نقد و بررسی قسمت هشتم سریال House of the Dragon | شام آخر
نقد و بررسی قسمت هشتم سریال House of the Dragon | شام آخر
قسمت هشتم سریال House of the Dragon ارباب جزر و مد یا The Lord of the Tides نام داشت. قسمتی که ظاهرا قسمت خداحافظی با پدی کانسیدین بود.
پس از اتفاقات پر هیجان و پر تنش قسمتم هفتم سریال House of the Dragon، حال قسمت هشتم نیز گرچه کمی آرامتر اما همان رویه را ادامه میدهد.
این دقیقا یکی از نکات مثبت سریال House of the Dragon است. این سریال در اوج تنش و هیجان قصه را رها نمیکند و تا جایی که مجبور نباشد سعی میکند ریتم کلی سریال را حفظ کند. ریتمی که به شکلی صعودی مخصوصا حال که در پایان فصل هستیم در حال افزایش است.
در واقع سریال توانسته است این حس رسیدن به پایان فصل را در مخاطب خود ایجاد کند و او را تشنه چند قسمت پایانی نگه دارد. این موضوع برای یک سریال امر بسیار مهمی است چرا که مخاطب پس از اتمام فصل باید مدتی را انتظار بکشد تا دوباره قصه را دنبال کند. بنابراین بسیار اهمیت دارد که مخاطب با چه خاطره و ذهنیتی فصل قبلی را به پایان رسانده باشد.
قسمت هشتم با خبر مجروح شدن لرد کورلیس آغاز میشود. در همان قسمت هفتم دیدیم که او با رینیس تارگرین بحثی درباره جانشینی او در دریفتمارک داشتند. حال پس از گذشت شش سال، سریال قسمت هشتم خود را از همین محل تنش آغاز میکند.
همانگونه که از نام و عنوان قسمت نیز پیداست، محور اصلی این قسمت انتخاب جانشین لرد کورلیس و ارباب بعدی دریفتمارک میباشد. شخص انتخاب شده در آینده مسئولیت بسیار مهمی مثل فرماندهی نیروی دریایی وستروس را بر عهده دارد که مقام بسیار مهمی است.
لرد کورلیس هرگز جانشین خود را به صورت رسمی اعلام نکرده بود اما به طور مشخص جانشین او باید جیک ولاریون فرزند رینیرا تارگرین باشد.
از همان قسمت هفتم و دیالوگهای بین کورلیس و رینیس میتوانستیم حدس بزنیم که به زودی مسئله جانشینی لرد کورلیس به چالشی تبدیل خواهد شد. قسمت هشتم با ادعای ویموند ولاریون بر تخت دریفتمارک آغاز میشود.
از آنجایی که ویسریس تارگرین عملا توانایی تصمیمگیری و حکومت را ندارد این موضوع به ملکه آلیسنت هایتاور و پدرش اتو هایتاور واگذار شده است و چه فرصتی از این بهتر برای ضعیفتر کردن قدرت رینیرا تارگرین.
دیمون تارگرین و رینیرا به همراه جیک و لوک و البته فرزندان به دنیا آمده جدیدشان یعنی ویسریس دوم و اگان سوم، برای دفاع از حق لوک ولاریون به کینگزلندینگ میروند.
اعمال آن دو از همان ابتدا، نشاندهنده دلیل سفر آنها است. آنها پیش از هر کاری به دیدن ویسریس تارگرین میروند و با دیدن او شاید به گونهای ناامید میشوند چرا که تصمیم جناح سبز درباره این نزاع بر سر حکومت دریفتمارک از ابتدا روشن است.
در این قسمت با بازیگران جوان ایموند تارگرین و اگان تارگرین روبرو هستیم. اگان همانگونه که در قسمتهای قبل مشخص بود، شخصی بیبند و بار و بیمسئولیت میباشد.
در حالی که سریال ایموند تارگرین را در حال تمرین با کریستین کول به تصویر میکشد، اگان را در حال عیش و نوش نشان میدهد. این اتفاق چند بار دیگر هم در قسمت قبلی رخ داده است. حال در قسمت هشتم این موضوع بسیار بولدتر از قبل میشود.
بنظر میرسد ایموند ستون اصلی جناح سبز و مادرش است. با وجود آنکه در صورت هرگونه اتفاقی، برادرش اگان بر روی تخت پادشاهی مینشیند، اما در حال حاضر ایموند شخصیت بسیار موجهتری برای این مقام است.
او در مبارزه تمرینی موفق به شکست کریستین کول میشود و هنگامی که کول از او تعریف میکند در جواب میگوید که پیروزی در نبرد تمرینی اهمیتی برای او ندارد این اتفاق در حالی رخ میدهد که جیک و لوک ولاریون یا شاید باید گفت استرانگ، فرزندان رینیرا تارگرین، در حال نظاره این اتفاق هستند. نکته دیگری در شخصیت ایموند وجود دارد که بر سر میز شام به تصویر کشیده میشود که جلوتر به آن میپردازیم.
قسمت هشتم را شاید بتوان احساسیترین قسمت سریال نیز نامید. قسمتی که در سکانسهایی موفق بود به قلب مخاطبین خود راه پیدا کند و دلیل این موفقیت، دقت در فیلمنامه و قصهپردازی در قسمتهای قبل بوده است.
همانطور که در قسمتهای قبل دیدیم تنها کسی که اعتقاد دارد فرزندان رینیرا مشروع هستند، ویسریس تارگرین است. رینیرا تارگرین به خوبی میداند که جز پدرش هیچکس این موضوع را باور ندارد و اگر او نباشد، کسی نمیتواند از رینیرا دفاع کند و در نتیجه لوک حکومت دریفتمارک را به راحتی از دست خواهد داد.
بنابراین رینیرا تارگرین با علم بر این موضوع نزد ویسریس رفته و عاجزانه از او میخواهد که به رینیرا و فرزندش کمک کند. یکی از موضوعاتی که در قسمتهای قبل نیز مشخص بود، علاقه شدید ویسریس تارگرین به رینیرا است.
شاید او در حرف بگوید که همه فرزندانش و خانوادهاش را یکسان دوست دارد، اما در عمل ثابت کرده است که رینیرا را جور دیگر و بسیار بیشتر دوست دارد. او شاید حتی یک درصد از توجهی که به رینیرا داشته را به پسرانش ندارد.
دلیل این اتفاق احتمالا در یک سکانس قسمت هفتم وجود دارد. جایی که ویسریس به اشتباه آلیسنت هایتاور را ایما صدا میزند. بله ویسریس هنوز هم بعد از این همه سال به یاد همسر اول خود میباشد. او در طول سریال بارها و بارها اعلام کرده که ایما عشق زندگیاش بوده است.
در واقع بخاطر داریم که او خود قصد ازدواج مجدد نداشت و با فشار اطرافیان و بر حسب انجام وظیفه دوباره ازدواج کرد. او هرگز عشقی را که به ایما داشت را نتوانست به آلیسنت نیز داشته باشد. بنابراین او رینیرا را جای مادرش میبیند و به همین دلیل همیشه علاقه بیشتری به او داشته و در سمت او ایستاده است.
ویسریس در قسمت پنجم حتی به دلیل حرف رینیرا، تصمیم میگیرد مقام دست پادشاه را از اتو هایتاور گرفته و او را تبعید کند.
تمام عشق و علاقهای که ویسریس با وجود بحث و جدلهایشان به رینیرا داشت، در یک سکانس از قسمت هشتم به زیباترین شکل ممکن ظهور میکند. سکانس ورود ویسریس تارگرین با آن حال و اوضاعی که داشت، تنها و فقط برای کمک به دخترش فوقالعاده بود.
موسیقی آن سکانس نیز بسیار عالی است و تمام سختی که ویسریس تارگرین برای رسیدن به تخت پادشاهی میکشد، به خوبی حس میشود. شاید واقعا بهتر از این نمیشد عشق و علاقه ویسریس به رینیرا را به تصویر کشید. او در آخرین روز زندگی خود آخرین کمک خود را به دخترش میکند.
در همین مسیر رسیدن ویسریس تارگرین به تخت پادشاهی اتفاق بسیار خوب و احساسی دیگری نیز رخ میدهد. اتفاقی که گفته شده در ابتدا در فیلمنامه نبوده و به صورت ناگهانی اتفاق افتاده است اما بعد از آن تصمیم گرفتند که این لحظه در سریال باقی بماند.
این لحظه که به صورت فیالبداهه اتفاق افتاده است به شکل عجیبی همراستا با فیلمنامه و شخصیتپردازی دیمون تارگرین بوده است. دیمون تارگرین از همان ابتدا مدعی تاج و تخت بوده و خود را وارث حقیقی آن میدانست. اما بارها دیدیم که او برای رسیدن به حق خود راضی نیست برادرش یا رینیرا را با کشتن از مسیر خود خارج کند.
او با وجود تمام درگیریها همیشه برادر خود را دوست داشت و معتقد بود افرادی مثل اتو هایتاور که در اطراف او هستند آدمهای کثیفی هستند.
در این قسمت و با سکانس برداشتن تاج بر روی زمین افتاده ویسریس و کمک کردن به او برای نشستن بر روی تخت و البته گذاشتن تاج بر روی سر او با دست خودش، دیمون بار دیگر این موضوعات را ثابت کرد. چه خوب که این سکانس فوقالعاده در سریال قرار گرفت.
همانگونه که انتظار میرفت ویسریس بدون هیچگونه درنگی اعلام میکند که دریفتمارک حق لوک بوده است. بعد از اعتراض و توهینهای ویموند ولاریون، دیمون سر او را از بدنش جدا میکند.
به واکنش ایموند تارگرین در این لحظه توجه کنید. او تنها کسی است که از این عمل به نوعی به وجد میآید.
اما میرسیم به سکانس شام آخر. آخرین شامی که ویسریس تارگرین در کنار اعضای خانواده خود میخورد و میتواند همه آنها را کنار یکدیگر ببیند.
صحبتهای احساسی این پیرمرد شکسته که مدتها وستروس را در صلح رهبری کرد، بسیار تأثیرگذار هستند.
نباید از بازی بسیار خوب پدی کانسیدین در این سکانس و البته در کل این هشت قسمت گذشت. بازی او بینظیر بوده و برای خلق این لحظات از او تشکر میکنیم.
صحبتهای ویسریس به گونهای بر همگی اثر میگذارد که آنها پیش روی او به یکدیگر بسیار احترام میگذارند و با سخنرانیهای کوتاهی از یکدیگر تعریف میکنند.
ایموند تارگرین اما تا لحظهای که ویسریس آنجا است چیزی نمیگوید زیرا برنامهریزی خاصی برای سخنرانی خود دارد. اما درست بعد از آنکه ویسریس پای خود را از آنجا بیرون میگذارد، تنش دوباره آغاز میشود.
ایموند تارگرین که در طول این مدت سکوت کرده بود حال پس از آنکه یک خوک سرخ شده برای او سرو میشود، تصمیم به سخنرانی میگیرد. این خوک اشاره به شوخی اگان، جیک و لوک با او در قسمت ششم دارد.
پس از آنکه لوک با دیدن خوک پوزخندی میزند، ایموند سخنان خود را آغاز میکند. در حالی که در ابتدا سخنان او عادی بنظر میرسد او ناگهان برای تعریف از خواهرزادههای ناتنی خود از صفت استرانگ(قوی) استفاده میکند که اشارهای هاروین استرانگ پدر واقعی آنها دارد. همین موضوع باعث درگیری بین بچهها میشود.
تفاوت شخصیت ایموند و اگان تارگرین در اینجا نیز مشخص است. در حالی که اگان به صورت پنهانی و مرموز مشغول تحقیر جیک بر سر مسائل پیش پا افتاده است، ایموند با صدایی رسا توجه همه را جلب کرده و در حضور همه حرف اصلی خود را میزند.
همانگونه که گفته او شخصیتی بسیار باهوش، توانا و البته با سیاست است که ظاهرا باید منتظر رویارویی او با همتای شخصیتی خود، یعنی دیمون تارگرین، در جناح سیاهها باشیم.
در پایان باید گفت قسمت هشتم سریال House of the Dragon را میتوان آخرین روز صلح نامید. صلحی که حتی به لطف بدن ضعیف ویسریس تارگرین نیز برقرار مانده بود، حال پس از مرگش به طور کامل از بین خواهد رفت.
احتمالا لحن روایت در قسمت نهم و دهم متفاوت خواهد بود و حال در نبود ویسریس تارگرین، جناح سبزها و سیاهها آزاد هستند تا هر بلایی که میخواهند سر یکدیگر بیاورند. نزاعی که به قیمت بسیار گرانی تمام خواهد شد.