انجام آن‌ها داشت.

این احیای مجدد باید به همه نشان می‌داد که چرا Thief هنوز هم رهبر ژانر خود است، اما به شکل ناامیدکننده‌ای در این کار ناموفق ظاهر شد. می‌توانیم علت آن را نیز فقدان هرگونه نکته‌ی مثبتی بدانیم که این مجموعه، زمانی به آن‌ها افتخار می‌کرد.

گام‌های اشتباه Thief و مشکلات فروش بسیاری از بازی‌های مبتنی بر مخفی‌کاری در آن زمان، تماماً تضمین کردند که این بازی، پایان مجموعه‌ای خواهد بود که شایسته است به‌ عنوان یکی از بزرگان تمام دوران صنعت گیم از آن یاد شود.

۱۰. Turok: Evolution

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

سری Turok نقشی را در تکامل ژانر FPS (شوتر اول شخص) ایفا کرد که اغلب نادیده گرفته می‌شود. در زمانی که آثار باکیفیت FPS برای کنسول‌ها هنوز به عنوان یک تازگی در نظر گرفته می‌شد، فرنچایز Turok به دارندگان کنسول Nintendo 64، یک فرنچایز کامل از این ژانر را هدیه کرد که واقعاً می‌توانستند آن را متعلق به خود بنامند.

این بازی اگرچه لزوماً به اندازه عناوینی مانند Perfect Dark پیشرفته یا جاه‌طلبانه نبود، اما به شما امکان می‌داد که با سلاح‌های پیشرفته به دایناسورها شلیک کنید. آن هم در زمانی که عناوین FPS برای کنسول‌ها (با کیفیت بسیار کمتر) به سختی پیدا می‌شدند.

متاسفانه بازی Turok: Evolution که در سال ۲۰۰۲ و پس از Halo: Combat Evolved منتشر شد و توسعه‌دهنده‌ی آن یعنی Acclaim Studios Austin که با تغییرات موجود در صنعت دست و پنجه نرم می‌کرد، به طرز چشمگیری شکست خوردند.

هوش مصنوعی ابتدایی، مکانیک‌های تیراندازی ضعیف و فقدان کامل سبک، باعث شد تا بسیاری از گیمرها به این فکر بیفتند که چرا دارند نسخه‌ای بدتر از یک عنوان Nintendo 64 را بازی می‌کنند.

راستش را بخواهید، احیای مجدد فرنچایز Turok که در سال ۲۰۰۸ صورت گرفت، واقعاً جالب به نظر می‌آمد. اما متأسفانه، در این مرحله برای بسیاری از مردم واضح بود که Evolution، شتابی که این مجموعه‌ برای انتقال به نسل‌های آینده به آن نیاز داشت را ربوده است.

۹. Blood Omen 2

مهم نیست که یک فرانچایز چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

اگرچه سری Legacy of Kain با بازی فوق‌العاده Blood Omen: Legacy of Kain در سال ۱۹۹۶ آغاز شد، اما عنوان استثنایی Legacy of Kain: Soul Reaver در سال ۱۹۹۹ این فرنچایز را تعریف کرد. ارائه جلوه‌های سینماتیک تقریباً بی‌رقیب و گیم‌پلی استثنایی و سه‌بعدی این عنوان انتظارات زیادی را برانگیخت.

بازی Soul Reaver 2 در سال ۲۰۰۱ نتوانست آن انتظارات را برآورده کند، اما در بین حاشیه‌های زیاد خود، نوید بخش نیز بود. با این حال، تنها اندکی از این وعده‌ها در Blood Omen 2 سال ۲۰۰۲ یافت می‌شود. Blood Omen 2 که یک بازی اکشن-ماجراجویی الهام گرفته از خون آشام‌ها است، جادوی این فرنچایز را مانند ضدقهرمان آن مکید.

پیدا کردن واژه‌ای خوب برای گفتن در مورد این یکی بسیار سخت است، به خصوص اگر بخواهید آن را با Soul Reaver مقایسه کنید. این بازی اگرچه از لحاظ تکنیکی در بعضی جاها کاربردی به نظر می‌رسد، اما نام آن تنها چیزی است که کمک می‌کند از جمع رقبای هم سبک خود که در حال حاضر ژانر اکشن-ماجراجویی را آزار می‌دهند، متمایز شود.

استودیوی کریستال داینامیکس (Crystal Dynamics) سعی کرد این سری را با عنوان Legacy of Kain: Defiance در سال ۲۰۰۳ احیا کند، اما آسیب از قبل وارد شده بود.

Legacy of Kain: Defiance به طور قابل توجهی سرگرم‌کننده‌تر از بازی قبلی خود بود ولی در نهایت تنها به این نکته بسنده کرد که میراث روزهای شکوه کین به زخمی عمیق و دردناک در دل کسانی تبدیل شده که آن را به یاد دارند.

۸. Splatterhouse (2010)

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

هر زمان که فرصت داشته باشم، قطعاً به سراغ تجربه‌ی عناوین سری Splatterhouse خواهم رفت. شاید آن‌ها بهترین بازی‌های ژانر Beat-Em-Up (بزن برو جلو) در بازار نبودند، اما تمایل آن‌ها به پذیرفتن حتی احمقانه‌ترین المان‌های ژانر وحشت در زمانی که اکثر توسعه‌دهندگان دیگر، از هر چیز بحث برانگیزی دوری می‌کردند، واقعا تازه بود.

ریبوت Splatterhouse در سال ۲۰۱۰ و زمانی منتشر شد که بازی‌های ویدیویی خشونت‌آمیز مانند فرنچایز GTA بیشتر و بیشتر رایج می‌شدند. ناشر این بازی شاید گمان می‌کرد که آن هنگام، زمان مناسبی برای احیای یکی از بازی‌های خشونت آمیز قدیمی، یعنی Splatterhouse است. حتی اگر قصد و تصمیم آن‌ها درست بوده باشد، ولی عملکردشان یک اشتباه کامل به شمار می‌رفت.

ریبوت Splatterhouse از بدیع‌ترین و اصیل‌ترین مزیت‌ها و المان‌های خود محروم بود و در عوض، به کلیشه‌ای‌ترین گیم‌پلی اکشن سه‌بعدی‌ای که می‌توانستید تصور کنید، تکیه می‌کرد. Splatterhouse 2010 حسن نیت را نسبت به فرنچایزی که صادقانه بگوییم هنوز هم سزاوار حضور در این صنعت است، از بین برد.

۷. Dead Rising 4

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

اولین نسخه از سری Dead Rising، اثری بزرگ به شمار می‌رفت. این بازی نه تنها به طرفداران ژانر ترسناک اجازه داد تا رویاهای تاریک خود را برای زنده ماندن از یک آخرالزمان زامبی به واقعیت تبدیل کنند، بلکه این کار را از طریق فناوری‌های پیشرفته ساخت بازی در آن زمان انجام داد که شکاکان نسل بعدش را به ایمان آورندگان واقعی تبدیل کرد.

با تکامل این سری، ویژگی‌هایی که باعث می‌شدند Dead Rising یک اثر خاص باشد، باقی ماندند. با این حال در زمان انتشار Dead Rising 3، کسانی که از همان ابتدا با این فرنچایز همراه بودند، کم‌کم می‌توانستند شاهد فرا رسیدن تغییرات باشند.

اگر بخواهیم منصف باشیم، Dead Rising 4 واقعاً بازی بدی نیست. با این حال، این عنوان تنها سعی می‌کرد به قیمت نادیده گرفتن خواسته‌های طرفداران خود، مخاطبان بسیار بیشتری را جذب کند.

این قمار می‌توانست کارساز باشد، اما مطمئناً اینطور نشد. طرفداران قدیمی سری با مشاهده تغییرات شدید لحن بازی، حذف عناصر اساسی بقا و سایر تغییراتی که ظاهراً برای دسترسی بیشتر به کل تجربه ایجاد شده بود، به تدریج از بین رفتند.

هنوز هم می‌گویم که Dead Rising 4، عاری از هرگونه تجربه لذت بخش نیست و درباره‌ی اینکه آیا واقعا به این لیست تعلق دارد یا خیر، شک داشتم.

با این وجود، واقعیت دارد که این بازی به قدری ضعیف عمل کرد که توسعه‌دهنده آن، یعنی کپکام ونکوور (Capcom Vancouver)، مجبور شد مدت کوتاهی پس از انتشار، درهای آن را ببندد. شکی نداریم که کپکام همواره تلاش خواهد کرد تا این فرنچایز را احیا کند.

۶. Star Fox Zero

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

عناوین اولیه Star Fox، بازی‌هایی جلوتر از زمان خود بودند. اولین نسخه از این سری، کنسول SNES را بسیار فراتر از محدودیت‌های فنی پیش‌بینی شده خود برد. سپس ادغام گجت Rumble Pak و عنوان Star Fox 64، برای همیشه نحوه بازی و احساس بازی‌های ویدیویی را تغییر داد.

بعد از آن، اوضاع کمی سخت شد. Star Fox Adventures سعی کرد این مجموعه را به ژانر اکشن-ماجراجویی تبدیل کند و تا حد زیادی شکست خورد. نسخه‌های Assault و Command نیز با اینکه به ریشه‌های فرنچایز نزدیک‌تر بودند، اما نتوانستند نوآوری‌هایی که در اولین عناوین دیده می‌شد و این سری برای بقا به آن‌ها نیاز داشت را ارائه کنند.

همه چیز به انتشار Star Fox Zero منتهی شد؛ بازی‌ای که نتوانست از قابلیت‌های منحصر به فرد کنسول Wii U نهایت استفاده را ببرد و علی‌رغم پایبندی به فرمول همیشگی این فرنچایز، موفق نشد روزهای اوج این سری را دوباره تکرار کند. Star Fox Zero انگار نفهمیده بود مواردی که زمانی این مجموعه را خاص می‌کردند، هنوز هم در عصر مدرن جواب می‌دهند.

برخی گزارشات می‌گویند که Star Fox Zero کم‌تر از یک میلیون نسخه فروش داشته است. با وجود این فروش ضعیف و استقبال سردی که از بازی شد، درک این موضوع که چرا نینتندو با وجود درخواست‌های گاه و بیگاه، تا حد زیادی در احیای این فرنچایز مردد به نظر می‌رسد، سخت نیست.

۵. Driver

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

Driver اصلی واقعا یکی از بهترین و نوآورانه‌ترین تجربه‌های کنسول PS1 است. Driver 2 نیز با اینکه بر لبه پرتگاه قرار داشت، اما سعی کرد فرنچایز را به سمتی سوق دهد که به استانداردی برای کل ژانر جنایی تبدیل شود. طرفداران این سری مشتاقانه منتظر بودند تا ببینند عنوان بعدی Driver چه چیزی را برای آن‌ها به ارمغان می‌آورد.

خب، عنوان بعدی Driver فقط دلخوری به همراه داشت. Driv3r که تقریباً همزمان با بازی فوق‌العاده‌ی GTA: San Andreas منتشر شد، بیشتر به رقیب GTA 3 نزدیک بود و حتی این مقایسه را باید سخاوتمندانه دانست.

این دنباله را می‌توان زشت، خشن و به طرز غم‌انگیزی ناخوشایند توصیف کرد، به طوری که شما را به این فکر می‌اندازد که آیا بازی واقعاً برای انتشار آماده بوده؟ یا اینکه توسعه‌دهندگان از نگاه کردن به آن خسته شده‌ و تصمیم گرفتند از شرش خلاص شوند؟

در نهایت، Driver: San Francisco سعی کرد این سری را دوباره به مسیر خود بازگرداند، اما دیگر خیلی دیر شده بود. سری Driver هرگز آن چیزی نخواهد بود که قبلاً بود و می توانست باشد.

۴. SimCity (2013)

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

بازی اصلی SimCity بسیاری از افراد را مجبور کرد تا انتظارات خود از یک بازی ویدیویی عالی را دوباره بررسی کنند. عناوین اولیه‌ی این سری، همچنان پایه‌های اصلی ژانر شهرسازی به حساب می‌آیند.

با وجود نامش، SimCity 2013 هیچ یک از مواردی که زمانی این سری را خاص می‌کردند، در خود ندارد. SimCity 2013 نه تنها محتوای کلی کمتری را نسبت به نسخه‌های قبلی خود ارائه می‌داد، بلکه دارای ورژن‌ ضعیف‌تری از چند ویژگی بود که در نسخه‌های انقلابی این مجموعه وجود داشتند.

اگرچه مشکل مربوط به راه‌اندازی سرورهای این بازی به زودی برطرف شد، اما در نهایت ثابت کرد که کم‌ترین نگرانی این پروژه محسوب می‌شود. این اثر، یک توهین تمام عیار به طرفداران فرنچایز بود و ظاهراً تنها برای خارج کردن مقداری پول از یک نام محبوب وجود داشت.

از آن زمان تا به حال، موجی از بازی‌های کوچک‌تر به راه افتاده‌ که به درستی، روح SimCity را تسخیر کرده‌اند.

۳. Medal of Honor: Warfighter

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

زمانی احساس می‌شد Medal of Honor قرار است به یکی از بزرگ‌ترین نام‌ها در صنعت گیمینگ تبدیل شود. اولین نسخه‌های این سری، برخی از تنها عناوین FPS قابل توجه برای کنسول PS1 بودند، اما Medal of Honor: Allied Assault یکی از جذاب‌ترین و شدیدترین تجربه‌های این ژانر را در تاریخ بازی‌های کامپیوتری رقم زد.

با این حال، زمانی که تعداد زیادی از افراد اصلی این مجموعه به سراغ ساخت Call of Duty رفتند … خب، Medal of Honor هرگز راهی برای ادامه یافتن پیدا نکرد.

مشکلات این سری در سال ۲۰۱۲ با Medal of Honor: Warfighter به اوج خود رسید. نام این بازی برای اکثر افراد، یادآور تجربه‌ای ناامیدکننده‌ بود و تنها کسانی به سراغ تجربه‌ی آن می‌رفتند که یا واقعاً خوش‌بین بودند و یا می‌خواستند شانسی دوباره به این فرنچایز بدهند.

این بازی چیزی شبیه به نسخه Adobe Flash از یک عنوان Call of Duty بود و از هر جهت که به آن نگاه می‌کردید، تنها به نظر می‌رسید توسط ناشری بزرگ تایید شده تا به رقیبی که مدت‌ها پیش آن‌ها را در گرد و غبار رها کرده بود، برسد.

طرفداران و منتقدان در عدم رضایت از بازی متحد بودند. اگرچه عنوان واقعیت مجازی سال ۲۰۲۰، یعنی Medal of Honor: Above and Beyond، یادآور جالبی از این موضوع به شمار می‌رود که چرا فرنچایز مدال افتخار، زمانی قابل احترام بود، اما هنوز هم نسبت به اینکه روزی بتوانیم شاهد یک بازی بزرگ دیگر از Medal of Honor باشیم، شک داریم.

۲. Dino Crisis 3

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

صدای من را جزو کسانی بشمارید که مرتباً یک بازی جدید از Dino Crisis را درخواست می‌کنند. اولین Dino Crisis یک تقلید شگفت‌انگیز از فرمول Resident Evil بود. عنوان دوم یک بازی اکشن ترسناک و آرکیدی درخشان است که تا به امروز نادیده گرفته شده. حتی بازسازی هر یک از عناوین مذکور نیز یک موهبت خواهد بود.

با این حال، شکی نیست که شکست‌های کامل و غیرقابل انکار Dino Crisis 3، میخی را بر تابوت این سری کوبید.

Dino Crisis 3 توسط یکی از بدترین دوربین‌های تاریخ بازی‌های سه‌بعدی ساخته شده بود که باعث می‌شد نتوانیم بخش بزرگی از بازی را تجربه کنیم. بخش‌هایی نیز که می‌توانستید ببینید آنقدر بد بودند که آرزو کنید ای‌کاش نمی‌توانستید.

این بزرگ‌ترین و کامل‌ترین شکستی محسوب می‌شود که ما تاکنون از یک سری بازی دیده‌ایم. می‌توان گفت این سری بسیار خوش شانس بوده که توانسته تا نسخه سوم ادامه یابد. سومین نسخه نیز به تنهایی کافی بود تا مجموعه‌ای امیدوارکننده را به یک شرم تبدیل کند.

۱. Duke Nukem Forever

مهم نیست یک مجموعه بازی چقدر بزرگ باشد، گاهی اوقات تنها یک عنوان با شکست و فرو رفتن در گمنامی فاصله دارد. با ما همراه باشید.

وقتی در مورد تأثیر Duke Nukem بر صنعت بازی‌های ویدیویی صحبت می‌کنیم در واقع، منظور ما Duke Nukem 3D است که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. این اثر، دوک را با استفاده از طنز بی‌ادبانه، خشونت، رابطه جنسی و فرهنگ پاپ، به یک ستاره در ژانر بازی‌های اکشن تبدیل کرد.

محتوای «بزرگسالانه» بازی – و فناوری پیشرفته ساخت آن – به Duke Nukem 3D کمک کردند تا به یکی از برجسته‌ترین موفقیت‌های ژانر FPS تبدیل شود.

با افزایش محبوبیت این ژانر و ازدیاد فروش بازی‌هایی با محتوای بزرگسالانه‌تر در سال‌های پس از انتشار Duke Nukem 3D، بسیاری از طرفداران تصور می‌کردند که دوک، طبیعتاً به یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های آن دوران از بازی‌سازی تبدیل خواهد شد، اما این اتفاق نیفتاد. مجموعه‌ای از اسپین آف‌های بسیار بد، هر جادویی را که زمانی با نام Duke Nukem مرتبط بود، از بین برد.

در تمام این مدت، شایعاتی مبنی بر ساخت دنباله‌ای سه بعدی به نام Duke Nukem Forever، برخی از طرفداران را امیدوار کرد که فرنچایز موردعلاقه‌‌ی‌شان روزی به پتانسیل‌های خود پی‌ببرد. با این حال، Duke Nukem Forever بیشتر به یک عبرت تبدیل شد تا یک رویا.

این بازی تلاش کرد و نتوانست خود را بر اساس شوترهای سبک دهه ۹۰ الگوبرداری کند. همچنین اقامت طولانی Duke Nukem Forever در جهنم توسعه سبب شد تا به جای آن که واقعاً سعی در احیای برخی ایده‌های ارزشمند داشته باشد، تمام تلاش خود را برای بیرون رفتن از آن جهنم صرف کند. باگ‌های متعدد و مشکلات فنی نیز به این شکست کمک کردند.

طنز بازی از این هم بدتر بود. حتی اگر ارجاعات تاریخ‌دار بازی را نادیده بگیرید (که بسیاری از آن‌ها احساس می‌شود در آخرین لحظه اضافه شده‌اند)، باز هم باید با تبعیض جنسی افراطی و به طور کلی، ذات‌آلود بودن بازی مقابله کنید.

می‌توانید اینطور استدلال کنید که لحن Duke Nukem، در زمانی که بازی‌های دارای عناصر شوخ طبعی به ندرت پیدا می‌شدند، قابل پذیرش‌تر و جذاب‌تر بود، اما من فکر می‌کنم دلایل بیشتری وجود داشته باشد.


منبع: Den of Geek

CyrusDark Fantasylul-bookmitia KaramazovBehzaadARSHIAAAAJoel MorganThe great mighty pooفریدNahred-eyed Banished KnightNimaMR.NEMESIS3doمنتظر بازی hollow knight:silk songcactusHaj_HosseinParhamFERIDEVILXerexplaymore

مجله خبری gsxr

نمایش بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا