بایستگی کارگردانی هنری؛ ریمیک Demon’s Souls یونیک بودن اثر کلاسیک را حفظ نمیکند
بایستگی کارگردانی هنری؛ ریمیک Demon’s Souls یونیک بودن اثر کلاسیک را حفظ نمیکند
بازی Demon’s Souls Remake مورد مدح و ستایش بسیاری از مخاطبین و منتقدین قرار گرفت، اما این اثر در بخشی بسیار مهم، یک تنزل کامل به شمار میرود.
[این مقاله برای اولین بار در تاریخ 18 دی سال ۱۴۰۰ منتشر و حالا با هدف مرور مجدد بهروزرسانی شده است.]
سازههای گوناگونی با یکدیگر متحد میشوند تا جلوههای بصری یک اثر هنری پدید آید. در مدیوم بازیهای ویدیویی، این جلوهها تعقیدها و پیچیدگیهای مضاعفی را در خود جای دادهاند؛ چرا که باید با توجه به قالبهای سیستمی مختلف بهینهسازی شوند؛ اگرچه بهینهسازی خود مقولهای مفصل بوده و خوشبختانه به این مطلب مربوط نمیشود. هدف اصلی، تحلیل آن سوی تاریک فرمی است که مخاطبین عام آن را در یک کلمه «گرافیک» خطاب میکنند.
آن سوی تاریک
مقصود از آن سوی تاریک همان کارگردانی هنری است. امروزه در میان علاقهمندان به بازیهای ویدیویی، مبحث کارگردانی هنری یا مطرح نمیشود یا به عنوان عاملی با اهمیت کمتر مطرح میشود. از افکتهای واقعگرایانهی آتش و دود تا بافتهایی با کیفیت و نورپردازی واقعگرایانه، همگی موضوع اصلی مباحث متعددی هستند، اما کمتر میتوان در مناقشهها و جدالها، از کارگردانی هنری، چرایی تصمیمات تیم دیزاین و اهداف آنها از خلق آثار نشانی یافت.
کارگردانی هنری در کنار دانش آکادمی، نیازمند استعداد ذاتی است و به دنبال آن، عواملی مانند پیشینه، فلسفهی فکری، اعتقادات و تجربیات شخص کارگردان در طول زندگیاش در اثر نهایی به طور مستقیم تاثیر دارند. به همین سبب، جدایی کارگردانان بسیاری از بازیهایی ویدیویی، به عدم مقبولیت نسخههای جدید در میان طرفداران منتهی میشود. اگر از طرفداران این آثار سوال کنید که چرا بازی جدید فرنچایز X مورد پذیرش شما قرار نگرفته است، پاسخهای گنگی به شما میدهند یا در بهترین حالت میگویند که “یک چیزی کم دارد”، آن چیز در اکثر مواقع کارگردانی هنری است.
گرافیک فنی گذرا و کارگردانی هنری همیشگی است
اگر گرافیک فنی را کالبد اثر بدانیم، بدون هیچ شکی کارگردانی هنری روح آن است. کارگردانی هنری باعث میشود احساسات، اتمسفر و اهداف والا از ساخت یک بازی ویدیویی نمود پیدا کنند. کارگردانی هنری تنها بخش از جلوههای بصری است که خود را به روایت و گیمپلی متصل میکند و آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. در ادامه با مثالهای گوناگون، این موضوع را باز خواهیم کرد و از ارتباط میان تصمیمات کارگردان هنری با روایت و گیمپلی خواهیم گفت.
واژه همیشگی، در کنار ثبت تاریخی آثاری با کارگردانی هنری منحصر به فرد، به ماندگاری چنین آثاری در ذهن مخاطب نیز اشاره دارد. اگر در تعجب هستید که چرا بسیاری از مراحل Call of Dutyهای اخیر و برخی نسخههای قدیمیتر را نمیتوانید به یاد بیاورید، اما تجربهی شما از BioShock 1 همچنان در ذهنتان حک شده است، بدانید که دلیل اصلی قدرت متعالی و یکتایی BioShock در کارگردانی هنری است که البته با رسوخ در روایت و بهرهگیری متقابل از آن، به ذهن مخاطب نفوذ میکند.
یک ریمیک موفق
- آیا تغییرات ساختاری باید در یک ریمیک اعمال شوند؟
- آیا تغییر چشمانداز خالق یا کارگردانی هنری مجاز است؟
- تا چه میزان خوب است که یک ریمیک نسبت به بازی اورجینال متمایز باشد؟
- چه چیزی باعث میشود که تغییرات نسبت به بازی اورجینال را مثبت بدانیم؟
یک پاسخ واحد میتواند راه گشای تمامی سوالات بالا باشد: هر عاملی که در راستای متعالی و رفیع شدن اثر قدیمی به خالق مساعدت ورزد، قابلیت اعمال را دارد. آیا تصمیمات گرفته شده حول کارگردانی هنری ریمیک باعث میشوند اثر منحصر به فرد باقی بماند یا حتی منحصر به فردتر شود؟ آیا تغییرات در مسیر هنر قرار دارند؟ آیا با چشمانداز بازی اورجینال مطابقت دارد؟ اگر پاسخ به این سه پرسش مثبت است، بنابراین مانعی برای تغییر کارگردانی وجود ندارد.
اصولاََ بازیهای ماندگار ریمیک میشوند و بازسازی مجدد اثری ماندگار یک پروسهی دردناک برای مدیر پروژه خواهد بود، حتی بیش از یک IP اورجینال. زنجیرهای از تصمیمات در طول پروسه اتخاذ میشود که در نهایت به احتمال بسیار زیاد مورد انتقاد طرفداران آن اثر قرار خواهند گرفت. بنابراین ساخت یک ریمیک، ریسکی تمام عیار محسوب میشود.
Demon’s Souls VS Demon’s Souls Remake
Art Direction Comparison
بهبود کیفیت بصری و جایگزین کردن برخی Assetهای کیفی تنها رویکردی نبود که بلوپوینت گیمز (Bluepoint Games) در قبال ریمیک Demon’s Souls پیش گرفت. مدل تمامی دشمنها، بسیاری از محیطها و تمامی NPCها نیز دستخوش تغییراتی شدهاند.
به خاطر داشته باشید که کارگردانی هنری برخلاف گرافیک فنی، با گیمپلی و داستان رابطهی متقابل دارد. به همین جهت، نمیتوان گفت که این یک برداشت از بلوپوینت بوده و هر دگرگونیای مجاز است، چرا که ریمیک شامل تحولات روایی و پس زمینهی داستانی (Lore) نمیشود. از سوی دیگر، در هستهی گیمپلی نیز تغییرات ویژهای پدید نیامده است. بدین لحاظ، اگر جلوههای بصری حاصل شده از تصمیمات کارگردان هنری همراستا با چشمانداز Lore نباشد، حس و حال بازی اورجینال منتقل نخواهد شد.
تیزر سینماتیک Intro
به طور کلی، چشمانداز بلوپوینت گیمز به سمت رویکرد آثار بلاکباستری با رنگ و لعابهای جذاب سوق پیدا کرده است که به شکل قابل توجهی از تم بازی اصلی فاصله میگیرد و نمیتواند خود را از نورم سایر آثار فانتزی جدا و جلوهی منحصر به فرد بازی کلاسیک را در خود حفظ کند. به عبارتی Demon’s Souls Remake نه از بازی اصلی پیروی میکند و نه برای خود هویتی تازه و قابل تامل رقم میزند.
در ادامه به اجزای زنده خواهیم پرداخت که بهتر احساسات گوناگون، تفاوتهای فاحش و تغییرات نچندان مناسب را به ما نشان میدهند.
طراحی اجزای زنده
معماری
طراحی ساختمانها و معماری بناها بخش مهمی از کارگردانی هنری را تشکیل میدهد. Demon’s Souls اورجینال در بخش معماری حتی خاصتر و منحصر به فردتر از سایر آثار فرام سافتور است و مستقیماََ با Lore در ارتباط قرار میگیرد. از سمت مقابل، بلوپوینت در قبال ریمیک کاملاََ در سمت و سویی متفاوت گام برمیدارد.
رویکرد فرام سافتور
بر خلاف ساختمانها و معابد با معماری گاثیک که در Dark Souls 3 و Bloodborne با الهام از کلیسای جامع میلان شاهدشان بودیم، فرام سافتور در مورد Demon’s Souls از معماری ابتدای قرن 11 روم الهام میگیرد و به هیچ عنوان چشماندازی شبیه به ساختمانهای گاثیک را ارائه نمیدهد.
منابع الهام Demon’s Souls 2009:
منبع الهام Dark Souls 3 و Bloodborne:
فرام سافتور برای بازیهای Bloodborne و Dark Souls 3 به سمت معماری گاثیک رفت و از ساختمانهایی مانند کلیسای جامع میلان الهام گرفت. در سرتاسر Bloodborne و در قسمت آنور لوندوی بازی Dark Souls 3 به وضوح شاهد این الهام هستیم.
رویکرد بلوپوینت گیمز
بلوپوینت گیمز به جای بهرهگیری و الهام از منابع بازی اصلی، کاملا به سمت همان معماری گاثیک Dark Souls 3 میرود و تصمیم میگیرد که چشمانداز اصلی یعنی معماری رومی را در اکثر مکانها کنار بگذارد.
معماری پیچیده در بازیهای Dark Souls 3 و Bloodborne استعارهای از این موضوع بود که قدرتهای والاتر، در جهان آن دو بازی تاثیر دارند و مسئول ساخت آن معماری پیچیده و شکوهمند قدرتهای متعالی بودند، اما Demon’s Souls جهانی را به تصویر میکشد که به دست انسان ساخته شده و این موضوع کاملا بر معماری ساختمانها تاثیر گذاشته است.
پوشش گیاهی
موسیقی
موسیقی بازی Demon’s Souls Remake صلابت خاصی دارد و به شدت گوشنواز است، اما متاسفانه خود را کاملاََ از منشاء الهام دور میکند. به وضوح میتوان تاثیر Bloodborne در موسیقیها را متوجه شد، تاثیری که باید با جهان Demon’s Souls بیگانه باشد.
موسیقی Maiden Astarea
باس فایت Maiden Astarea بیش از هر چیزی، یک کشتار از روی رحمت و دلسوزی به شمار میرود و موسیقی در بازی اورجینال با در ذهن داشتن چنین مضمونی طراحی شده است. در نسخهی ریمیک، تصمیم کارگردان هنری در تضاد کامل با این موضوع قرار میگیرد؛ به شکلی که درامها نوعی حس قهرمانانه را القاء میکنند.
با توجه به Lore و پیشزمینههای داستانی، این باس فایت مطلقاََ قصد ندارد هیچ شخصیتی را قهرمان نشان بدهد، بلکه باید مضمون ترحم و اندوه همراه با ترس هدف اصلی باشد. اگرچه موسیقی نسخه ریمیک با درامهای خود باکیفیتتر و بسیار جذابتر نمود پیدا میکند، اما درست به مانند مدلهای بصری و تصمیمات کارگردانی در بخش معماری، هدفها و همراستایی با Lore نادیده گرفته شده است. چنین رویکردی در باس فایت Flamelurker نیز دیده میشود.
موسیقی نسخه اورجینال:
موسیقی نسخه ریمیک:
کلام آخر
تلاش بلوپوینت گیمز در راستای دستیابی به گرافیک فنی بینظیر تحسین برانگیز بوده و کوشش سه سالهی آنها در این زمینه به نتایج دلخواه رسیده است. با این وجود، از متن بالا بر میآید که در بخش کارگردانی هنری، هر تیمی نمیتواند یکتایی استودیوهای خالق را حفظ کند، به ویژه زمانی که طراحی هنری مهارت اصلی آن استودیو باشد. دو عامل مهم باعث خروج بلوپوینت گیمز از مسیر خلق یک بازی وفادار به چشمانداز کلاسیک میشود:
- بهرهگیری از المانهای طراحی هنریای که در رمانها، فیلمهای سینمایی و انواع آثار فانتزی یافت میشوند و همچنین انتخاب عناصری که یکتایی در آنها دیده نمیشود. این دو مورد به هویت بازی آسیب غیرقابل جبرانی وارد میکنند.
- عدم توجه به Lore و پیشزمینهی روایی که تاثیر مستقیم در مدلهای طراحی شده و معماری انتخاب شده دارد.
نتیجهی تصمیمات کارگردان یا کارگردانان هنری بلوپوینت، القای احساساتی است که در تضاد نسبی با Lore اثر و همچنین چشمانداز تعیین شده از سوی خالقین بازی قرار میگیرد. بنابراین یک مخاطب جدید حسهای متفاوتی را از Demon’s Souls 2009 و Demon’s Souls Remake دریافت خواهد کرد. حس دریافت شده از بازی کلاسیک، به شکلی تمام عیار با Lore و روایت همراه میشود و پدیدهها منطقی به نظر خواهند رسید. در سمت مقابل، نسخهی ریمیک به شما یک خروجی با کیفیت ارائه میدهد، اما حس القایی به اندازهی کافی با Lore و پیشزمینههای بازی عجین نمیشود و به پتانسیل خود نمیرسد.
در نهایت، اگر گیمپلی و برخی نقاط قوت فنی باعث ارضای نیاز شما از تجربهی یک بازی سولز میشود، بنابراین نسخهی ریمیک را از دست ندهید و آن را تجربه کنید، اما اگر از افرادی هستید که به Lore اهمیت میدهند، اورجینال بودن را خاصهی اصلی یک اثر هنری میدانند و به جزئیات توجه میکنند، پیشنهاد میدهم همان اثر اورجینال را تجربه کنید تا به هدف خالق از ارائهی این بازی پی ببرید.