بررسی فیلم Black Adam | نطفهای از زوار در رفتگی دیسی
بررسی فیلم Black Adam | نطفهای از زوار در رفتگی دیسی
جدیدترین فیلم از جهان توسعهیافته کمپانی دیسی (DCEU) با نام «بلک ادم» (Black Adam) یک ماه پیش (اکتبر ۲۰۲۲) در سینماهای ایالات متحده و سراسر جهان منتشر شد.
این فیلم که با کارگردان باتجربهی اسپانیایی «ژاومه کویت-سرا» تولید شده است یازدهمین فیلم در فرنچایز سینمایی دیسی محسوب میشود. فرنچایزی ابرقهرمانی که با فیلم «مرد پولادین» در سال ۲۰۱۳ رسماً شروع به کار کرد و از همان ابتدا تا به الان سنگینی سایهی مقایسه شدن با کمپانی رقیب یعنی «مارول استودیوز» (Marvel Studios) را بر روی خود و آثار دیگرش از جمله همین فیلم «بلک ادم» احساس کرده است.
بیراه نیست که اگر بگوییم همین سایه سنگین تا حد زیادی باعث شد تا «بینظمی» و «عجول بودن» شالوده و اساسِ استراتژی و برنامهی شلختهی این فرنچایز و کمپانی مادرش (برادران وارنر) شود. اگر ما نیز بخواهیم اشارهای به سنگینی این قیاس کنیم، میتوان در قدم اول اینطور بیان داشت که آغاز به کار این فرنچایز در سال ۲۰۱۳ با کاراکتر اصلیِ ابرقهرمانی خود یعنی سوپرمن زمانی کلید خورد که کمپانی مارول استودیوز با مقدمهچینیهای داستانی برای ابرقهرمانهای اصلی خود از سال ۲۰۰۸ میلادی (مردآهنی، کاپیتان آمریکا، ثور و هالک) در قامت فیلمهایی مستقل به خوبی مخاطبان را مهیای تماشای نسخهی میکسشدهی این ابرقهرمانان در قالب یک فیلم سینمایی واحد یعنی «انتقامجویان» (Avengers) در سال ۲۰۱۲ کرده بود.
در قدمِ بعدی می توان به سراسیمه عملکردن و طرحریزیهای خام کمپانی برادران وارنر و کمپانی دیسی برای عقبنیفتادن از کمپانی موفقِ رقیب اشاراتی داشت، جایی که در سال ۲۰۱۶ با دومین اثر تولیدی خود آن هم در یک جامپکات و پرشِ روایی سعی بر آن داشت که دو شخصیت مشهور و محبوب جهان ابرقهرمانیِ دیسی یعنی بتمن و سوپرمن را خیلی زود در مقابل هم قرار دهد، در حالیکه تقابل دو شخصیتِ اصلی ابرقهرمانی (مردآهنی و کاپیتان آمریکا) در فرنچایزِ مارول استودیوز با طمأنینگی هرچه تمامتر و با مکثی قابل توجه از یک طرف پس از سهگانهی مرد آهنی و از سوی دیگر در سومین قسمت از کاپیتان آمریکا صورت گرفت.
همهی اینها دست به دست هم دادند تا فرنچایز سینمایی دیسی در ادامه بیبرنامگیهای خود و در یک خودزنی بزرگ که گویا دیگر نظرات اغلب منفیِ مخاطبان و نقدها و نمرات پایین منتقدان برایش اهمیت نداشت یا شاید هم که خود را غرق در یک رقابت کورکورانه میدید در سال ۲۰۱۷ فیلم «لیگ عدالت» (Justice League) را بر روی پرده سینماها ببرد. فیلمی که مثلا محفل گردآوردی ابرقهرمانهای جهان دیسی میبایست باشد اما برای نمونه با یک نگاه کلی و اجمالی هم میتوان دید که سه کاراکتر از تیم شش نفرهی لیگ عدالت یعنی «فلش»، «آکوامن» و «سایبورگ» تا آن زمان هیچ فیلم مستقلشدهای تحت پیشدرآمدهایی بر داستانهایشان نداشتند. حتی بتمنِ بن افلک هم فیلم واحدی برای خود نداشت. با این اوضاع نابسمان فیلم «لیگ عدالت» تولید شد در حالیکه کمپانی رقیب یعنی مارول تا قبل از سال ۲۰۱۷ دو قسمت از «انتقامجویان» را روانه پرده سینماها کرده بود و با نظم و برنامه قابل توجهی مقدمات قسمت سوم و چهارم انتقامجویان را نیز با پیشدرآمدهای مستقل خود برای ازدیاد کاراکترها در نظر گرفته بود (از جمله فیلمهایی برای ابرقهرمانهایی همچون مرد مورچهای، پلنگ سیاه، مرد عنکبوتی، نگهبانان کهکشان و دکتر استرنج).
این بینظمی و شتابزدگیِ خامدستانه در پیشبرد آثار سینمایی تا جایی پیش رفت که نسخه ثانویه و طویلشدهتری از نسخه اولیه یعنی نسخه زک اسنایدرِ لیگ عدالت در سال ۲۰۲۱ منتشر شد تا با قاطعیت بیشتری بتوان اصطلاح «خودزنی» را برای فرنچایز سینمایی جهان دیسی به کار برد. عدم ثبات در انتخاب تیم بازیگری برخی آثار (جوخه انتحار) و یا منتفیشدن نقشآفرینی برخی بازیگران اصلی در ادامه حضور در فیلمهایشان (بن افلک و بتمن، جرد لتو و جوکر و تا چندی پیش از فیلم بلک ادم، کنارهگیری هنری کویل از نقش سوپرمن) از دیگر نشانههای زوار در رفتگی این فرنچایز سینمایی است.
با این مقدمه حال به سراغ فیلم «بلک ادم»ی میرویم که در ادامهی این رویکرد و پیشبرد ناقصالخلقه جهان سینماییِ دیسی میباشد، هرچند که باید اذعان کرد این جهان جدیداً با الگوبرداری پرداختی از آثار موفقِ کمپانیِ رقیب همچون اصلیترین اِلمان و تم پرداختی آن یعنی کمیککردنِ موقعیتها سعی در تغییر رویهی خود داشته است اما در عمق ماجرا که گل سرسبدشان همین فیلم «بلک ادم» میباشد پی میبریم شکستی دیگر در کارنامهی آنان هست. فیلم «بلک ادم» که به نوعی اسپینآفی از فیلم «شزم» (۲۰۱۹) میباشد اصلیترین وجه اشتراک آن با فیلم شزم در منبعِ قدرت ابرقهرمان آن است. در کامیکهای دیدسی در واقع «بلک ادم» ویلن و رقیب شزم میباشد اما در این فیلم هرچند که او در هیبت یک ضدقهرمان ظاهر میشود اما با درنظرگیری فیلمی مستقل برای او و پلات کلی فیلم گویا در راستای قهرمانان نامتعارف جهان دیسی قرار میگیرد. نقشآفرینی اصلی کاراکتر «بلک ادم» (یا تث ادم) بر عهدهی بازیگر نامآشنا و بلندآوازهی فیلمهای بلاک باستریِ هالیوود یعنی «دوئین جانسون» میباشد.
اگر بخواهیم انتقاد خود را آغاز کنیم میبایست از همین «دوئین جانسون» شروع کرد. او با نقشهای تکراری، استایلها و فیگورهای تکراری به بازیگرِ تکراریای بدل شده است که نمیتواند فراتر از ساحت شخصیتی خود را در کاراکترهای فیلمهایش نشان دهد. نه فیلمنامه آن آثار و نه خود او تلاشی برای متفاوت نشاندادن وی نمیکنند و این کلیشهای شدن به گونهای شده که وقتی او را در فیلمی همچون «بلک ادم» میبینیم که حداقل رگههایی از ثبات داشتن در فیلمنامه برای او تعریف شده است، بازهم نمیتواند نقشآفرینی قابلتوجهی از خود نشان دهد. در فیلم «بلک ادم» عبوسبودن مهمترین رکن شخصیتی (در حد شماتیکِ ظاهری و نه عمیقتر) کاراکتر است اما اگر خوب دقت کنید اوج تلاش جانسون در حد خم به ابرو آوردن است، که همان هم در موقعیتهای کمیک و یا دیالوگمحور فیلم کمرنگ میشود. گویی که بازیکردن و تکرار شخصیت خودش در نقشهای مشابه در فیلمهای بلاکباستری او را ناتوان در ارائه نقشآفرینی متفاوت کرده است.
از دیگر ضعفهای واضح فیلم که نمودی کوچکتر اما قابلتوجه از سراسیمه و بدون مقدمه عملکردن استراتژیهای سطحی کمپانی وارنر و دیسی دارد، وجود گروه «جامعه عدالت» آنهم به یکباره و بدون بیگانهزدایی قبلی میباشد. اعضای این تیم چهارنفره از کمترین شخصیتپردازیها و همبستگیهای بینگروهی برخوردارند؛ «اتم اسمشر» کاراکتری به ظاهر فان و بذلهگو اما در باطن کپیِ دستهچندمی از «پیترپارکرِ» تام هالند و در شماتیک ظاهری از ددپول است. بدون پرداخت خاص یا حتی مقدمه خاصی دُزِ کمیک فیلم را بالا میبرد که همان هم با ارفاق کارکردش در لحظه است و نه بیشتر. «سایکلون» دختر بادی، از دیگر اعضای گروه «جامعه عدالت» است که به طور جد میتوان آن را خنثیترین کاراکتر فیلم در نظر داشت. کافیست او را حذفشده در داستان درنظر بگیرید، مطمئنا کوچکترین خدشهای به داستان فیلم وارد نمیشود.
دو عضو دیگر این گروه یعنی «هاوک مَن» و «دکتر فِیت» نه تنها از آن دو تینیجرِ گروه «جامعه عدالت» جلوترند بلکه میتوان اذعان داشت تنها پرداخت قابلتوجه (هرچند سطحی) در فیلم در رابطه میان این دو نفر شکلمیگیرد. وگرنه شخصیتپردازی در این فیلم حتی پیرامون نقش اول داستان یعنی «بلک ادم» ناقص است. افتتاحیه فیلم در اختیار او قرار گرفته اما تنها کارکردی که در فیلم پیدا میکند یک شوک لحظهای و سطحی در مشخصسازی وارثِ اصلی قدرتِ شزم میباشد و نه بیشتر. میتوان گفت «بلک ادم» عملاً هیچ شخصیتپردازی ندارد، رابطهاش با آن مادر و پسر کاملا پوچ است و حضور آن دو تنها بهانهای برای تحرکِ رباتگونه بلک ادم در متن فیلمنامه است و نه حقیقتاً یک انگیزه برای او. عدالت ، آزادی و کلهم هیچ مفهومی در نسبت با او تعریف نمیشود حتی زمانی که مثلاً به اختیار خود از قدرت شزم استعفا داده و کنارهگیری میکند. تنها مورد کوچکی که در ساحت ناچیزِ کاراکتریِ او نمود پیدا میکند، یک صفت -و نه بیشتر- در نشاندادن شماتیک ضدقهرمانیِ او در هیبت یک ابرقهرمان است (کشتن دشمنان خود) که او را حداقل در ردیف قهرمانان فرنچایز سینمایی دیسی نامتعارف میسازد (چیزی شبیه به ددپول در مارول).
دیگر از ویلن و شرور توخالی این فیلم نیز بگذریم که در ادامهی بیهویتی شرورهای اغلبِ آثار ابرقهرمانی است (حتی در دنیای سینمایی مارول). در مجموع فیلم «بلک ادم» از نظر نگارندهی این متن فیلمی نحیف و ناچیز است که همانطور که گفته شد هرچند در ظاهر شنگول و سرخوش است اما پس و پیشش هیچ چیز نیست، مگر درجازدنها و دست و پا زدنهای فرنچایز سینمایی کمپانی دیسی که بگوید «من هنوز هستم!»