نقد فیلم Heart of Stone | جیمز باندِ زنانه
نقد فیلم Heart of Stone | جیمز باندِ زنانه
فیلم تمام میشود، پرده میافتد، چراغها روشن میشود. سینما را ترک میکنی و سوار ماشین خود راهی خانه میشوی، همین که به خانه رسیدی و کلید را در درب خانه انداختی فیلم برایت تمام میشود، دیگر درگیر این فیلم نیستی، همهچیز از خاطرت میرود.
من به این فیلمها میگویم: فیلمهای یکبار مصرف. فیلم جدید گل گدوت Heart of Stone نیز جزو همین فیلمهاست. راستی دزدی هم است، فیلم Heart of Stone یک اثر کپی و حتی شاید دزدی از فیلم جیمز باند است با این تفاوت که نقش اول آن یک زن است. اما آیا این دیدگاه سطحی یعنی حمایت از جریان فمنیستی؟ من که فکر نمیکنم! اینها صرفا گول زدن مخاطب برای فروش است چون اگر دقت کنید این روزها بازار فمنیسم داغ است و دوستان از این موضوع هم استفاده ابزاری میکنند، یک قهرمان زن خلق کن و سود میلیون دلاری داشته باش!
فیلم شروع بسیار خوب و کلیشهای را دارد، یعنی چیزی نیست که قبلا ندیده باشیم. هیجان به خوبی در داستان جریان مییابد و اکشن نیز در سهم خود به پیشبرد داستان کمک میکند، اما تمام این چیزهای خوب، سریع از دست میرود. گل گدوت چیز مثلا عجیبی و فوق سری را در گوش میگذارد و ناگهان همه را خرد خاکشیر میکند، از من بپرسید میگویم کاش گل گدوت زنگ نمیزد و فیلم در همان ده دقیقه اول تمام میشد!
همین که گل گدوت زنگ میزند اکشن دیجیتالی مرسوم خودنمایی میکند، گل گدوت دست به قهرمانبازیهای عجیب و غریب میزند و کارهای خطرناک نیز انجام میدهد، اما مسئله این است که اصلا این کارهای خطرناک هیجان نمیآفریند چرا که ما میدانیم قهرمان همیشه پیروز خواهد شد. حال از این حدس زدن که بگذریم خود فیلم Heart of Stone اصلا قصد ندارد کمی فضای فیلم را برای قهرمان داستانش چالش برانگیز کند، گل گدوت از ارتفاع چندمتری زمین میخورد و چیزی نمیشود، گلوله نمیخورد، کتک نمیخورد و… ما از همان اول میدانیم که جیمز باند زنانه ما پیروز خواهد شد.
البته این فیلمنامه بیمنطق تنها معطوف به گل گدوت نیست. کل فیلمنامه ضعف دارد، برای مثال مضنون اول داستان که در برف حسابش را رسیدند، در صحنه نخست از پارکر (جیمی درنان) یک مشت خورد و نقش بر زمین شد اما سپس همین انسان ضعیف با ماموری ام ای ۶ درگیر شد و چند دقیقه نیز او را کتک زد! آن هم با اکشنی سطحی! یعنی فیلم صرفا در ساحت کلام اسم ام ای ۶ را یدک میکشد وگرنه هیچ یک از این کاراکترها شبیه مامور مخفی بریتانیا نیستند.
مهمترین نقد من بر دستگاهی است که مثلا با آن میشود همهچیز را کنترل کرد! هدف از ساخت چنین واقعیتهایی در سینما چیست؟ این فیلمها ناخواسته و یا خواسته یک چیز را در ذهن مخاطب خود حک میکنند: باور داشتن به تئوری توطعه! باور داشتن به مزخرفاتی که به انسان تلقین میکند که هیچچیز دست او نیست، آنها از مقام انسان صرفا یک سوژه منفعل میسازند که باید عادت کند که خودش کارهای نیست. این فیلمهای مزخرف سعی میکنند تفکر را از سوژه بدزدند! البته من نمیگویم که این سازمانهای اطلاعاتی هیچ قدرتی ندارد اما باور داشتن به تئوری توطعه فرار از مسئولیت است. (باور داشتن به تئوری توطعه مسئولیت ما را به عنوان یک انسان میدزدد)
شما فقط به سطحی بودن این موضوع در فیلم توجه کنید، گل گدوت چیزی را در گوش خود میگذارد و ناگهان همه اطلاعات جهان در دستان یک انسان است که با پرده سبز سطحی و مبتذل سعی دارد عملیات را کنترل کند و نکته جالب توجه در این است که خودِ این همه چیز دانها هفتشان گرو هشتشان است و به یک گل گدوت نیاز دارند تا آنها را نجات دهد.
درباره تکنیک این فیلم میشود بیشتر از اینها نوشت. اکشن فیلم کاملا سطحی است، دوربین مثل همیشه با چند کات سریع جای بازیگر و بدلکار را عوض میکند و قهرمان نیز همیشه با روشیهایی به دور از عقل، دشمن خود را شکست میدهد. در یکی از صحنههای این فیلم گل گدوت پی میبرد که پارکر مثل خودش یک مامور دوجانبه است. دوربین در مستر شات فاصله بین این دو را حدودا ۱۰ قدم نشان میدهد. سپس دوربین کلوز و اُوِر شولدر میشود و ناگهان گل گدوت دستش را دراز میکند و اسلحه پارکر را میگیرد! (عکس بالا همه چیز را توضیح میدهد) دقت کردید چه شد؟ یعنی اکشن فیلم اینقدر سطحی و حتی خندهدار است. البته من ایرادات بسیاری را به هنگام تماشای فیلم Heart of Stone در دفترچهام یادداشت کردهام اما فکر کنم منظورم را به خوبی فهمیدید و بیش از این نیازی به توضیح نیست. در کنار این اکشنهای بی کشش و بی هیجان، یک مشکل دیگر نیز وجود دارد: گل گدوت اصلا حس قهرمان بودن را به مخاطب نمیدهد. او یک نسخه کاملا ضعیف از جیمز باند است؛ او دقیقا مثل جیمز باند کنار گذاشته میشود، دقیقا مثل او به تنهایی وارد عمل میشود و دقیقا مثل او رئیس خود را نجات میدهد و در پایان نیز با لبخندی مسخره روی لب آماده ماموریت بعدی میشود. حتی جالب ماجرا در این است که فیلم دقیقا مثل جیمز باند یک رئیس زن دارد آن هم یک رئیس سیاه پوست. بگذارید اینجا کمی ماجرا را بازتر کنیم. طبق قانون جدید آکادمی اسکار یک فیلم باید زن سیاهپوست، بازیگر آسیاسی و این جور چیزها را داشته باشد تا بتواند در اسکار نامزد شود و این فیلم تمام این موارد را رعایت کرده است! دقت کردید چه شد یا من قسمت خندهدار ماجرا را بگویم؟ فیلم Heart of Stone انتظار داشت در اسکار نامزد شود! البته همین که این قدر اعتماد به نفس دارند جای تحسین دارد.
در پایان نقد فیلم Heart of Stone میشود گفت که این فیلم از همان دور معلوم است که اثری سطحی، کپی و بی کنش است که صرفا جهت فروش ساخته شده است و من فکر نمیکنم که حتی در گیشه هم موفق ظاهر شود چرا که سینمای فعلی و امروز ما در دست فیلمهایی همچون اوپنهایمر و باربی است و جایی برای این کلیشهها نیست.
گل گدوت در این فیلم بد است و هیچ یک از رفتارهای او حس قهرمانانه خلق نمیکند. Heart of Stone بسیار سعی میکند تا شبیه جیمز باند باشد اما نمیتواند. در بحث پلات هم میشود گفت که این پلات آنقدر تکراری شده است که حتی سینمای قرقیزستان هم به آن ورود کرده است، باور کنید شوخی نمیکنم، آن روز فیلمی دیدم که یک پلیس قرقیزستانی دنیا را از نابودی نجات داد!