نقد فیلم سگ گمشده (Dog Gone) | رفاقت سگ و آدم
نقد فیلم سگ گمشده (Dog Gone) | رفاقت سگ و آدم
فیلم Dog Gone براساس داستان واقعی پدر و پسری ساخته شده است که برای پیدا کردن سگ محبوبشان که به بیماری خطرناکی مبتلا شده و تنها کمتر از یک ماه فرصت دارد، ماجراجویی را در دل جنگلها و کوهها آغاز میکنند که در طول آن رابطه آنها دوباره مورد آزمایش قرار میگیرد. فیلم سگ گمشده به بخشهای مختلفی تبدیل میشود که در بخش اول با فیلدینگ مارشال طرف هستیم که در روابط اجتماعی خود دچار مشکل است و رابطه خوبی با پدرش ندارد و آینده او نیز مبهم و نامشخص است.
در بخش دوم سگی را داریم که درواقع باعث تغییر زندگی فیلدینگ و خانواده او خواهد شد و حالا این سگ که دچار بیماری آدیسون است، گم شده است و فیلدینگ و پدرش ماجراجویی مشترکی برای پیدا کردنش آغاز کردهاند. اگرچه موضوع و داستان فیلم چیز جدیدی نیست و درواقع کلیشه رایجی در فیلمهای مشابه در هالیوود است، اما ما قبلا داستانی جذاب از رابطه و دوستی بین سگ و انسان در فیلم Togo دیده بودیم که داستانی قابل لمس از این فداکاری را مشاهده کردیم.
اما فیلم Dog Gone با اینکه موضوع جالبی دارد و انتظار داریم چنین داستانی قابل لمس را که در پایان احساسات ما را برانگیزد، نقل کند، چیزی کم دارد که باعث میشود به این نقطه هرگز نرسد. شاید این اتفاق از همان ابتدا فیلم رخ میدهد که ما بدون هیچ مقدمه خاصی شاهد آخرین روزهای فیلدینگ در کالج هستیم که بدون پیش زمینه خاصی تصمیم میگیرد تا وظیفه نگهداری یک سگ را قبول کند و ما عملا هیچ آشنایی با این شخصیت نداریم.
درواقع این یک نمونه کلی از خط داستانی فیلم است که باعث میشود بیننده به شکلی مبهم داستان را دنبال کند و صرفا توصیف شخصیت به دیالوگهای دوست یا پدر و مادر فیلدینگ خلاصه میشود تا اینکه ما به شکلی مناسب شاهد معرفی شخصیتها باشیم. فیلدینگ درواقع شخصیت تنهایی است که به درستی از آینده خود خبر ندارد و حالا با ورود گانکر، سگش به زندگی او حالا واقعا یک دوست دارد که حتی او را درک میکند و حتی باعث نزدیکتر شدنش به اعضای خانواده میشود.
فیلم Dog Gone لحظات قابل لمس و دلگرم کننده زیادی دارد و لحظاتی که میتوان بهخوبی از تماشا فیلم لذت برد و شاهد شکل گرفتن روابط بین پدر و پسر باشیم و همچنین اینکه چگونه یک سگ باعث تغییر یک خانواده میشود. چنین لحظاتی در فیلم وجود دارد، اما فیلم تکه گمشدهای دارد که هرگز پیدا نمیکند. درواقع سازندگان فیلم این احساس را دارند که بیننده از صفر تا صد داستان را میداند و به همین منظور به خودشان زحمت خاصی نمیدهند که بخش دیگری از گذشته یا هویت شخصیتهای فیلم را بهجز مادر خانواده به نمایش بگذارند.
نمایش گذشته شخصیت مادر خانواده در فیلم سگ گمشده همانقدر که میتواند جالب باشد، اما باز هم اجرای خوبی ندارد. بخش گذشته تا حد زیادی خشک و مصنوعی به تصویر کشیده شده است و لحظهای که باعث شود تا با این شخصیت همدردی کنیم و به او نزدیکتر شویم، شکل نمیگیرد. این دقیقا مشکلی است که کلیت فیلم دارد و از همان لحظه شروع که شخصیت فیلم بدون هیچ توضیح خاصی یک سگ را به سرپرستی میگیرد، شروع میشود و تا پایان هم ادامه پیدا میکند.
حتی این موضوع در مورد سگ فیلم هم صدق میکند و ما در طول فیلم کم کم گانکر را فراموش میکنیم و احساس میکنیم که در حال تماشا یک ماجراجویی پدر و پسری در طبیعت هستیم. شاید مقایسه کردن دو فیلم همیشه درست نباشد، اما فیلم Togo درواقع الگوی مناسبی برای این فیلم میتوانست باشد که در آن ما هم با شخصیت ویلم دفو و همچنین با توگو، سگ هاسکی فیلم بهخوبی در طول شروع فیلم و ادامه آن آشنا میشویم.
این پیادهسازی و روایت بهحدی خوب و مناسب است که باعث میشود تا ما با هر دو شخصیت اصلی داستان ارتباط کاملی برقرار کنیم و نگران سلامتی و وضعیت آنها شویم. اما متاسفانه در مورد گانکر و فیلدینگ این موضوع صدق نمیکند و سازندگان هیچ پیش زمینه خاصی از بیماری فیلدینگ تا زمان حاد شدنش به ما نشان نمیدهند. متاسفانه فیلم بخشهای زیادی را فراموش کرده است و ظاهرا به این تکیه کرده که اتفاقات فیلم براساس یک داستان واقعی است؛ پس نیازی نیست من کار بیشتری انجام دهم و صرفا در ۹۰ دقیقه داستان را نشان میدهم.
اگرچه فیلمنامه و کارگردانی فیلم Dog Gone تبدیل به یک بخش متوسط و حتی ضعیف در فیلم میشود، اما در مقابل بازی بازیگران اصلی قابل قبول است. در هر حال آنها بخش مهمی از داستان فیلم هستند و نیاز دارند تا مشکلات بین شخصیتها تا شکل گرفتن دوباره رابطه را به تصویر بکشند و حداقل در این بخش آنها توانستهاند تا حدی در این موضوع موفق باشند. هرچند نباید انتظار بازیهای بینقص و خیلی خوبی را داشته باشیم، اما در سطح خود بازی و عملکرد قابل قبولی را دارند.
درنهایت پایان فیلم Dog Gone میتوانست تاثیر گذاری بیشتری داشته باشد؛ اگر تمرکز بیشتری روی گذشته و شخصیتپردازی هر شخصیت فیلم میشد و همچنین اگر سازندگان بیشتر به بیماری آدیسون گانکر میپرداختند و خطرات آن را برای این سگ به بینندگان ارائه میدادند. در هر حال بخشی از داستان تلاش و تاثیر گذاری یک خانواده برای یافتن یک سگ بیمار است که اگر آن را تا پیش از واکسن بعدیاش پیدا نکنند، این سگ احتمالا خواهد مرد.
در هر حال زمان کوتاه فیلم باعث میشود تا بخشهای زیادی از داستان حذف شود و ما صرفا شاهد خلاصهای از یک ماجراجویی برای یافتن گانکر و همچنین شکل گرفتن دوباره رابطه پدر و پسری را شاهد باشیم. فیلم Dog Gone بدون شک مشکلات زیادی دارد و قرار نیست تجربهای مثل فیلم Togo را ارائه کند، اما باز هم میتواند گزینه خوبی برای کسانی باشد که دنبال چنین فیلمهایی هستند و دوست دارند درکنار حیوان خانگی خود آن را تماشا کنند و حتی از آن لذت ببرند و همچنین بیشتر مواظب سگ یا گربه خانگی خود باشند.