هاست پرسرعت
بازی

دل نوشته های یک گیمر خسته؛ یاد باد آن روزگاران، یاد باد!

دل نوشته های یک گیمر خسته؛ یاد باد آن روزگاران، یاد باد!

با سلام خدمت gsxrیی‌های عزیز و گل، امیدوارم لبتون خندون، جیبتون پر پول و تنتون سلامت باشه. با من همراه باشین تا سری به دوران خوش گذشته بزنیم با گیمر خسته!

بعد از یک وقفه‌ی طولانی، با یه قسمت دیگه از دل نوشته‌های یک گیمر خسته در خدمت شما عزیزان هستیم. امروز قراره خاطره بازی کنیم و سری به گذشته بزنیم. وقتی که انرژی بیشتری داشتیم، حال دلمون خوب بود و اصلا از خیلی از مشکلات، روحمون هم خبر دار نبود!

روزگار گذشته، روزگار جالبی بود. وقتی سنمون کمتر بود و اصلا خیلی از چیزا رو نمی‌فهمیدیم، لذت بردن از زندگی برامون خیلی راحت‌تر بود. دنیای ما به تکالیف مدرسه، فوتبال بازی کردن تو کوچه و خوش گذرونی با رفقا خلاصه می‌شد. از مدرسه خسته و کوفته برمی‌گشتیم، دوتا لقمه غذا می‌خوردیم و می‌رفتیم سراغ گیم. حالا یکی یه PS2 مشکی رنگ داشت، یکی هم یه سیستم ذغالی که وقتی روشن می‌شد صدای هواپیما می‌داد!

دل نوشته های یک گیمر خسته؛ یاد باد آن روزگاران، یاد باد!
یادمه اینقدر مکس پین بازی کرده بودم، بعضی شبا خواب می‌دیدم خودم دارم این حرکات رو میزنم!

سرخوش بودیم … طول روز توی مدرسه فقط لحظه شماری می‌کردیم زنگ آخر بخوره تا مثل زندونی‌ای که تازه آزاد شده، به آغوش خونواده برگردیم. اون لحظه‌ای که می‌رسیدی خونه، کامپیوتر یا کنسول رو روشن می‌کردی و خسته شروع می‌کردی سر و کله زدن با ریچارد شیردل و خلیفه، اونجا حس می‌کنم اوج لذت و رستگاری برامون بود!

اون موقع نه می‌فهمیدیم مشکلات فنی چیه، نه اونقدر اهمیت می‌دادیم. همین که کنسول سی دی رو بخونه و کامپیوتر موقع کلیک کردن روی آیکون بازی یه ارور عجیب و غریب نده راضی بودیم. اگه وسط بازی، باگی چیزی هم می‌دیدیم، به جای عصبانی شدن معمولا تعجب می‌کردیم و می‌خواستیم به بقیه نشونش بدیم!
اون موقع از ارزش تکرار بالا، نیو گیم پلاس و این چیزا خبری نبود. این قدر یه بازی رو بازی می‌کردیم تا از از دبستان برسیم راهنمایی. تعداد دفعاتی که Resident Evil 4 و Max Payne و Assassin’s Creed 2 رو تموم کردم رو نمیدونم، اما میدونم چند صد ساعت پلی تایم داشتم! این که عجیب نیست، یه دوستی دارم، حداقل ۱۰۰ بار فکر کنم Resident Evil 4 رو تموم کرده. یعنی مثلا صبح از خواب بیدار می‌شده، بعد صبحونه یه راست می‌رفته سراغ بازی تا پاسی از شب! وقتی هم به صفحه Credits می‌رسیده می‌رفته توی منو و روز از نو روزی از نو!

اون موقع نه خبری از آنتاگونیست بود، نه پروتاگونیست و نه آنتی هیرو. فقط می‌فهمیدیم که ما خوبیم و اون زنه توی مکس پین بده. بقیش دیگه اونقدر مهم نبود! نه می‌فهمیدیم پرداخت شخصیت چیه، نه اهمیت می‌دادیم، کی به این چیزا اهمیت میده؟ بکش برو جلو حالشو ببر!

تبلیغات
دل نوشته های یک گیمر خسته؛ یاد باد آن روزگاران، یاد باد!
دوبله‌ی دارینوس رو یادتونه؟

توی اون دوران، همه چیز بی عیب و نقص بود. الان که بر می‌گردم و فریم ریت و عملکرد فنی یه سری از بازیا رو می‌بینم، به خودم میگم چجوری ما ساعت‌ها بی وقفه می‌نشستیم پای بازی و آخر سر هم به زور و تهدید از پاش بلند می‌شدیم!
جادوی بچگی اینه که تکرار برای آدم معنی نداره. با ذوق و شوق یه سی‌دی بازی از دوستمون می‌گرفتیم که البته توی مدرسه حکم قاچاق رو داشت، بعد خوشحال و خندون می‌آوردیم خونه و اگه موقع نصب ارور نمی‌داد و درست نصب می‌شد، دیگه ول کن بازی نبودیم. تنوع دشمنا، تنوع مراحل و اینا که حالیمون نبود. بازی می‌کردیم و لذت می‌بردیم و وقت می‌گذروندیم، خرج و خوراکمون هم که به عهده خودمون نبود، بهشتی بود زندگی برای خودش!

همون‌قدر که بازیا ساده بودن، ما هم ساده بودیم. معمولا نه خبری از لول آپ شخصیت بود، نه درخت مهارت، نه کار خاصی و نه چیز خیلی متفاوتی. ولی در عین حال هر کدوم از بازیا یه هویت مستقل از خودشون داشتن و به احساس متفاوت منتقل می‌کردن. چیزی که الان تقریبا خیلی کم به چشم می‌خوره و عملا نود درصد بازیای جهان آزاد برای مثال، یه ساختار ثابت یوبی‌سافتی دارن و همه سازنده‌ها هم به همین ساختار وفاداران!

شور و شوقی که دیگر نیست

امروز، با وجود این‌که بازی‌ها بسیار پیچیده‌تر، کامل‌تر و واقعی‌تر شدن، اما به همون اندازه، اون حس و حال و شوق و اشتیاق کم‌رنگ‌تر شده. حداقل برای من. یجورایی انتظار کشیدن برای یه بازی، خیلی وقتا از تجربه‌ی همون بازی حس قوی‌تری رو میده. شایدم این بیماری منه و بقیه میتونن ده ساعت بدون وقفه پای کنسول و پی‌سی بشینن و بازی کنن، اما به شخصه حتی بهترین بازی جهان آزاد هم جلوم باشه، بعد دو ساعت کنسول رو خاموش می‌کنم و میرم تا چند ساعت بعد.

یجورایی غبطه می‌خورم به کسایی که هنوز اون شوق و اشتیاق قدیمی رو دارن و می‌تونن به معنی واقعی کلمه لذت ببرن. دلایل مختلفی داره به نظرم که من و احتمال قوی یه سری از شماهایی که این مقاله رو می‌خونین دیگه کمتر حس و حال قدیم رو داریم. مشکلات و دغدغه‌هایی که داریم، عوض شدن روحیه و از طرف دیگه تغییر ماهیت دنیای گیم و تغییر به سمت بازیای سرویس محور و چند نفره یا عرضه بازیای ناقص و درب و داغون که سازنده پنج سال بعد عرضه هنوز داره آپدیت میده تا مشکلات رو درست کنه!

روی کاغذ دنیای گیم الان کاملا در شرایط بلوغ به سر می‌بره. بازیای آنلاین، بازیای داستانی، بازیای Co-op، سبکای مختلف، بازیای مستقل و AAA، دنیای گیم امروز همه چیز توش پیدا میشه.  هر سلیقه‌ای هم که داشته باشیم، کلی محصول و اثر برای تجربه و لذت بردن وجود داره.

دل نوشته های یک گیمر خسته؛ یاد باد آن روزگاران، یاد باد!
همیشه هم نباید که چیزی گفت …

سخن پایانی:

نمیدونم امکان پذیره یا نه، ولی دوست دارم بازم بتونم اون شوق و علاقه و هیجان گذشته رو تجربه کنم. مثل همون لحظه‌ای که اون سنگ بزرگ توی Resident Evil 4 می‌افتاد دنبالمون و باید تند تند X رو می‌زدیم. همون لذتی که از جمع کردن ارتش سوارکاران عرب و سربازای ویژه می‌بردیم و قبل‌ترش، با اشتیاق منو لودینگ بازی Stronghold Crusader رو نگاه می‌کردیم تا بازی کامل بالا بیاد. همون لذتی که توی گیم‌نتای زیرزمینی و با تجربه‌ی گروهی کانتر استرایک می‌بردیم و تنها دغدمون برای چند ساعت این بود که کسی از در B راش نده!

وقتی که با شاهزاده ایرانی جاذبه و محدودیت برامون معنی نداشت و از در و دیوار و هر چی که فکرشو میشه کرد می‌رفتیم بالا و یه حس ماجراجویی ناب رو تجربه می‌کردیم. شور و هیجانی که وقت تجربه Prototype داشتیم و حس می‌کردیم به معنی واقعی کلمه یه خدا هستیم و هر کاری ازمون بر میومد!
دلم اون هیجانی رو میخواد که موقع تجربه‌ی FIFA 98 و Winning Eleven داشتیم. چه جام‌هایی که روی PS1 و PS2 نمی‌ذاشتیم و چه کار‌هایی که نمی‌کردیم!

دلم اون ترس و اضطرابی رو میخواد که موقع تجربه‌ی نسخه اول سایلنت هیل تجربه کردم. دلم تنگ شده برای اون حسی که نسخه‌های اولیه Devil May Cry به آدم انتقال می‌دادن. وقتی که قیافه دانته شرقی بود و از سلاخی شیاطین لذت می‌بردیم!
دلم اون شور و هیجانی رو میخواد که موقع تجربه‌ی God of War داشتیم و اینقدر محکم دکمه‌ها رو فشار می‌دادیم که حس می‌کردیم هر لحظه ممکنه از جا در بیان!
وقتی چشامو می‌بندم و یادم میاد اولین باری که Alan Wake رو تجربه کردم و با وجود حس اضطراب، از لحظه لحظه بازی لذت می‌بردم.

اونقدر حس نوستالژی برامون قویه که حتی همین الان، وقتی خبر ریمیک شدن یه بازی خیلی قدیمی میاد یا نسخه‌ی جدیدی از فرنچایزای قدیمی معرفی میشه، قند تو دلمون آب میشه و پیش خودمون میگیم: “یعنی میشه بازم مثل گذشته اون لذت و هیجان رو تجربه کنم؟”
اگه هنوزم با معرفی بازیای جدید و مهم‌تر از اون، تجربه بازیای جدید هنوز هم اون لذت و شور و هیجان رو دارین که باید بگم خوش به حالتون! اگه هم مثل من اون حس گذشته رو کمتر دارین، به نظرتون مهم‌ترین دلیلش چیه؟

سوال گیمر خسته از gsxrیی‌ها:
نوستالژیک‌ترین بازی زندگیتون کدوم بازیه؟ برامون توی بخش نظرات تعریف کنین!

meysamA personDARKSIRENkalantarButcher of blaviken7soosmarAlborzVenomSnake❤GOD OF WAR❤O2AMIR WAZOWSKIPashmak..darhalkhab1100Jin sakai.Kmh.pShadow SSmatrix4221489همسایه ( فن بوی = پنچری )PC GAMERmore

مجله خبری gsxr

نمایش بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا