10 بازی که حس نابغه بودن را به شما میدهند
10 بازی که حس نابغه بودن را به شما میدهند
اگر بازی های این لیست را تکمیل کردهاید، تبریک میگویم! شما یک اعجوبه هستید.
بازیهای ویدیویی برای به چالش کشیدن ما طراحی شدهاند و زمانی که یک مرحلۀ سخت، معمای دشوار، یا یک باس کمرشکن را شکست میدهیم، حس پیروزی مثالنزدنیای را تجربه میکنیم. با همۀ اینها، حتی از سختترین آزمایشات و چالشها نیز میتوان با آزمون و خطا سربلند بیرون آمد. گاهی اوقات، حتی با شانس هم ممکن است یک معمای گیجکننده را حل کنید.
اما عناوین بهخصوصی هستند که تنها با بهکار گرفتن بخش خاکستری مغزتان میتوانید تکمیلشان کنید. بازیکنی پیدا نمیشود که The Secret of Monkey Island یا Lemmings را شانسی یا با حدسوگمان تمام کرده باشد. زمانی که چنین بازیهایی را تجربه میکنید، تنها با حواس جمع، رمزگشایی سرنخها، تشخیص الگوها، بررسی همۀ جوانب و مهمتر از همه، آزمایش همهچیز، میتوان در بازی پیشروی کرد.
اگر بهدنبال تجربهای آرامشبخش هستید که اجازۀ استراحت به مغزتان را میدهد، این لیست مناسب شما نیست. این بازیهای فسفرسوز به چنان دقت و استراتژیای نیاز دارند که برای پیروزی حتماً باید پروانۀ کسب نخبگی و چندین مدرک دکترا در دست و بالتان باشد.
اگر دوست دارید هرکدام از عناوین این لیست را تکمیل کنید، لازم است از سلولهای مغزتان کار بکشید!
10. The Talos Principle
از آنجا که در بازی The Talos Principle بازیکنان از جانب یک موجود غایب، که ادعا میکند نیرویی خیرخواه است، پازلهای خطرناکی را حل میکنند، متوجۀ چرایی مقایسه این محصول استودیوی کروتیم (Croteam) با Portal میشوید.
اما تفاوتی بزرگی بین این دو عنوان وجود دارد. با ورود به هر اتاق جدید در The Talos Principle، از قدم بعدی حتی کوچکترین سرنخی هم به شما داده نمیشود. چند پازل ابتدایی معمولاً حول غیرفعال کردن سلاحها، پنهان شدن از برجکهای متحرک و باز کردن درهایی برای جمعآوری عتیقهجات میچرخد.
با وجود اینکه ساده به نظر میرسد، بیشتر طول بازی را در حال سر خاراندن هستید. و اگر همین چند مسئله برایتان دشوار به نظر میرسد، صبر کنید تا ببینید این بازی در ادامۀ مسیر چه آشی برایتان پخته است. چالشهای این اثر تا حد زیادی میتوانند طاقتفرسا باشند، اما اغلب منصفانه طراحی شدهاند. با بررسی محیط اطرافتان و بازیکردن با جایگاه هر آیتم، امکان رسیدن به مقصد وجود دارد.
در ابتدا، بخش اعظم معماها غیرقابل حل کردن به نظر میرسند؛ اما با سربلند بیرون آمدن از آنها، با خود میگویید که چرا زودتر آنها را حل نکردید.
9. Braid
بازی Braid را با ساز و کارهای «فریب-زمان»، که به بازیکن اجازۀ برگشت به گذشته را حتی بعد از مرگ میدهد، تعریف میکنند. از آنجایی که در استفاده از این قدرت محدودیتی وجود ندارد، حتما این فکر را در سر دارید که بازی چالشبرانگیز نخواهد بود.
اما دقیقاً همان لحظهای که حس میکنید رویۀ کلی بازی دستتان آمده است، Braid قابلیتهای زمانی جدید را معرفی میکند. زمانی که با نواحیای روبهرو میشوید که تحت تاثیر قدرت زمان شما قرار نمیگیرند، میفهمید که برای پیشروی در بازی نمیتوانید تنها به تکنیکهای گذشته تکیه کنید. با این حال که چنین محدودیتهایی در یک بازی میتوانند طاقتفرسا باشد، اما در Braid چنین حسی القا نمیشود.
هر زمان که یک مهارت جدید آزاد میکنید، مانند بچگیهایتان، حس خوب به دست آوردن یک اسباببازی تازه را دارید. آن لحظه که در مییابید چطور از ابزاری بهخصوص استفاده کنید، خصوصاً همزاد سایه (Shadow Doppelganger)، اشک شوق در چشمانتان حلقه میزند، چون میدانید که دری به سوی احتمالات نامتناهی باز کردهاید.
بعضی پازلها به چنان دقت بالایی احتیاج دارند که دوست دارید تسلیم شوید. اما بعد از مدتی، انجام سختترین حرکات مثل آبخوردن میشود. زمانی که حالت اسپیدران (Speedrun) را آزاد کنید، دلتان میخواهد باری دیگر Braid را آغاز کنید تا ببینید بازی چه حقههای دیگری به شما یاد خواهد داد.
8. The Legend Of Zelda: Majora’s Mask
داستان بازی The Legend Of Zelda: Majora’s Mask در سرزمین Termina، که مقدر شده در سه روز توسط ماه به نابودی کشیده شود، جریان دارد. با استفاده از Ocarina of Time، لینک (Link) میتواند به طلوع روز اول بازگردد و 72 ساعت برای نجات جهان وقت دارد.
با چند بار برگرداندن زمان، سریعاً متوجه میشوید که شخصیتهای درون بازی یک الگوی از پیش تعیین شده دارند. دنبال کردن آنها در طول روز میتواند خستهکننده باشد، اما این موضوع مهم بوده و حتی برای تکمیل مأموریتهای خاصی ضروری است.
اما قضیه فقط به همین جا ختم نمیشود. همانطور که انتظار میرود، هر دانجن با معماهای ظریف و پیچیده، قصد به چالش کشیدن هوش شما را دارد. با این همه، The Stone Tower Temple یکی از سختترین مراحل کل این فرنچایز است.
در طول تکمیل کردن این دانجن، لازم است تا تمام اتاقها را بچرخانید، یعنی باید بیشتر نواحی را در حالت معمولی و وارونه به خاطر بسپارید. زیرا تنها در صورتی میتوانید به برخی از نواحی دسترسی پیدا کنید که چندین کلید را همزمان فعال کرده باشید و برای این کار باید کلونهایی از خودتان بسازید و آنها را کنار کلیدها قرار دهید، که به معنای واقعی کلمه، اعصاب خرد کن است.
اما این کار نسبت به آزاد کردن Fierce Deity Mask مثل آبخوردن است. برای دریافت این آیتم خواستنی باید 23 ماسک را به دست آورید که برای بسیاری از آنها باید مجموعهای از معماهای پیچیده را کامل کرد. با وجود اینکه تکمیل صدها چالش، تنها برای دریافت یک ماسک، زیادهروی به نظر میرسد، اما زمانی که آن را به دست آورید حس میکنید مغز متفکر دنیای بازیها هستید.
7. Amnesia: The Dark Descent
مهم نیست یک پازل چقدر سخت باشد، با صرف کمی وقت میتوان آن را حل کرد. شاید ساعتها طول بکشد، اما حتی گیجکنندهترین معماها هم با آزمایش تمام راهحلهای ممکن، قابل حل کردن هستند. متأسفانه این موضوع برای Amnesia: The Dark Descent صدق نمیکند. ابتدا، پازلهای بازی به نظر راحتند، چرا که معمولاً به فهمیدن کارکرد سازهها یا بازکردن یک نقطۀ دسترسی خلاصه میشوند.
اما برخلاف اکثر بازیهای معمایی، در این بازی زمان عاملی حیاتی محسوب میشود. از آنجا که هیولاهایی در گوشه و کنار محیط بازی در کمین هستند، همیشه در اضطراب قدم بر خواهید داشت. زمانی که به دنبال راه خروج هستید یا ترتیب درست فشردن اهرمها را حفظ میکنید، هر بار که صدای قدمهای خوفناک یک موجود ناپیدا را در نزدیکی حس میکنید، تمرکزتان را از دست میدهید.
این تازه قسمت خوب ماجرا است. زمان بزرگترین دشمن شما در بازی نیست؛ بلکه تاریکی بیرحمترین دشمن به حساب میآید؛ اگر به اندازۀ کافی مجهز به نفت چراغ و آتشگیر نباشید، هیچچیزی نخواهید دید و زمانی که هیچچیزی نمیبینید، میترسید، که رمزگشایی کوچکترین مسائل را هم با مشکل مواجه میکند.
پس، به جای ترسیدن یا آرام ماندن، باید همه پازلها را با سرعت، دقت، و توجه بالا به اطرافتان حل کنید.
6. Lemmings
اگر دوران بچگی خود را در عصر بازیهای دهۀ 90 میلادی گذراندهاید، احتمالاً اولین بازیای که واقعاً برایش فسفر سوزاندهاید، Lemmings باشد. در این عنوان استراتژی معمایی دلنشین، بازیکن قبیلهای از موشهای صحرایی را از مجموعهای از موانع برای رسیدن به خروجی عبور میدهد. این موانع ممکن است قلعهای شنی، یک پرتگاه، یا بازوهایی باشند که از چشمان یک جمجمۀ خونین بیرون زده است.
در هر مرحله، باید دریابید که این موشها با استفاده از کدام مهارت هشتگانۀ بازی میتوانند به هدفشان برسند. این مهارتها میتوانند به این موجودات دوستداشتنی برای حفاری، خردکردن دیوار، ساخت پل، یا دفع نواحی خطرناک کمک کنند.
مسئله فقط این نیست که «کدام» مهارت را برای جوخۀ خود بهکار بگیرید، اینکه «چه زمانی» از آنها بهکار بگیرید هم اهمیت زیادی دارد. اگر یک موش صحرایی نتواند پیش از رسیدن جوخهاش پل را تکمیل کند، این موجودات دوستداشتنی را به آغوش مرگ فرستادهاید.
بازی Lemmings شاید با توجه به معیارهای امروزی ساده به نظر برسد، اما هنوز هم جذاب است؛ چرا که هر مرحله تنها با استراتژی قابل تکمیل است، نه با شانس، و زمانی که این موجودات نازنین در امنیت و سلامت به خانهشان میرسند، حسابی به خودتان افتخار میکنید.
5. Opus Magnum
استودیوی بازیسازی مستقل Zachtronics به ساخت بازیهای برنامهنویسی – از جمله SpaceChem، Exapunks و nfinifactory – میپردازد. هرچند، بزرگترین اثر این استودیو، Opus Magnum نام دارد. در این عنوان، شما در نقش یک کیمیاگر، باید عناصر اتمی را جهت ساخت ترکیبات جدید روی یک شبکۀ هگزا بچرخانید. برای دستیابی به بهترین راهحل، به زمان، صبر و مهمتر از همه، هوش بالا احتیاج خواهید داشت.
اگر این مقدمه شما را دلسرد کرده است، کاملاً درک میکنم؛ شیمی واقعاً دشوار است، کیمیاگری نیز به همان اندازه دشوار به نظر میرسد. با در نظر گرفتن این دو موضوع، به نظر میرسد که Opus Magnum برای بسیاری بیش از حد سخت خواهد بود. با این حال که مدتی طول خواهید کشید تا بازی Opus Magnum را درک کنید، در طول یک ساعت ابتدایی روش آن را در مییابید. زمانی که با موارد ابتدایی آشنا شدید، میتوانید بخشهایی را در یک ثانیه رمزگشایی کنید که اوایل بازی شما را تسلیم خود میکردند.
اما Opus Magnum تنها دربارۀ ساخت ترکیبها نیست، بلکه تشکیل آنها در کوتاهترین زمان ممکن، با کمترین مواد در دسترس، و کمترین فضای ممکن، مد نظر بازی است. از آنجا که شما به صورت آنلاین در حال رقابت با دیگر بازیکنان هستید، مجاب میشوید که بارها و بارها از نو تلاش کنید تا راه ارتقای مهارت پیدا شود.
4. L.A. Noire
در طول بازی LA Noire، باید مجموعهای از بررسیهای جنایی را برای اداره پلیس لسآنجلس هدایت کنید. زمانی که در حال صحبت با مظنونین و شاهدان هستید، باید حالات چهرهشان را بررسی کنید تا مطمئن شوید که حقیقت را میگویند و سوالات خود را طبق آن تنظیم کنید.
علیرغم اینکه بزرگترین عامل جذب بازیکنان به LA Noire، حلکردن جرمها با خواندن زبان بدن بود، با توجه به اینکه وقتی مجرمان دروغ میگویند چهرهشان بهطرز دیوانهواری در حال لرزش است، تشخیص دروغ از حقیقت چندان کار دشواری نیست؛ در واقع، احتمالاً این قسمت، سادهترین بخش هر پرونده است! این بقیۀ جوانب پرونده هستند که شما را هاج و واج میگذارند.
زمانی که به یک صحنۀ جرم میرسید، موضوع فقط کشف سرنخها نیست. معمولاً باید سرنخها را به ترتیب خاصی پیدا کنید و ارتباطشان را دریابید. گاهی اوقات، تا زمانی که از چند مکان مختلف دیدن نکنید، پاسخ برای شما روشن نخواهد شد.
بنابراین، زمانی که همۀ قطعات پازل را در کنار هم قرار دهید، بازجوییها باید راحت شوند، درست میگویم؟
خیر. حتی اگر متوجه شوید که یک رودۀ راست در شکم مبارک شخص مقابل نیست، تا زمانی که اتهامات درستی وارد نکنید، نمیتوانید هیچ اطلاعاتی از او بیرون بکشید. اما زمانی که دهها مدرک موثق داشته باشید، سخت میشود فهمید که کدام مورد برای اثبات دروغهای مظنون قابل استفاده است. اگر موضوع اشتباهی را وسط بکشید، ممکن است به بنبست بخورید. این باعث میشود تا سرنخهای جدید را کشف نکنید که میتواند کل پرونده را برای شما خراب کند. در نتیجه، میتوانید حین یک بازجویی پنج دقیقه را صرف بررسی همۀ مدارک کنید تا حرف اشتباهی نزنید.
3. The Secret Of Monkey Island
بازیکنان تازهوارد The Secret of Monkey Island، برایشان عجیب بود که در این بازی شاهد درگیریهای معمول با دشمنان نبودند. برخلاف اغلب عناوین آن زمان، نمیتوانستید با منفجر کردن و سوراخ کردن هر چیزی که جلویتان سبز میشود یا پریدن از روی پلتفرمهای معلق، در بازی پیشروی کنید. در عوض، باید به تفکر، اکتشاف و شکار سرنخها میپرداختید و آزمایش میکردید.
با وجود اینکه بسیاری از آثار ماجراجویی اشاره و کلیک (Point & Click) روی استراتژی سنتی فشردن هرچیزی در بازی تکیه میکنند، Monkey Island روی تعامل با شخصیتهای غیرقابلبازی برای یافتن سرنخها تمرکز داشت.
البته، این استراتژی اصلاً در آن زمان تازگی نداشت (Castlevania II که سه سال پیش از آن منتشر شده بود، از همین رویکرد استفاده میکرد). اما از آنجایی که Monkey Island جزو اولین عناوینی بود که از درخت دیالوگ حین گفتوگو با بازیکنان بهره میبرد، بیشتر خوش درخشید. فقط در صورت صحبت کردن با مردم نمیشد سرنخها را پیدا کرد؛ شما باید سوالات درستی را میپرسیدید. در نتیجه، تنها با توجه کردن به چیزهایی که به شما گفته شده است، میتوانید پیشروی کنید.
بازی The Secret of Monkey Island شاید در نوع خود منحصر به فرد نباشد، ولی احتمالاً اولین بازیای بود که حین انجامش قلم و کاغذ به دست گرفتهاید تا اطلاعات و سرنخهای حیاتی را ثبت کنید.
2. Professor Layton And The Unwound Future
مهم نیست که یک معما چقدر سخت باشد، همیشه شخصی پیدا میشود که به آسانی آن را حل کند. با این حال که بازی Tetris and Bubble Bobble میتواند دشوار باشد، اما بازیکنانی که در جورچین مهارت دارند، مشکلی در آن نخواهند داشت. اگر مدیریت real-time در خون شما باشد، SimCity یا Rollercoaster Tycoon برایتان مثل آبخوردن است.
اگرچه، هیچکس فرنچایز Professor Layton را آسان تلقی نمیکند، خصوصاً بازی سوم، یعنی The Unwound Future. در طول این ماجراجویی، پروفسور مشهور ما و نگهبانش باید برای پیشروی در داستان، پازلهایی را برای شخصیتهای غیرقابلبازی حل کنند.
عنوان Unwounded Future تنها روی یک نوع معما یا پازل مانور نمیدهد؛ در عوض، شما باید هر نوع بازی فکریای که به ذهنتان میرسد را حل کنید. حتی اگر اعجوبه هم باشید، تفاوتی نخواهد داشت. زمانی که قرار باشد پازلهایی حول تشخیص الگو، تجسم فضایی، معماهای استدلالی، رمزنگاری و مسئلههای ریاضی را حل کنید، حداقل یک یا دو مورد از آنها شما را زمین خواهند زد.
اما به خاطر سختی متعادل The Unwounded Future، حتی سختترین پازلها نیز در نظرتان غیرممکن به حساب نمیآیند. با این حال که دفعات زیادی به دردسر خواهید افتاد، زمانی که این چالشهای نخبهکُش را تمام کنید، حس خیلی خوبی خواهید داشت.
1. Portal
هستۀ گیمپلی Portal، به قول معروف، رکوپوستکنده است. در این بازی، با استفاده از سلاح پورتال خود میتوانید یک پورتال نارنجی و آبی را به وجود آورید که با ورود به یکی از آنها سر از دیگری در میآورید. با استفاده از این دستگاه، باید بفهمید که چطور از هر اتاق فرار کنید.
و با همین فرض ساده، ولو (Valve) توانست یکی از بهترین بازیهای پازل تاریخ را خلق کند. با این حال که Portal به خاطر نویسندگی هوشمندانه و طنز جذابش مورد تحسین قرار گرفت، سلاح ورتکس آن است که در هستۀ بازی قرار میگیرد. به خاطر پتانسیل بیپایان این سلاح، مجاب میشوید که هزاران بار آن را آزمایش کنید.
به طور عجیبی، زمانی که به شکلی بیهوده و بیدلیل در حال آزمون و خطا با این ابزار هستید، شگفتانگیزترین کشفیات را انجام میدهید. اولین باری که مسیر گلوله یک روبات را از طریق پورتال عوض کردید، دهنتان از تعجب باز ماند. زمانی که کشف میکنید شتاب شما تحت تأثیر سرعت سفر شما در طول یک کرمچاله است، مغزتان سوت میکشد.
از آنجا که بازی نه همه اطلاعات را جلوی چشمتان میگذارد و نه شما را سردرگم میکند، سیستم سرعت پیشرفت در تکنیکهای بازی خارقالعاده است. همیشه تنها «به اندازۀ کافی» راهنمایی میشوید، پس حس میکنید که فقط با نبوغ خودتان از هر آزمایش سربلند بیرون آمدهاید. زمانی که Portal را تمام کنید، شاید نگران باشید که ارزش تکرار زیادی نداشته باشد، چراکه اکنون راه فرار همۀ اتاقها را بلدید. اما اصلاً این صحت واقعیت ندارد. میتوانید سالها Portal را تجربه کنید و هنوز هم حقههای جالبی کشف کنید و با خود بگویید: «از این راه هم میشد؟!»
شما با تجربۀ چه عنوانی حس نخبه بودن داشتید؟