نگاهی دوباره به Plants vs. Zombies؛ دوران طلایی PopCap
نگاهی دوباره به Plants vs. Zombies؛ دوران طلایی PopCap
امروز قرار است تا نگاهی به دوران خوب استودیوی PopCap و صد البته بازی بسیار معروفشان یعنی Plants vs. Zombies داشته باشیم.
یادش بخیر، سه یا چهار ساله بودم که بازی کردن را شروع کردم و آن روزها، عموما بازیهای مخصوص PC در قالب پکهایی شامل دهها بازی عرضه میشدند. برای مثال، یک پک سیدی بازی میخریدیم که در آن مجموعهای از بازیهای معروف آن زمان مثل Alien Shooter ،Neighbours from Hell، سه گانهی Beat ’em up لاکپشتهای نینجا و دیگر بازیها پیدا میشد.
جالب است بدانید که اگر به اکثر بازیهای این پکها مثل Feeding Frenzy ،Farm Frenzy ،Zuma و غیره نگاه میکردید، اکثرشان توسط استودیویی به نام CopCap ساخته شده بودند که به شخصه، گیمر بودنم را مدیون آن هستم. شرکت EA در سال 2011 تیم PopCap را به قیمت 600 میلیون دلار خریداری کرد و این استودیو نیز کماکان به توسعهی بازیهای مختلف ادامه میدهد؛ با این وجود، هیچگاه بازیهای قدیمی این استودیو را فراموش نخواهم کرد.
Plants vs. Zombies را میتوان بهترین و محبوبترین بازی ساخته شده توسط PopCap دانست. هرچه این استودیو تلاش کرد تا بتواند دنیای این بازی را گسترش دهد، نتوانست تا آنطور که باید و شاید خاطرات خوب نسخه اول را برایمان بازسازی کند.
روزی روزگاری: حملهی زامبیها به خانهی Crazetopher David Blazing سوم!
Plants vs. Zombies (در ادامه PvZ) داستان چندان خاصی نداشت و کلیت آن در چند خط خلاصه میشود. شما به عنوان همسایه شخصی به نام David، سعی داشتید تا با کاشت یک سری گیاهان مخصوص، مانع زامبیهایی شوید که قصد خوردن مغزتان را داشتند. با این وجود، این طراحی کاراکتر فوقالعاده دوست داشتنی در طول بازی بود که با جادوی خود کاری میکرد تا گیمر هیچگاه گیاهان، دکتر زامباس و دیوید را فراموش نکند و طراحیها تا مدتها در یادش ماندگار شوند.
سبک دفاع از قلعه، زمانی از محبوبترین سبکهای موجود در رایانههای شخصی به شمار میرفت و به مرور زمان، از محبوبیت آن کاسته شد. با این وجود، سازندگان PvZ توانستند با ارائهی یک تصویر جدید از این نوع بازیها، خود به یک منبع الهام بسیاری از بازیهای هم سبک خود در آیندهی این ژانر تبدیل شوند.
سلام همسایه! نامم دیو دیوانه است. اما اگر دوست داری میتوانی مرا دیو دیوانه صدا کنید. خوب گوش کن، یک سورپرایز برات دارم. اما اول، به شما نیاز دارم که حیاط خود را تمیز کنید. از بیل استفاده کن و آن گیاهان را از روی زمین حذف کن! خب عزیزم، حالا برای سورپرایز… ما قراره قل بخوریم! اینجا، این گردوی محافظ را بردارید!! چرا یک گردو؟ چون من دیوانه ام!!
اولین دیدار با دیو و راهنماییهای عجیب و غریب او (که البته هیچ معنی درست و درمانی نداشت!)
در طول زندگیام، دو موسیقی و یا به قولی تیتراژ پایانی (منظورم مرحلهی آخر نیست، صرفا تیتراژ پایانی) است که هیچگاه فراموششان نمیکنم. اولین تیتراژ مربوط به شاهکاری به نام پورتال 2 میشود و دیگری، آن موسیقی خندهدار و بامزهی نهایی در PvZ است.
موسیقی Zombies On Your Lawn که توسط Laura Shigihara و آن هم در شکل و شمایل یک گل آفتابگردان خوانده میشد، در قالب یک موزیک ویدیوی فوقالعاده جذاب و سرگرم کننده به نمایش در میآمد و همانطور که در ادامه اشاره خواهم کرد، عطش بازیکن را برای تجربهی دوباره و دوباره زنده میکرد.
PvZ ثابت کرد که یک بازی، نیازی به گرافیک آنچنانی و البته یک داستان پیچیده برای ماندگار شدن ندارد و PopCap با مهارت خود، شخصیتهایی را به تصویر کشید که هر یک در ذهن ما زنده هستند و با ترکیب اندکی خلاقیت، یک جهان بسیار جذاب را خلق کردند.
هندوانهها آماده؟ شلیک!
Plants vs. Zombies، به هیچ عنوان گیمپلی پیچیدهای نداشت؛ اما چه شد که گیمپلی این بازی آنقدر معتادکننده از آب در آمد؟ همانطور که گفتم، «دفاع از قلعه» به خودی خود، سبک محبوبی بود و در طی آن سالها، عناوین مشابهای از روی آن ساخته شد.
به طور کلی، در این سبک به شما زمان داده میشود تا با استفاده از منابع محدود خود، یک سد دفاعی در برابر دشمنان بسازید و در ادامه، موجی از دشمنان به سمت Base یا خانهی اصلی شما حمله میکند و باید منتظر بمانید و ببینید که آیا استحکاماتی که در برابر این دشمنان ساختهاید توانایی جلوگیری از ورود آنها به مقر فرماندهی شما را دارند یا خیر.
Plants vs. Zombies این عمل را به صورت Real-Time و یا همزمان پیادهسازی کرد. بازی به این صورت بود که پلیر با استفاده از نوعی گل آفتابگردان (در شب نوعی قارچ)، انرژی آفتاب را جمع آوری و یا آن را از آسمان دریافت کند و در حین حملهی زامبیها، با استفاده از این انرژی، گیاهان مختلفی را بکارد که با استفاده از قدرتهای ویژهشان از خانهی خود دفاع کند.
از نقاط قوت این سبک از گیمپلی، میتوان به این مورد اشاره کرد که پلیر دیگر فرصت نفس کشیدن ندارد و باید از هر موقعیتی استفاده کند که گیاهان خود را ارتقاء دهد و یا گیاهان قدیمی را با نسخههای جدیدتر که به منابع بیشتری احتیاج دارند جایگزین کند.
اما به نظر من، بهترین بخشی که باعث شد تا Plants vs. Zombies بیش از اندازه اعتیادآور شود، مینیگیمهایی بود که چه در طول مراحل و چه پس از پایان بازی، در اختیار بازیکن قرار میداد. بولینگ گردو، قرار گرفتن در نقش زامبیها، بازی کوزه، کارتهای شانسی و … همه و همه از کیفیت بسیار خوبی برخوردار بودند و روند بازی را بیش از پیش خلاقانه جلوه میدادند.
حتی بخش گلخانه، که در آن به پرورش بذر گیاهان میپرداختید و یا آکواریوم زامبیها، پلیر را وادار میکردند تا هر روز به بازی سر بزند و به نوعی، یک گیم نهایتا 60 یا 70 مگابایتی آنقدر محتوا در اختیار بازیکن میگذاشت که بسیاری از بازیهای حجیم و بلاکباستری امروزی توانایی نزدیک شدن به آن را هم ندارند.
شاید تنها ایرادی که در حال حاضر بتوانم از بازی بگیرم، مشکلاتی در رابطه با طراحی قدرتهای یک سری از گیاهان باشد. برای مثال، برخی از گیاهان تفاوت چندانی با هم نداشتند و یا قدرت و آسیبشان با میزان منابع مورد نیاز برای کاشتشان همخوانی نداشت. همچنین، فروشگاه بازی هم آن طور که باید و شاید به چشم نمیآمد و انتظار داشتم شاهد آیتمهای بیشتر و متنوعتری در این بخش باشم.
Plants vs. Zombies، کلکسیونی از موسیقیها و صداگذاران خلاق است و احتمالا همین حالا که به تصاویر بازی نگاه میکنید، آن ترکهای شنیدی گوشتان را نوازش میکند و ممکن است حتی شما را وسوسه کنند تا باری دیگر به پلیر موسیقی خود سر زده و باری دیگر آنها را از ابتدا مرور کنید.
حرف آخر
در نهایت، George Fan خالق دنیای این بازی توانست تا با خلق یک Tower Defence جذاب، خاطرات بسیار خوشی را برای ما رقم بزند که هنوز هم که هنوز است و پس از گذشت سالیان سال، یادکردن از آن لذتبخش باشد. دورانی که خبری از پرداختهای درون برنامهای عجیب و غریب و ایدههای تکراری پشت سر هم و غیره نبود.
اولین نسخهی Plants vs. Zombies کماکان دوست داشتنی است و به شما پیشنهاد میدهم که چه روی پلتفرم PC و چه موبایل، باز هم به تجربهی بازی بپردازید و یا اگر بار اولی است که با دنیای بازی آشنا میشوید، حسابی از آن لذت ببرید.