نقد فیلم خاطرات نوئل (The Noel Diary) | عشق در کریسمس
نقد فیلم خاطرات نوئل (The Noel Diary) | عشق در کریسمس
این فیلم که براساس رمان «خاطرات نوئل» نوشته ریچارد پل ایوانز ساخته شده، نمایشی براساس واقعیتهای زندگی نویسندهی کتاب است، کسی که دورهی نوجوانی سختی را پشت سر گذاشته و تجربیاتش از زندگی نیروی محرکهای برای خلق قصهای شخصی شده است. با وجود اینکه خط داستانی رمان پل ایوانز جذاب و بکر است، فیلمساز برای اقتباسی سینمایی، مقداری از بطن اصلی داستان فاصله میگیرد و عناصری را تغییر میدهد اما بااینحال هستهی اصلی کتاب همچنان در فیلم وجود دارد و روح داستانی که در دنیای واقعی رخ داده، قابل درک است.
The Noel Diary، یک فیلم کریسمسی عاشقانه است که ما را به دنیایی دراماتیک و رنگارنگ میبرد. جایی که قرار است بعد از طوفانهای سخت، زندگی روی آرامشاش را نیز به آدمها نشان دهد و همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد. این رام کام، فارغ از ایرادات فیلمنامهایاش، اثری حال خوب کن برای کریسمس است، فیلمی با پایان خوش که میتواند مخاطب خستهی این روزها را قدری تسکین دهد و برایش لحظات شیرینی را خلق کند. خاطرات نوئل را تنها باید بهعنوان فیلمی سرگرمکننده در نظر گرفت، نه فیلمی عمیق که با دید وسیعی به اتفاقات نگاه میکند.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم لو میرود
جیکوب با تماس وکیل مادرش به خانهی دوران کودکی خود بازمیگردد. مادر جیکوب فوت شده و حالا او وارث خانهای پر از خاطره است. جیکوب دفترچه خاطرات مرموزی را پیدا میکند که میتواند دوستش ریچل را به مادر گمشدهاش برساند. ایدهی فیلم خاطرات نوئل، ایدهای لطیف و جذاب است. از آن فیلمهایی که قرار است همهی آدمهایش سرسال نو به آروزهایشان برسند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود. این فیلم کمکم با ایدهی آشتی با گذشته و روبهرو شدن با هرآنچه که در سالیان دور وجود داشته رنگ میگیرد و مسیر خودش را ادامه میدهد.
فیلم با فضاسازی خوبی همراه است و هرآنچه که برای زیرژانر جادهای نیاز داریم، فراهم شده است
اول از همه اینکه فیلم با فضاسازی خوبی همراه است و هرآنچه که برای زیرژانر جادهای نیاز داریم، فراهم شده است. درواقع خاطرات نوئل بهعنوان یک فیلم در ژانر خوب کار میکند و همهی ایدههای ابتدایی اینگونهی سینمایی را بکار میگیرد. سفری اودیسهوار برای شناخت خود و رهایی از وضعیت بلاتکلیفی، تغییرات روانی کارکترها، تغییر پس از سفر، جاده، ماشین و کولاک. همهی این ویژگیها بهعنوان ایدههایی در نمایش حضور دارند و در نگاه اول، تماشاگر را تحت تاثیر قرار خواهند داد اما چیزی که در ادامه اتفاق میافتد، نوع نگرش و پرداخت کمعمقی است که فیلمساز به آنها دارد.
هر دو کارکتر اصلی ماجرا با گذشتهی خود دستوپنجه نرم میکنند. جیکوب سالها است که پدر و مادرش را ندیده و خوشش هم نمیآید که خاطرات کودکیاش دوباره زنده شوند. او با گذشتهاش قهر است، علاقهای به دیدن پدرش ندارد و از خاکسپاری مادرش نیز بیخبر بوده است. جیکوب با وجود اینکه نویسندهی موفق و مشهوری شده اما همچنان گرههای روانی و تربیتی دوران نوجوانی، آزارش میدهند و او بهجای رویارویی با آنها فرار را ترجیح میدهد. این همهی ایدهی کارکتر جیکوب است، کارکتری که میتوانست زوایای بیشتری از گردابهای روانی را به مخاطباش نشان دهد، چراکه نویسندهای با گذشتهای سخت، قطعا چیزهای بیشتری برای ارائه در پیرنگ دارد.
ریچل اما وضعیتش با جیکوب متفاوتتر است. او مادر واقعیاش را نمیشناسد، به درک درستی از زندگی نرسیده و تمام هدفاش این است که مادر خود را پیدا کند. او بهواسطهی دور افتادن از گذشته و عدم رسیدن به ثبوتی مناسب، در حال تن دادن به ازدواجی نهچندان خوشایند است، ازدواجی که همهی آنچه را که ندارد، برایش جبران کند. درواقع او احساس عدم خواستنی بودن میکند و برای همین میخواهد هرچه زودتر خانوادهی خودش را تشکیل دهد. برای ریچل تنها این کافی است که بداند مادرش دوستاش داشته و از سر اجبار رهایش نکرده است. ایدهی شخصیتی این کارکتر نیز همانند جیکوب، ایدهای عمیق و جذاب از یک تلهی روانی است، مسئلهای دردناک و هویتی که جای کار بسیاری را برای پرداخت میطلبد اما ترجیح فیلمساز در این است که نقطه دیداش روی ایدههای روانشناسانه فوکوس نباشد.
مادر و مادرانگی نیز یکی دیگر از ایدههای از کار افتادهی فیلم است. این ایده، نیروی محرکهی نمایش و روشنکنندهی موتور درام فیلم میشود. موضوعی که کمرنگ و کمپرداخت در فیلم پیش میرود و مثل یک مضمون فرعی رفتار میکند. جیکوب بهخاطر مشکلات روانی مادرش در نوجوانی خانه را ترک کرده و ریچل نیز بهدلیل ندیدن نوئل زندگی آشفتهای دارد، درواقع ریشهی سفر اودیسهوار این دو نفر، زندگی درهمی است که مادرهایشان خواسته یا ناخواسته برایشان بهوجود آوردهاند.
همهی اینها در شرایطی اتفاق میافتد که فیلمساز هیچ ایدهای از زمان گذشته را وارد طرح نمیکند، نه فلشبکی دراماتیک و موثر ما را به گذشته میبرد و نه هیچکدام از شخصیتها خاطرهای به درد بخور از آن روزها را تعریف میکنند. درواقع تماشاگر از فهمیدن کیفیت رابطهی جیکوب و مادرش باز میماند. در سطح ماندن مادرانگی، به حفرهای بزرگ در فیلم تبدیل میشود. یک خلا بزرگ که منجر به حذف لایهای مهم از پیرنگ شده است.
سفر جادهای ریچل و جیکوب عنصری که باعث شده، فیلم بهعنوان یک زیرژانر کار کند و بستری را برای آشنایی دو کارکتر فراهم آورد، به خودشناسی و پایان درگیریهای روانی این دو کارکتر میانجامد. جیکوب پس از این سفر گذشتهی خود را میپذیرد، پدر و مادرش را میبخشد و عاشق میشود. ریچل نیز بعد از اینکه میفهمد، مادرش همیشه عاشقاش بوده و او را فراموش نکرده، به ثبوت میرسد و دیگر نیازی به ازدواج با فردی بهانهگیر نمیبیند. این سفر جادهای، سفر قهرمانانهای بهدرون تجربیات زندگی دو کارکتر آسیبدیده است، دو شخصیتی که گذشتهی تلخشان، باعث شکلگیری لحظاتی ناتوانکننده شده و خلاصی از آن برایشان نیز ناگزیر بوده است.
فیلم خاطرات نوئل همانطور که گفته شد، تنها در بخش ایدهها خوب کار میکند. در لایهی سطحی فیلم ایدههای جذابی وجود دارد، چیزهایی که مربوطبه روان و کهنالگوهایی مثل مادرانگی میشود اما همهی اینها در حد یک فکر اولیه هستند و به لایههای عمیقتری راه پیدا نمیکنند. حتی رابطهی عاشقانهی بین جیکوب و ریچل نیز سرسری رخ میدهد و معلوم نیست، کسی که در تمام عمرش زنها را بهخاطر تجربهی بدی که با مادرش داشته، کنار زده، چگونه به یکباره عاشق آدمی شده که گذشتهاش را نمیشناسد.
The Noel Diary، فیلمی است که بهواسطهی فضاسازیها و طراحیهای جذاب صحنه، میتواند تماشاگر را برای مدتی با قصهی کریسمسی خود همراه کند
The Noel Diary، فیلمی است که بهواسطهی فضاسازیها و طراحیهای جذاب صحنه، میتواند تماشاگر را برای مدتی با قصهی کریسمسی خود همراه کند. نمایشی که از پس کروماکیهای برفی خوب برآمده و توانسته احساس رستاخیزگونهای را در بیننده ایجاد کند اما این فیلم هپی اند، تنها برای لحظاتی خوب کار میکند و بعد از بالا آمدن تیتراژ همه چیز تمام خواهد شد.