نقد فیلم Showing Up | نمایش «هیچی» از روی شکمسیری
نقد فیلم Showing Up | نمایش «هیچی» از روی شکمسیری
فیلم «نمایش» (Showing Up) جدیدترین اثر «کلی رایکارد» با بازی بازیگرانی چون «میشل ویلیامز» که چندمین همکاری این بازیگر مطرح هالیوود با کلی رایکارد میباشد. همچنین «هانگ چائو» بازیگری تایلندی اخیراً مطرح شده که در سال ۲۰۲۲ در سه فیلم بولد شده آمریکایی («نهنگ» و «منو» و «نمایش») به نقش آفرینی پرداخته است نیز در این فیلم حضور دارد که البته درباره این بازیگر موردی که قابل توجه میباشد فستیوالپسند بودن فیلمهای بازی شده وی میباشد که گویا برخی کمپانیهای فیلمسازی بازیگر مهاجرِ (اقلیت) شرقی خود برای برخی آثارِ بهخصوصشان را پیدا کردهاند که البته میبایست گفت که خوشبختانه «هانگ چائو» خود را بازیگر با استعدادی نشان داده است.
همچنین از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به «جاد هیرش» ، «ماریان پلانکت» و «جان ماگارو» اشاره کرد. فیلم «نمایش» با عنوان جالب توجهش که بعدتر به آن اشاره خواهیم کرد که از فرط اتمسفر توخالی فیلم، عنوان طنزآمیزی نیز محسوب میشود، درباره یک محیط هنری با محوریت صنایع دستی میباشد که محوریت آن حول یک زن تنها با نام «لیزی» (با بازی میشل ویلیامز) میگردد که خود را برای نمایش گالری صنایع دستیاش آماده میکند.
در این فیلم با خانوادهی «لیزی» نیز آشنا میشویم که البته به علت “نمایشی بودن معکوس” (نمایش ندادن حقیقی) در این فیلم صرفاً این آشنایی ما در این حد است که چند موجود با مشخصات ظاهریِ یک آدمیزاد میبینیم و فیلمساز محترم انتظار دارد این موجودات شبهانسان را به عنوان اعضای خانواده «لیزی» (پدر، مادر و برادرش) قبول و باور کنیم.
در واقع اگر این فیلم را تا پایان به نظاره نشسته باشید البته اگر تا اواسط فیلم بارها حواستان پرت نشده باشد، به حتم پس از اتمامش از خودتان خواهید پرسید که این فیلم اصلا چه بود؟ درصدد نمایش چه چیز بود؟ حتی برخی میمهای معروفِ تعجب نیز در آن لحظه به خوبی میتواند بیانگر حالات ما پس از تماشای این فیلم باشد.
فیلمی که عنوانش «نمایش» است اما در طول تایم خود عملاً هیچ چیز را «نمایش» نمیدهد. کاراکتر اصلی یعنی «لیزی» (میشل ویلیامز) در طول فیلم چه دغدغهای دراماتیک شدهای دارد؟ مثلا یکی از مهمترین دغدغههای او آب گرم خانهاش هست! دغدغهای که بارها به روی همسایه و صاحبخانهاش «جو» (هانگ چائو) میآورد اما حتی یکبار «لیزی» را نیازمند به آب و شستشو ندیدیم و فقط حرفش را به میان آورد. جدای از این دقت کنید درباب دغدغهداشتن درباره چه چیزی داریم صحبت به میان میآوریم؟ آب گرم آن هم صرفاً یک وجه شنیداری و دیالوگی، همین.
اما درباب دیگر دغدغههایی که فیلمنامه به «لیزی» نسبت میدهد، یکی مهمانهای پلاسشده در خانه پدرش هست که آن را هم صرفاً در حد یک مکالمه کوتاه با پدر میبینیم، بعد یک کبوتر به میان میآید که ابداً نسبت «لیزی» با این پرنده هیچ محدودهی شناختی خاصی برای مخاطب به همراه ندارد و قابل لمس و دراماتیزه شدن نیست.
کبوتری که ابتدا «لیزی» به مانند یک تکه آشغال از پنجره به بیرون میاندازد و فردایش سر اتفاق که مجبور به نگهداری از او میشود، به یکباره نوعی احساس تعلق نسبت به آن پیدا کرده و از «جو» (همسایهاش) هم داعیهدار تر میشود.
اما با ارفاق شاید بتوان مهمترین وجه پرداختی او را پیرامون کارِ دستی و هنریاش درباب ساختن چند طراحی مجسمه کوچک برای گالریِ نمایشش دانست که همان هم خیلی تخت و تکبعدی پیش میرود و ما ارزش حقیقی کار و ساخت دستسازش را هیچگاه درک نخواهیم کرد. فیالمثل به سکانسی توجه کنید که کاردستیاش در اجاق گرمایش نصفش میسوزد و او صرفاً در حد یک چهرهی متعجب و کمی ناراحت به این کار واکنش نشان میدهد و اوجش هم گله و شکایت اینبار کمی پرخاشگرانه به صاحبخانهاش «جو» درباب آب گرم خانهاش هست و نه بیشتر.
درباب دیگر کاراکترهای فیلم که واقعا نمیتوان هیچ حرفی زد مگر توضیح واضحات؛ مادر لیزی سرش شلوغ و گرمِ کارش هست و در یک چرخش ناگهانی و مضحک در پایان نگران و پیگیر حال پسرش میشود که البته پسرش هم در یک تعلیق بسیار و پرکشش [مزاح نویسنده] در گالری خواهرش ظاهر شده و کبوتر آزاد میکند تا بله او شاید در خانهاش بیکار و تنها نشسته باشد و از قطع شبکه تلویزیونیاش گله کند و از سر بیکاری حیاط خانهاش را با بیل تراش دهد و درکل بیمصرف و تنبل نشان داده شود اما با کبوتر به پرواز در آوردنش ما باید به استعداد خاص و پنهان این پسر (برادر لیزی) پی ببریم.
یا پدر لیزی که اصلا معلوم نیست چه میخواهد یا حتی صاحبخانه لیزی یعنی «جو» که صرفا در کنار قاطبهی مثلاً هنرمندانی که فیلم به طور غریبه و آشنا به ما نشان میدهد میبایست پی به وجوه پنهان شخصیتیاش ببریم.
در مجموع و به معنای واقعی کلمه فیلم «نمایش»، نمایشِ «بینمایشی» است، یک اثر کاملاً شکمسیرانه که در طول تایم نزدیک به دو ساعته خود هیچ چیزی را به مخاطبش نشان نداده و دراماتیک نمیکند تا ما نسبت به چیز یا کسی در طول فیلم همذاتپنداری کرده تا حداقل کمی فیلم قابل تحمل باشد.
فیلم Showing Up به نظر بنده حتی ارزش یکبار تماشا را ندارد مگر برای تأویلگرایان و مفسران که سینما را آلت دست و ابزاری برای کارهای و تحقیقات شخصی خود میبینند. بله شاید با تأویل بتوان از “قطع آبِ گرم «لیزی» و قطع آنتندهی شبکه تلویزیونی برادرش کبوترهای آخرالزمانی را استخراج کرد که نیاز به پرواز دارند و مجسمهسازانِ اهل صنایع دستی به سان مردگان متحرکِ خوش بر و روی اونگارد هستند” و یک مشت چیز پرت و مضحک دیگر که فقط حکم نخود سیاه را برای مخاطب ایفا میکنند؛ پس انتخاب با خودتان.