آخر هفته چی بازی کنیم: از Sekiro تا تجربهای تاکتیکی

آخر هفته چی بازی کنیم: از Sekiro تا تجربهای تاکتیکی
طبق روال چهارشنبهها، این هفته هم در قسمتی دیگر از مقالههای آخر هفته چی بازی کنیم به معرفی دو بازی میپردازیم. بازی اول، یکی از ساختههای استودیو محبوب فرامسافتور است و اثر دوم تجربهای تاکتیکی با حال و هوایی خاص. پس لطفا همراه معرفی بازیها باشید:
بازی Sekiro: Shadows Die Twice
اولین بازی این هفته، یکی از ساختههای موفق استودیو نامآشنای فرامسافتور است. بازی Sekiro: Shadows Die Twice در سال ۲۰۱۹ منتشر شد و بیاغراق میتوان گفت که حال و هوایی متفاوت در بین بازیهای استودیو داشت و بههمین دلیل، حتی افرادی که به هر دلیلی طرفدار بازیهای سولز هم نبودند توانستند ارتباط بهتری با آن برقرار کنند.
ساخت بازی Sekiro: Shadows Die Twice، پس از تمام شدن فرایند توسعه بسته الحاقی بلادبورن آغاز شد و هیدتاکا میازاکی شخصا کارگردانی آن را برعهده گرفت. اگر تاریخچه فرامسافتور را خوانده باشید، احتمالا با بازی Tenchu آنها آشنا هستید؛ اثری که اولین و میتوان گفت موفقترین نسخه آن در سال ۱۹۹۸ منتشر شد. ایده سکیرو ابتدا در قالب دنبالهای برای Tenchu مطرح شد ولی خب مدتی بعد، سازندگان به این نتیجه رسیدند که بازی، پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به اثری مستقل دارد و بیخیال این ایده شدند.
میازاکی در زمان توسعه سکیرو، علاقه زیادی داشت تا بتواند حس و حال نبردهایی مرگبار و خطرناک با شمشیر را منتقل کند و به همین دلیل هم تغییراتی از نظر گیمپلی در مقایسه با سری سولز برای این بازی در نظر گرفت. از طرفی دیگر، برخلاف بازیهای سولز که ویژگیها و امکانات تجربه چندنفره هم دارند، از همان ابتدا سکیرو قرار بود یک بازی کاملا تکنفره باشد؛ چرا که میازاکی اعتقاد داشت وجود عناصر چندنفره در این بازی، باعث خواهد شد تا مجبور شود برخی از ایدههایش برای آن را کنار بگذارد.
سکیرو اولین بار در گیم اواردز ۲۰۱۷ معرفی شد و در سال ۲۰۱۹ هم در دسترس قرار گرفت. وقایع بازی با اینکه در کشور ژاپن و دوره Sengoku آن جریان دارد، ولی شخصیتهای تاریخی واقعی در بازی حضور ندارند. کاراکتر اصلی بازی، یک شینوبی است که با نام ولف شناخته میشود. این کاراکتر در ابتدا و در تلاش برای فراری دادن ارباب خودش، در مبارزه با دشمنی سرسخت شکست میخورد و بازوی چپش هم قطع میشود. در ادامه مسیر، این کاراکتر با شخصی آشنا میشود که بازویی مکانیکی برایش در نظر میگیرد و همین، ابزاری است که نقش پررنگی چه در مبارزهها و چه برای حرکت در جهان بازی دارد.
یکی از ویژگیهای متمایزکننده سکیرو از مجموعه بازیهای سولز، سبک نسبتا متفاوت داستانگویی آن است. در سکیرو ما با شخصیتی از پیش طراحیشده طرف هستیم و روایت در کل به شکلی واضحتر در مقایسه با سری سولز جریان دارد. به مرور زمان جزییات بیشتری از کاراکتر بازی فاش میشود و پایانبندیهای مختلفی هم برای بازی در نظر گرفته شدهاند. جدا از روایت، گیمپلی سکیرو هم تفاوت زیادی با سری سولز دارد. برای مثال شخصیت اصلی، میتواند با استفاده از قلاب دستش از ساختمانها و درختها بالا برود و این کار گزینههای بیشتری برای مخفیکاری پیشروی مخاطب میگذارد.
خودِ مبارزهها هم در سکیرو دستخوش تغییرات زیادی شدهاند و مثلا خبری از استامینا به شکل رایج در بازی نیست؛ در عوض شاهد نواری هستیم که با ضربه زدن به دشمنان یا Parry کردن ضربهها پُر میشود و پس از رسیدن به سطحی خاص، میتوانید ضربهای تمامکننده به دشمن وارد کنید. البته برعکس این امر هم صادق است و دشمنان هم میتوانند دقیقا هم بلا را سر شما بیاورند! از طرف دیگر، در سکیرو ویژگیهای کلی ارتقای کاراکتر و تجهیزاتش هم دستخوش تغییر شده و یکی از جذابیتهای اصلی بازی، ارتقای قابلیتهای بازوی مکانیکی شخصیت اصلی و استفاده از قابلیتهای آن در نبردها است.
این یک واقعیت است که بازیهای فرام سافتور و مخصوصا سری سولز آنها، ممکن است این حس را به خیلیها بدهند که این آثار، مناسب همه نیستند. با این حال چه طرفدار بازیهای سولز باشید و چه به هر دلیلی نتوانسته باشید با آنها ارتباط برقرار کنید، پیشنهاد میکنم اگر تا الان سراغ سکیرو نرفتهاید، کمی به آن وقت بدهید؛ این بازی آنقدر متفاوت و به شیوه خودش جذاب و اعتیادآور است که اگر غرق دنیایش شوید، سخت از آن دل خواهید کند. مخصوصا که باید زیباییهای هنری و بصری بازی را هم از یاد نبریم.
بازی Wildermyth
وقتی صحبت از بازیهای تاکتیکی میشود، ناخودآگاه ذهنمان سراغ بازیهایی مثل مجموعه X-COM یا آثاری چون Desperados میرود که خب برخی حالتی نوبتی و برخی هم همزمان دارند. با این حال بازی که امروز در این سبک بهسراغش میرویم، اثری به نام Wildermyth است که تجربهای متفاوت و خاص در این سبک بهحساب میآید.
Wildermyth یک اثر تاکتیکی و نقش آفرینی با مبارزههای نوبتی است که اصلیترین ویژگی خاص و دلیل جذابیتش، داستانگویی و شخصیتهای تصادفی آن هستند. به بیان بهتر، زمانی که بازی Wildermyth را شروع میکنید، امکان انتخاب از بین چند کاراکتر تصادفی را خواهید داشت و در ادامه، این شخصیتها به مرور بر اساس تصمیمهای شما و مولفههایی تصادفی، تغییرات شخصیتی و رفتاری خواهند داشت و داستان بازی را شکل میدهند. داستان کلی بازی یک سری ویژگیهای مشخص دارد ولی خب مسیری که در طول داستان طی خواهید کرد، کاملا وابسته به این روند تصادفی است که جذابیت خیلی زیادی به بازی میبخشد و ارزش تکرار فوقالعادهای هم به آن میدهد؛ چرا که در هر بار بازی کردن Wildermyth، شاهد موارد تصادفی جدیدی خواهید بود و هیچ نوبتی شبیه به نوبت قبل نیست.
در کنار این ویژگی جذاب، مبارزهها هم در Wildermyth کماکان بسیار ارزشمند هستند. روند نبردها به شکلی نوبتی است و شباهت زیادی به بازیهایی مثل X-COM دارد؛ با این تفاوت که کاراکترها از سلاحهای سرد یا مهارتهای جادویی برای کشتن دشمنان استفاده میکنند. به مرور زمان میتوانید کاراکترها را ارتقا دهید و همینطور شخصیتهای جدیدی در طول مسیر به شما ملحق خواهند شد که میتوانند عضوی از تیمتان باشند. بازی همچنین سبک بصری و گرافیکی جالبی هم دارد. طراحیها کاملا با دست صورت گرفتهاند و حالتی دوبعدی دارند که زیبایی خیلی خاصی به بازی بخشیده است.
بازی Wildermyth با تیمی کوچک ساخته شده ولی پس از انتشار به موفقیت خیلی دست یافت. بازی متای ۸۷ را دریافت کرد و نقدهای بسیار مثبتی هم در استیم دارد و پیشنهاد میکنم اگر علاقهمند به آثار تاکتیکی هستید، سراغ تجربهاش بروید.
در پایان لطفا نظرات خود را در مورد بازیهای این هفته با gsxr و کاربرانش بهاشتراک بگذارید.