نقد قسمت سوم سریال House of the Dragon | همچنان در اوج
نقد قسمت سوم سریال House of the Dragon | همچنان در اوج
قسمت سوم سریال House of the Dragon با عنوان Second of His Name منتشر شد. قسمتی که شباهت زیادی به قسمتهای سریال بازی تاج و تخت داشت.
قسمت سوم سریال House of the Dragon را تا این لحظه میتوان بهترین قسمت منتشر شده از سریال دانست. قسمتی پر اتفاق که به شکل توامان درگیر سیاست، شخصیتپردازی، هیجان و لحظات اکشن بسیار خوب بود.
همانگونه که در قسمت ابتدایی تمرکز بیشتر سریال بر روی دیمون تارگرین و در قسمت دوم بر روی رینیرا تارگرین بود، حال در قسمت سوم در بیشتر لحظات سعی میشود تا مخاطب با پادشاه ویسریس تارگین بیشتر آشنا شود.
در قسمت سوم روزگار رو به افول او را بیشتر حس میکنیم و البته مخاطب به فکر فرو میرود که او خیلی هم انسان بدی نیست، بلکه او شاید صرفا برای پادشاه بودن زیادی آدم سادهای است.
در واقع میتوان گفت این اطرافیان او هستند که اتفاقات شوم را برای او رقم میزنند. در این قسمت چند بار دیدیم که از طرف اطرافیان پادشاه، از لرد کسترلی راک گرفته تا اتو هایتاور و سایر لردها همگی سعی دارند این موضوع را به پادشاه تحمیل کنند که رینیرا تارگرین جایگزین مناسبی نبوده و حال که پادشاه پسری به نام اگان دارد بهتر است که در ولیعهدی و جانشینی خود تجدید نظر کند.
گرچه که به نظر میرسد پادشاه از این موضوع عصبی شده و بر انتخاب اولیه خود یعنی رینیرا تارگرین اصرار دارد اما کاملا میبینیم که او دچار شک و تردید است. اگر انتخاب صرفا به او برمیگشت با اطمینان میدانستیم که کسی جایگزین رینیرا نخواهد شد اما چیزی که مشخص است این موضوع میباشد که حرف اطرافیان بسیار بر روی ویسریس تارگرین اثر دارد. همانگونه که در قسمت ابتدایی نیز با حرفهای اتو هایتاور درباره دیمون تارگرین او را به دراگون استون فرستاد.
سریال به خوبی موفق شده این شک و تردید و این ویژگی رفتاری ویسریس تارگین که برای یک پادشاه بسیار خطرناک میباشد را به تصویر بکشد.
اما این قسمت فقط بر روی ویسریس و شکار او تمرکز نداشت. رینیرا تارگرین که قطب مهم دیگر فیلم تا این لحظه میباشد، در این قسمت مورد توجه بود.
یکی از بهترین شخصیتپردازیها در رینیرا تارگرین اتفاق افتاده است و شخصیت او کاملا حس کردنی میباشد و مخاطب را با خود درگیر میکند.
یکی از دلایل مهم این اتفاق دوربین بسیار خوب کارگردان به ویژه در این قسمت است. در زمانی که خاندان سلطنتی برای شکار اتراق کردهاند، هنگامی که رینیرا وارد سالن میشود، کارگردان با نمایی لانگ شات و با قرار دادن رینیرا در مرکز این نما، تنهایی و آشفتگی او را تثبیت کرده و بیش از پیش به تصویر میکشد. او هیچ همراهی ندارد و با حالتی آشفته به اطراف خود نگاه میکند.
کمی عقبتر در لحظهای دیگر نیز درگیری او و ملکه آلیسنت هایتاور را میبینیم. فعلا سازندگان قصد علنی کردن این درگیری را ندارند. آنها بر سر ماندن یا رفتن یک نوازنده یک درگیری لفظی غیر مستقیم با یکدیگر دارند که نشانگر فاصله گرفتن بسیار زیاد این دو شخصیت از یکدیگر است.
هر چقدر که در دو قسمت اول نمای دو نفره یا Two Shots از این دو شخصیت داشتیم که گاهی نیز با کلوزآپهایی از دستان آنها در دست یکدیگر همراه میشد، در این قسمت نمای دو نفرهای از آنها وجود ندارد بجز یک نمای کوتاه چند ثانیهای که در آن رینیرا تارگرین کاملا به آلیسنت هایتاور پشت کرده است. فاصله و اختلاف این دو شخصیت در فیلمنامه، در تصویر و البته در بازی خوب بازیگران مشخص است.
از دیگر لحظات خوب مربوط به شخصیت رینیرا زمانی است که او با کریستین کول تنها میشود. در این لحظات که خشم او از پدرش بیشتر عیان میشود، اتفاق مهمی رخ میدهد. هنگامی که حیوانی به طرف آنها حملهور میشود، او با خنجر خود چندین ضربه با خشم زیاد به او وارد میکند. کمی بعد که یک کلوزآپ از چهره او نشان داده میشود، صورت او را غرق در خون میبینیم. این نما، نمای مهمی است که در همین قسمت و کمی جلوتر کارگردان با آن کار دارد.
بجز این لحظه، بازی با دو گوزن سفید و درشت و گوزنی که پادشاه به شکل زجرآوری آن را شکار میکند نیز بسیار خوب است. دلیل مهم زجرآور بودن سکانس شکار پادشاه نیز جای دوربین کارگردان است. او دوربین را کنار گوزن قرار داده و از روبرو به ویسریس تارگرین نگاه میکند. بنابراین هنگامی که او نیزه خود را در بدن گوزن فرو میکند، در واقع او دارد به سمت دوربین کارگردان ضربهای را وارد میکند. قطعا اگر در این لحظه جای دوربین تغییر میکرد و به پشت ویسریس تارگرین میرفت، حس لحظه میتوانست کاملا متفاوت باشد.
اما هنگامی که به اواخر قسمت سوم سریال House of the Dragon نزدیک میشویم، باز هم با شخصیت دیمون تارگرین سر و کار داریم.
نکته جالب توجه در مورد شخصیت دیمون تارگرین در این قسمت این موضوع میباشد که او تنها یک دیالوگ در این قسمت دارد. شاید بپرسید مگر با یک دیالوگ هم میتوان شخصیتپردازی کرد؟ پاسخ بله است.
سریال House of the Dragon در بحث شخصیتپردازی تا به اینجای کار تبحر خاصی داشته است. همانگونه که در قسمت اول، شخصیتپردازی نه صرفا با دیالوگ بلکه با تصویر هم انجام میشد، در قسمت سوم نیز همین اتفاق میافتد.
در قسمت اول بارها درباره سرکشی و طمع دیمون نسبت به تخت پادشاهی شنیدیم. اما این موضوع وقتی برای مخاطب تثبیت شد که او را به عنوان اولین شخصیت ظاهر شده بر روی تخت پادشاهی، در زمان سلطنت ویسریس دید. در قسمت سوم بار دیگر شخصیتپردازی فوقالعادهای از دیمون تارگرین وجود دارد.
در سکانسی میبینیم که ویسریس تارگین به رینیرا توضیح میدهد که برای کمک به دیمون تارگرین قرار است برای او نیرو بفرستد. هنگامی که رینیرا از او سوال میکند که آیا دیمون درخواست کمک کرده است، ویسریس میگوید که دیمون حاضر است بمیرد تا اینکه درخواست کمک از او داشته باشد.
کمی بعد لرد کورلیس، برادرش و پسر لرد کورلیس، لینور ولاریون را میبینیم. آنها در حال گفتگو برای دستیابی به یک استراتژی برای شکست خرچنگسیرکن هستند. آنها تنها راه موفقیت را طعمه قرار دادن یک شخص میدانند که البته کار بسیار خطرناکی است و خطر مرگ این طعمه وجود دارد.
هنگامی که دیمون تارگرین پیک مربوط به پیام برادرش ویسریس را میبیند به شدت عصبانی میشود. او تصمیم میگیرد که خود را به عنوان طعمه به درون خطر بفرستد و خطر احتمال مرگ را هم میپذیرد. حال دوباره به جمله ویسریس فکر کنید.
دیمون تارگرین حاضر است بمیرد تا اینکه کمک برادرش را قبول کند. این نوع شخصیتپردازی با تصویر بسیار خوب انجام شده است. هنگامی که مخاطب تصویر چیزی را میبیند، تاثیر آن چند برابر بیشتر از کلمات و گفتار است. دیمون به طور واضحی میخواهد قهرمان لقب بگیرد و حاضر نیست از کسی کمک خواسته یا به کسی وابسته باشد.
اما یکی از مهمترین لحظات، پلان پایانی قسمت است. جایی که صورت دیمون تارگرین غرق در خون شده است. حال معنای آن نمای کلوزآپ از صورت پر خون رینیرا تارگرین مشخص میشود. این دو تصویر را کنار یکدیگر بگذارید. سازندگان تناسب بسیار جذابی را بین این دو شخصیت ساختهاند.
شخصیت دیگری که در این قسمت با او مواجه شدیم شخصیت لینور ولاریون بود که البته شخصیتپردازی خاصی در این قسمت درباره او وجود نداشت اما بنظر میرسد از شخصیتهای مهم سریال باشد.
در این قسمت حتی کیفیت جلوههای ویژه که در دو قسمت قبل کمی تو ذوق میزد، نیز بیشتر و بهتر شده است.
تنها نکتهای که در طول این سه قسمت شاید کمی اذیتکننده باشد پرشهای زمانی موجود در آن است که در ادامه سریال نیز وجود خواهند داشت.
اما از طرفی این موضوع امری اجتنابناپذیر است و کاری از دست سازندگان در این زمینه بر نمیآمد. اگر آنها تصمیم میگرفتند که قصه و سریال را از جایی جلوتر آغاز کنند که به پرش زمانی زیادی برخورد نکنند، احتمالا ضربه بزرگی به سریال وارد میشد. چرا که در همین سه قسمت اتفاقات بسیار مهمی از نظر روایی، شخصیتپردازی و فضاسازی اتفاق افتاده است.
در پایان باید گفت که در بین این سه قسمت منتشر شده، قسمت سوم بهترین قسمت پخش شده بوده است. قسمتی که ترکیبی از سیاست، هیجان و اکشن را داشت که بسیار نزدیک به فضای سریال بازی تاج و تخت بود.
قسمتی که با وجود داشتن لحظات چشمنواز اکشن و نبرد، همه چیز را به آنها برای بالا کشیدن قسمت واگذار نمیکند و همچنان بر روی قصهگویی، ساخت روابط و شخصتپردازی کار میکند.
تا اینجا میتوان گفت سریال خاندان اژدها کلاس درس شخصیتپردازی است و حتی میتواند به پرداخت کاراکتری که یک دیالوگ در قسمت دارد، بپردازد.
قسمتی که همه چیز داشت و قصهای که در حال حرکت به سمت قله است. به زودی شاهد تنش بیشتر بین شخصیتها خواهیم بود و بنظر میرسد این جمله معروف کاملا درست است: تنها چیزی که میتواند خاندان اژدها را نابود کند، خودش است.