نقد و بررسی فیلم A Love Song | ترسیم تنهایی در لانگشات
نقد و بررسی فیلم A Love Song | ترسیم تنهایی در لانگشات
فیلم A Love Song اثری است درام به کارگردانی مکس واکر سیلورمن که از آثار کمتر دیده شده سال ۲۰۲۲ میباشد و چندان تبلیغات موفقی در پخش خود نداشته است.
فیلم A Love Song در واقع اولین فیلم سینمایی بلند ساخته مکس واکر سیلورمن میباشد و او پیش از این دو فیلم کوتاه ساخته است. یکی از دلایل کوتاه بودن مدت زمان این فیلم نیز شاید همین موضوع باشد. فیلمی با مدت زمان هشتاد و یک دقیقهای که اولین پل بین آثار کوتاه و بلند مکس واکر سیلورمن میباشد.
آثار کوتاه سابق مکس واکر سیلورمن نیز فیلمهایی درونی و البته در ژانر درام بودهاند و بنظر میرسد که او این شیوه را در فیلمسازی بلند خود با فیلم A Love Song نیز ادامه داده است.
شاید بتوان او را کارگردانی نامید که سبک خود را انتخاب کرده است و احتمالا آثار بعدی او نیز کم و بیش به فضای فیلم A Love Song شبیه باشد. در این صورت اگر از فیلم لذت بردهاید با کارگردانی تازهکار روبرو هستید که احتمالا سالهای سال آثاری از این دست خواهد ساخت.
فیلم A Love Song اثری درونی و جالب توجه است. فیلمی کم دیالوگ و بدون حرکات اضافه دوربین که قصد دارد از تنهایی سخن بگوید و قصه تنهایی را روایت کند. تنهایی در سن پیری که بیش از پیش خود را نمایان کرده و خود را کاملا بر فرد مسلط کرده و با او دست به گریبان میشود.
انتخاب یک شخصیت مسن برای این فیلم انتخاب هوشمندانهای بوده است چرا که در چنین سنی انسان احساس میکند تمام وقت خود را استفاده کرده و میزان حسرت او از گذشته و استفاده نکردن از فرصتها بیشتر میشود، موضوعی که ارتباط مستقیمی با قصه فیلم A Love Song دارد.
فیلم A Love Song داستان یک مسافر تنها به نام فِی را روایت میکند. فِی که زنی مسن میباشد در بخشی از کلورادو کمپ کرده است و روزهای خود را میگذراند. او برای تغذیه از دریا استفاده میکند، قهوه مینوشد، از رادیو به موسیقی گوش میدهد، و به تماشای ستارگان و پرندگان مشغول است.
فِی در انتظار دیدار شخصی است که مدت زمان زیادی از آخرین دیدار آن دو میگذرد و احتمال میدهد که حتی صورت او را نخواهد شناخت اما این دو شخص خاطره و گذشته پر رنگی با یکدیگر داشتهاند. تمام اطلاعاتی که فِی از این غریب آشنا دارد، یک ماشین طوسی رنگ و یک سگ سیاه میباشد.
فِی مدتهاست که در انتظار این شخص یعنی لیتو میباشد. او هر گاه که احساس میکند شاید لیتو به دیدار او آمده باشد، دستپاچه شده و سعی میکند تا خود را برای دیدار او آراسته کند اما هر بار شخص دیگری به جای لیتو در برابر درب اتاقک کمپ او ظاهر میشود.
این ویژگی رفتاری در شخصیت فِی کاملا بیانگر اهمیت و هیجان او برای دیدار لیتو است، عشقی قدیمی بین آنها جریان دارد که هرگز به وقوع نپیوست و همچنین به تصویر کشیدن این لحظات، مخاطب را نگران لحظه دیدار فِی با لیتو میکند چرا که اهمیت این ملاقات برای او بسیار زیاد است.
کارگردان تصمیم گرفته است تا به عوض ساخت یک شخصیت، بر روی یک تیپِ تنها تمرکز کند. اما او قصد دارد تنهایی را به تصویر بکشد و در این امر نیز موفق است.
پر رنگترین و مهمترین نقطه قوت فیلم A Love Song، استفاده درست کارگردان از دوربین است. او مشخصا دوربین را میشناسد و برای فیلمبرداری فیلم خود دست به حرکات عجیب و غریبی نمیزند.
او در اکثر مواقع فیلم از نمای لانگشات و یا مدیوم لانگشات استفاده میکند و بیجهت به کاراکتر نزدیک نمیشود. قرار دادن دوربین با فاصله از سوژه و مشخص بودن اطراف خالی او به خوبی تنهایی شخص را بدون هیچ عملی اضافه دیگری به تصویر میکشد.
تعداد کلوزآپهای او در طول فیلم بسیار کم و محدود اما بجا و درست است. او به خوبی میداند که چه زمانی باید از کلوزآپ استفاده کند و بجز آن موارد استفاده بیهوده و بیمورد از کلوزآپ ندارد. چرا که این اتفاق میتوانست به کلی حس فیلم را بر هم بزند.
بازی دیل دیکی نیز جالب توجه است. در چنین فیلمی لحظات کلوزآپ که محدود اما لحظاتی حیاتی هستند، اهمیت بسیار زیادی دارند. یکی از موارد مهم در این زمینه میمیک صورت بازیگر و ایفای نقش او است.
دیل دیکی در این لحظات بسیار خوب عمل کرده و به هنگام کلوزآپ و واکنش احساسی، همواره موفق است تا با حالت صورت خود حس را به مخاطب منتقل کند.
اما پس از ملاقات فِی با لیتو نیز کارگردان از همان نمای لانگشات استفاده میکند و اغلب فاصله بین دو شخصیت را در تصویر به نمایش میگذارد، فاصلهای که یادآور دوری آنها از یکدیگر در قصه است.
این دو شخص به طور مشخص گذشته بسیار شیرینی با یکدیگر داشتهاند، این موضوع از دیالوگهای رد و بدل شده بین آنها مشخص است. اکثر صحبتهای آنها با یکدیگر مربوط به خاطرات گذشته و زنده کردن یاد آنها است و جز آن بسیار کم پیش میآید که صحبتی خارج از این چارچوب داشته باشند.
اما واضح است که در حال حاضر آنها از یکدیگر بسیار فاصله دارند. این موضوع هم در دیالوگها و هم در دوربین کارگردان کاملا مشخص است و فیلم به خوبی موفق میشود حس سردی بین این دو را به تصویر بکشد و مخاطب از لحظهای به بعد کاملا مطمئن است که شاید آنها گذشتهای پر اتفاق با یکدیگر داشته باشند، اما قطعا آیندهای با یکدیگر ندارند و این به معنای کار خوب فیلمساز است.
پس از آنکه دوباره لیتو تصمیم به رفتن گرفته و فِی را ترک میکند، همه چیز در درون او دگرگون میشود. او نیز حال آن کمپ را ترک کرده و به سمت خانه بازمیگردد. گویا که این ملاقات دو نفره بین آنها جایی در گذشته فِی گیر کرده بود و حال میتواند از آن عبور کرده و به زندگی ادامه دهد، هر چند که باز هم انتهای آن جدایی بود.
او همچنین در مسیر خود به زوج جوانی که در ازدواج شک دارند پیشنهاد میکند که حتما این کار را انجام دهند. او حال از گذشته خود درس گرفته و میداند که اقدام نکردن این زوج تنها به منزله از دست دادن لحظه و سپس فاصله افتادن بین آنها و در سالهای دور، تنهایی و حسرت میباشد.
فیلم A Love Song اثری ساکت و آرام با قصهای یک خطی درباره تنهایی است. اثری که بیش از هر چیز به کارگردانی فیلمساز خود مدیون است و سپس بازی دیل دیکی.
فیلمی کم دیالوگ که مرز وارد شدن به شعار را به خوبی بلد بوده و سعی میکند تا هرگز تبدیل به اثری شعاری نشود.
این فیلم بیش از آنکه دیالوگ داشته باشد، شامل موسیقیهای عاشقانهای است که در طول روز از رادیوی فِی پخش میشوند و البته به خود فیلم نیز بازمیگردند و کل فیلم را شبیه به یک موسیقی چند دقیقهای میکند.
موسیقی خود روایتکننده بخشی از احساسات فِی و قصه است و در لحظات مختلف، متناسب با آن حال و هوا پخش میشود تا این فیلم را بیش از هر چیز به یک موسیقی عاشقانه یا A Love Song تبدیل کند.