بررسی دلایل افت کیفیت دنیای سینمایی مارول
بررسی دلایل افت کیفیت دنیای سینمایی مارول
دنیای سینمایی مارول که طی 3 فاز نخست خود با قدرت ظاهر شده بود، در فاز چهارم به شدت افت کرده و آثار غیرقابل قبولی را در سینما یا تلویزیون رقم زده است.
دنیای سینمایی مارول در سال 2008 با فیلم Iron Man کار خود را آغاز کرد تا جهانی را خلق نماید که هیچگاه در تاریخ سینما سابقه نداشته است. جهانی مملو از فیلم و سریالهای مختلف که از داستانهای کوچک و بزرگی برخودار بوده و جهانی واحد را شکل میدهند.
این جهان که طبق برنامهریزی استودیو مارول به چندین و چند فاز مختلف تقسیم شده است، در هر فاز بر روی سلسلهای از اتفاقات تمرکز کرده تا در نهایت به یک حماسه ختم شود. سه فاز نخست دنیای سینمایی مارول که به اختصار تحت عنوان MCU شناخته میشود، به حماسه سنگهای ابدیت ختم شد که توسط دو فیلم Avengers: Infinity War و Avengers: Endgame داستان این سنگها و برخی از شخصیتهای اصلی یا فرعی MCU را برای همیشه خاتمه داد.
با وجود این که سینماگران گمان میکردند پرونده دنیای سینمایی مارول با وقایع آخرین فیلم انتقامجویان پایان یابد، اما این استودیو از فاز چهارم با تمرکز برروی جهانهای موازی رونمایی کرد تا همچنان دنیای خود را به واسطه مجموعهای از فیلمها و سریالهای جدید ادامه دهد.
این مسئله سبب شد تا شاهد آثاری باشیم که علیرغم همراه داشتن المانهای همیشگی ژانر ابرقهرمانی، اما با چنان افتی مواجه گردند که حتی صدای طرفداران دو آتیشه مارول را نیز درآورده است. اکثر آثار مارول در فاز چهارم از فرمولی تکراری و وقایعی نه چندان جذاب برخوردار هستند که آینده دنیای سینمایی مارول را با خطر نادیده گرفته شدن مواجه کرده است.
به همین دلیل در این مقاله قصد داریم تا به بررسی دلایلی بپردازیم که باعث گردیده تا MCU در گردابی از مشکلات ریز و درشت فرو رفته و در صورت ادامه این روند، در آینده نه چندان دور با بایکوت سینماگران مواجه خواهد شد.
لحن کمدی و شوخیهای خسته کننده
یکی از انتقاداتی که از همان فاز نخست دنیای سینمایی مارول گریبانگیر این فرنچایز بوده است، لحن بیش از حد کودکانه و شوخیوارانهای بوده که در کمال تاسف حتی در جدیترین پروژههای آنها باعث کلافگی تماشاگران شده است.
نمونه بارز این مسئله را میتوان در تازهترین اثر فاز چهارم MCU به نام Thor: Love and Thunder مشاهده کرد که علیرغم داستان جدی و شخصیت خبیث متفاوتی که برخوردار است، اما آنچنان شوخیهایش از حد و مرز گذشته که عملاً مخاطب را خسته کرده و نمرات منتقدین و میزان فروش این اثر نیز گویای وضعیت اسفناک حال حاضر MCU میباشد.
گویا سران مارول هیچ حد و حدودی برای میزان کمدی آثار خود قائل نبوده و انتظار دارند تماشاگران هر شوخی و خنده مبتذلی را با آغوش گرم استقبال نمایند. با وجود این که در طی چند فاز گذشته MCU شاهد آثاری همچون Guardians of the Galaxy هستیم که عنصر کمدی یک عضو جداناپذیر از آن میباشد، اما دلیل نمیشود که در باقی فیلمها و سریالها نیز این مسئله تکرار شود و به جایی برسد که حتی جدیترین لحظات هم با شوخیهای احمقانه ترکیب شده و مخاطب را خسته نموده است.
رعایت مدت زمان فیلمهای سینمایی
مسئله مدت زمان فیلمهای ژانر ابرقهرمانی چه تقصیر زک اسنایدر (Zack Snyder) باشد و یا فرهنگی که مارول با Avengers: Endgame جا انداخته است، اما در هر حال مدت زمانی که برای یک فیلم در نظر گرفته میشود نباید بیش از حد طولانی باشد تا مخاطب را خسته نماید.
مارول با وجود این که سالها در ساخت آثار مختلف تجربه کسب کرده است، اما هنوز در انتخاب مدت زمان معتدل برای فیلمهای خود دچار اشتباهی میشود که در فاز چهارم برای آنها گران تمام شده است. در حالی که برخی از آثار آنها بیش از حد طولانی بوده و بدون منطق کش داده شده است، اما در سمت مقابل نیز پروژههایی را مشاهده مینماییم که از مدت زمان کافی برخوردار نبوده و مجبورند تا در زمانی بسیار کم به انواع و اقسام وقایع و روایاتی بپردازند که مخاطب را گیج میکند.
شاید بهتر باشد که استودیو مارول از تبلیغات پر زرق و برق دست برداشته و کمی بر روی میزان زمان آثار خود نظارت داشته باشد. با توجه به این که در فاز ششم دو فیلم از انتقامجویان در کمتر از یک سال اکران خواهد شد، این مسئله میتواند ضربه جبران ناپذیری به این دو پروژه بزرگ و پراهمیت از دنیای سینمایی مارول وارد نماید.
نتیجه عکس حضور افتخاری شخصیتها به واسطه جهانهای موازی
زمانی که اعلام شد تمرکز فازهای جدید دنیای سینمایی مارول بر جهانهای موازی خواهد بود، به دلیل پتانسیل گسترده این مسئله، طرفداران به شدت هیجانزده شده بودند.
با این حال در فاز چهارم ما شاهد رویه کاملاً برعکسی هستیم زیرا به هیچ عنوان شخصیتهایی که از طریق جهانهای موازی وارد داستان میشوند، هیچ منطق و روایت درستی نداشته و تنها در آن لحظه حضور دارند تا مارول بتواند بلیطهای بیشتری را فروش نماید. به عنوان مثال آخرین فیلم مرد عنکبوتی که تحت عنوان No Way Home شناخته میشود، شاید تا حدی توانسته باشد شخصیتهای قدیمی و محبوبی که از طریق جهانهای موازی وارد فیلم کرده است را منطقی و در جهت بهبود روایت داستانی جلوه نماید.
با این حال در فیلم Multiverse of Madness ما با یک فاجعه در این زمینه روبرو هستیم که علیرغم تبلیغات گستردهای که حول محور گروه ایلومیناتی صورت گرفته بود؛ آنها نه تنها هیچ نقش بزرگی در روایت داستان نداشتند، بلکه به احمقانهترین شکل ممکن نیز از فیلم حذف شدند تا ثابت نمایند که ایده جهانهای موازی تا به الان تنها یک حقه تبلیغاتی بوده و نسبت به 3 فاز نخست MCU هیچ اتفاق منحصر به فردی رخ نداده است.
حذف زود هنگام شخصیتهای خبیث
کشتن زودهنگام شخصیتهای خبیثی که پتانسیل حضور در آثار بیشتری را دارند، سنت دیرینه و اشتباهی از سوی مارول است که با گسترش فازهای جدید، بیش از پیش ناامیدکننده جلوه میکند.
این که آغاز فیلم شاهد معرفی یک شخصیت بسیار خطرناک و خبیثی باشیم که در انتها توسط قهرمان کشته میشود تا او را پیروزمندانه برای اثر بعدی آماده نماید، به فرمولی تکراری و خسته کننده تبدیل شده که باعث گردیده تا دیگر مشاهده شخصیتهای خبیث هیچ هیجانی نداشته باشد.
نمونه بارز این مسئله را میتوان باز در فیلم Thor: Love and Thunder مشاهده کرد که تبلیغاتش حول محور یکی از منحصر به فردترین شرورهای دنیای کمیک یعنی گور، قصاب خدایان بوده است. با این حال در فیلم نام برده شده نه تنها شاهد یک گور به شدت ناامید کننده هستیم، بلکه حضورش تنها به همان فیلم اختصاص داده شده و احتمالاً دیگر هیچگاه شاهد حضور گور در MCU نخواهیم بود. شخصیتی که در دنیای کمیک تهدیدی در حد و اندازه تانوس بوده و به احمقانهترین شکل ممکن پتانسلیش در سینما هدر داده شده است.
زنده نگه داشتن کلیشهای قهرمانان
یکی از بزرگترین ایراداتی که همیشه گریبانگیر دنیای سینمایی مارول بوده است، مسئله زنده نگه داشتن قهرمانانش بوده که باعث شده روند MCU به ورطه تکرار دچار شود؛ زیرا زمانی که هیچ خطر جدی قهرمانانش را تهدید نمیکند، پس همه اتفاقات به خوبی و خوشی تمام شده و عنصر غافلگیری عملاً هیچ معنایی پیدا نمیکند.
شاید بتوان گفت که در تمام طول این 14 سال، تنها دو فیلم پایانی انتقامجویان بود که با هزار اما و اگر وادار شد تا تعدادی انگشتشمار از قهرمانانش را با مرگ مواجه کند. در اصل سران استودیو مارول آنچنان ترسو هستند که حتی در فاز چهارم نیز همه ما میدانیم که اسکارت ویچ یا جین فاستر در گوشهای از جهان MCU زنده بوده و به زودی باز خواهند گشت.
یک صحنه تکاندهنده در صورتی که قابل پیشبینی باشد، به هیچ عنوان نمیتواند تاثیری روی مخاطب داشته باشد. این که شما ادعای داشتن جهانی را داشته باشید که 14 سال از عمرش میگذرد، اما حتی تعداد شخصیتهای کشته شده دو رقمی نباشد، تنها ادعایی پوچ و توخالی از داشتن فرنچایز متفاوت است. ترکیب فرمول داستانهای تکراری با زنده نگه داشتن شخصیتها و لحن کمدی آثار ساخته شده، قطعاً به زودی برای دنیای سینمایی مارول گران تمام خواهد شد.
پخش آثار بیاهمیت و نه چندان ضروری
همان گونه که وبسایت خبری IGN گزارش داده است، فاز چهارم به تنهایی چند برابر فازهای گذشته MCU زمان برده است. این مسئله به لطف سریالهای جدیدی میباشد که از طریق سرویس دیزنیپلاس به پخش خود ادامه میدهند.
حال شاید جالب باشد تا بدانید که با وجود چنین مدت زمان گستردهای که فاز چهارم برخوردار است، اما شخصیتهای مهم زیادی هستند که هنوز از فیلم یا سریال خود برخوردار نیستند و در عوض شاهد ساخت آثار کم اهمیتی همچون سریال اختصاصی آگاتا یا گروت و کامالا خان هستیم.
داشتن یک جهان بزرگ سینمایی به معنای اولویت بندی شخصیتهای آن میباشد. زمانی که شما از دهها شخصیت پراهمیت برخوردار هستید که هنوز اثر اختصاصی خود را دریافت نکردهاند و طرفداران را ناامید کردهاید، ساختن آثاری که هیچکس علاقهای برای تماشای آنها ندارد، احمقانهترین کاری است که میتوانید انجام دهید.
تعداد کم قسمتهای سریالهای مارول
یکی از شگفتیهای MCU، پایبندی دیزنی و مارول به ساخت سریال با تعداد قسمتهای بسیار کوتاه است که انتقاد شدید طرفداران را در پی داشته است. این مسئله زمانی که قصد معرفی قهرمان جدیدی را دارید نیز بدتر جلوه پیدا میکند که نمونه بارز آن را در قبال سریال Moon Knight خیلی واضح مشاهده کردیم.
این که طی شش یا هشت قسمت قصد روایت داستانی را داشته باشید که از انسجام کافی برخوردار باشد، تقریباً غیرممکن بوده و دلیلیش هم مشخص است: سران مارول و دیزنی قصد دارند تا با اختصاص کمترین بودجه، بیشترین بازدهی را داشته باشند که باعث شده تا 90 درصد سریالهای دیزنیپلاس از داستانهای تکه تکهای برخوردار باشند.
با وجود این که اعلام شده سریال جدید Daredevil از قسمتهای بیشتری برخوردار خواهد بود، اما تکلیف باقی مجموعههای تلویزیونی مارول در هالهای از ابهام قرار داشته و باعث نگرانی طرفداران شده است.
به کار بردن جلوههای میدانی ناامیدکننده
جلوههای ویژه یکی از المانهای همیشگی ژانر ابرقهرمانی بوده که البته طی سالیان گذشته مارول بیش از اندازه خود را متکی به آن کرده است. به تازگی نیز تکنولوژی جدیدی وارد این زمینه شده که باعث گردیده تا پروژههای فانتزی با ترکیب جدیدی از جلوههای عملی و بصری فیلمبرداری شوند که نمونه آن را در سریال The Mandalorian مشاهده نمودهایم.
با این حال مارول در اثر تازه خود تحت عنوان Thor: Love and Thunder آنچنان به این تکنولوژی وابستگی نشان داده که عملاً در حال تماشای یک اثر انیمیشنی هستیم تا یک فیلم پرهزینه ابرقهرمانی. فیلم چهارم ثور نخستین باری است که از این تکنولوژی بهره برده و علیرغم این که احتمالاً در آینده بیش از پیش استفاده خواهد شد، اما سینماگران را نسبت به کیفیت آثار ارائه شده نگران کرده است.
این مسئله با توجه به تعدد پروژههای آینده مارول که حتی انتقاد کمپانیهای ساخت جلوههای ویژه را نیز درآورده است، میتواند نگران کننده باشد. زیرا افزایش کمی پروژهها به معنی کاهش کیفیت میباشد؛ موضوعی که خیلی واضح در آثار یک سال اخیر MCU میتوانیم مشاهده نماییم و تریلرهای سریال She-Hulk نمونه بارز آن میباشد.
وابستگی بیش از حد به نمایش شخصیتهای انیمیشنی
فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings یکی از متفاوتترین آثار دنیای سینمایی مارول، روند بسیار خوبی را تا قسمت پایانی طی کرده بود، اما با وارد شدن موجودات فانتزی تمام زحمات فیلم به خاک سیاه نشست.
با وجود این که دنیای سینمایی دیسی به خاطر استفاده از رنگهای تیره و تاریک همیشه مورد انتقاد قرار گرفته است، اما نباید MCU را که بیش از آن که میبایست، به شخصیتهای شروری که توسط جلوههای ویژه احاطه شدهاند را نادیده گرفت. مخاطبین به اندازه و هیبت شخصیت شرور به نمایش درآمده اهمیتی نمیدهند، بلکه تنها مسئله مهم میزان جدیت و خطری است که آنها میتوانند خلق نمایند.
عدم پرداخت مناسب و کافی به شخصیتها
یک شخصیت از زمانی که وارد داستان میشود تا زمانی که آن را ترک میکند باید وارد یک روند غیرقابل پیشبینی شود تا از جذابیت کافی برای مخاطب برخوردار باشد. با این حال زمانی که شما آنها را وارد وقایع بیاهمیت کرده یا نادیده میگیرید، در اصل تمامی جادههای پشت سر او را نابود کردهاید.
این مسئله در فاز چهارم دنیای سینمایی مارول بیش از پیش دیده شده است. در حالی که فیلم No Way Home به زیبایی قوس شخصیتی پیتر پارکر را تکمیل میکند، اما این موضوع نسبت به باقی شخصیتهای MCU صدق نمیکند. به عنوان مثال پس از فیلم Multiverse of Madness، دکتر استرنج دچار چه تحولی شده است؟ پس از پایان Thor: Love and Thunder، شخصیت ثور چه جایگاه متفاوتی را نسبت به 3 فیلم پیشین خود دریافت کرده است؟ یا میتوانیم به فیلم Black Widow اشاره نماییم که عملاً تمام پتانسیلی که شخصیت تسک مستر در دنیای سینمایی مارول میتوانست داشته باشد را نابود کرد!
در قبال شخصیتهای جدید فاز چهارم نیز این موضوع را تا حدودی میتوانیم مشاهده کنیم. زمانی که شما ادعای داشتن یک جهان واحد و گسترده را دارید، باید بتوانید به واسطه آن شخصیتهای خود را پس از هر فیلم و سریال گسترش داده و به بلوغ برسانید. در فاز چهارم دنیای سینمایی مارول این اتفاق تبدیل به یک معضل شده و باعث گردیده تا محبوبیت شخصیتهای MCU نسبت به فازهای گذشته تا حد بسیار زیادی کمرنگ شود.
نظر خود را نسبت به روند فعلی فاز چهارم دنیای سینمای مارول با ما به اشتراک بگذارید. به عقیده شما چه دلایلی باعث شده تا فیلمها و سریالهای مارول این چنین افت کرده و جذابیت خود را از دست بدهند؟
منبع: CBR