نهایت تخیل با طعم میکی موس؛ معرفی Kingdom Hearts
نهایت تخیل با طعم میکی موس؛ معرفی Kingdom Hearts
تتسویا نومورا (Tetsuya Nomura)، کارگردان و خالق Final Fantasy 7 Remake، اولین کسی بود، هست و خواهد بود که نهایت تخیل را با طعم میکی موس به دنیای بازیهای ویدیویی هدیه داد؛ اما آیا حاصل این دستپخت او کاری با طعمی رضایتبخش است؟ با ما همراه باشید…
- امپراطوری قلبها
- هیچ وقت برای تغییر ذائقهها دیر نیست
- برگردیم سر اصل مطلب: نخوانید اگر…
- ماجراجویی اصلی از کجا شروع میشود؟
- آنتاگونیستهای ترسناکتر از Sephiroth
- سختتر از Final Fantasy 7 Remake
- از کات سینها تا گرافیک
- همین الان ماجراجویی را شروع کنید!
امپراطوری قلبها
اولین بار وقتی که نهایت تخیل با میکی موس ترکیب شد، یک شاهکار هنری به نام Kingdom Hearts پا به عرصه بازیهای ویدیویی گذاشت. شاهکاری که به عقیده محکم من، اگر امپراطوری قلبها نبود، خبری از هنرمندی دیگری به نام Final Fantasy 7 Remake نبود. چندین سال از سن Kingdom Hearts طول کشید و تجربه کسب شد تا نهایت تخیل هفتمی این چنین از آب درآمد؛ داستانی شگفت انگیز و کاراکترهایی جذاب.
بدبختانه باور کردنی نیست. چون همین که چشم ما بر روی درب امپراطوری قلبها میافتد، شروع به ایراد گرفتن میکنیم و گمان میبریم برای کودکان است. البته چنین افکاری متاسفانه بیشتر از طرف ما ایرانیهاست که خب طبیعی هم هست. ژانرها و بازیهای زیادی هستند که به مذاق ما سازگار نیستند؛ درست مانند Armored Core VI: Fires of Rubicon از FromSoftware.
هیچ وقت برای تغییر ذائقهها دیر نیست
یک مثال میزنم: «شاید شما هربار با دیدن ظاهر فلان غذایی خاص حالتان به هم بخورد. اما روزی که بالاخره به زور هم که شده، شروع به خوردنش میکنید، ناگهان میبینید که دیگر آن خصومت قدیم را ندارید و با حرص و ولع دارید غذا را میل میکنید. شما در آغاز نیاز به کمی تحمل و صبر داشتید. اما الان به آن علاقهمند شدهاید.»
ذائقههایمان برای بازیهای ویدیویی هم همین طور هستند. گاهی تنها نیاز هست فرصت بدهیم. اتفاقا یکبار که داشتم سایت The Gamer را میخواندم و نزدیک تعطیلات کریسمس آنها بود، نویسندهای همین را گفته بود. اینکه تعطیلات فرصت خوبی هستند برای فرصت دادن به بازیهایی که قبلا با تنفر رهایش کردیم و به ذائقهمان نمیخورند. خود نویسنده Death Stranding را نصفه نیمه رها کرده بود و اعتقاد داشت که آن موقع از تقویم، بهانه خوبی برای فرصت مجدد دادن است.
برگردیم سر اصل مطلب: نخوانید اگر…
اگر از آن دسته افرادی هستید که ترجیح میدهند میدانی اکشن و سریع در بازیهای خود داشته باشند یا انتظار هیجانات بالا دارند، این فرنچایز احتمالا شما را دلسرد میکند. چون هرتکه از پازل فرنچایز امپراطوری قلبها نیاز به صبر عجیبی دارد. ناگهان میبینید قسمتی از مجموعه بیش از ۱۵ ساعت وقت میبرد و به درازای ۳۰ ساعت هم میرسد. به طوری که اتمام کل فرنچایز تا حدود ۲۰۰ ساعت وقت میبرد.
برخی هم به دلیل سلیقه شخصیشان از انیمیشنها و کارتونهای دیزنی خوششان نمیآید. پس اگر اصلا علاقهای به چنین مواردی ندارید، باز هم بهتر است ادامه ندهید. چون حوصلهتان ممکن است سر میرود و احتمال میدهم که تحمل اکثر صحنهها را نخواهید داشت.
اکنون که به اندازه کافی مقدمه بلندی را برای موضوعمان بیان کردیم،؛ دیگر وقت آن رسیده که به سراغ اصل کلام برویم. پس بیایید تا به معرفی کوتاهی از این فرنچایز نگاهی بیندازیم (من مطلب را با این فرض نوشتهام که FF 7 Remake را تجربه کردهاید):
هشدار!
فرنچایز تا حدود اندکی اسپویل خواهد شد. اما جذابیت ماجراجویی در جزایر سرنوشت از دست نخواهد رفت و سعی کردهام بیشتر صحبتهایم در خصوص داستان، خیلی واضح نباشد تا محتواهای مهم امپراطوری قلبها اسپویل نشود.
ماجراجویی اصلی از کجا شروع میشود؟
ماجرای ما به طور خیلی مختصر، برخلاف ظاهر کودکانهاش، به دور جنگهای آرماگدون (نبردهای نهایی حق و باطل) میچرخد و با مفاهیم پیچیدهتری گره میخورد. ولیکن به صورت مستقیم به شما نمیگوید که میخواهیم به آرماگدون برسیم. اوایل سادهتر است و داستان به سرعتی بسیار کند به سمت پیچیدگی حرکت میکند؛ یعنی درآغاز حداکثر میشنویم نور و تاریکی. با این حال، فرنچایز Kingdom Hearts به هیچ وجه به چنین چیزی به طور مستقیم اشاره نمیکند، اما قابل درک است.
قصه ساده ما از نوجوانی به نام Sora شروع میشود. درحالی که او با دوستان همجزیرهای خود، ریکو (Riku) و کایری (Kairi) درصدد رفتن به مناطق دیگر جهان است؛ این کار برای پیدا کردن جواب سوالاتشان درباره جهان و چگونگی هستی بود. سوالاتی که تنها Riku را دچار شک و تردیدهای خطرناک کرده. پس برای سیراب کردن عطش کنجکاوی خود، یک قایق نحیف و لاغرمردنی با خوراکیها و وسایل کوچک مختلف آماده میکنند. اما با پیدا شدن غریبهای در کنار دربِ همیشه قفل و مرموز جزیره، تمام ماجرا عوض میشود و برنامهشان به خاک سیاه مینشیند.
«…This World Has Been Connected»
این جهان [به جهانهای دیگر] وصل شده است…
این مورد عجیبی هست که در داستان باید بدون چون و چرا بپذیریم؛ منظورم وصل بودن جهانهای دیزنی و Final Fantasy به جهان این نوجوانان کوچک است. مثلا میکی موس و دوستانش جزء جدایی ناپذیر و اصلی داستان هستند و عملاً حذفشان، موجب سقوط کل داستان میشود. یا از جهان Final Fantasy کاراکترهای زیادی میبینیم؛ Cloud، Aerith، Squall Leonhart، Cid و غیره.
هریک از جهانهای دیزنی نیز داستانهای فرعی خاص خود را دارند که روی هم رفته، حاصلی لذت بخش و سرگرم کننده به نظر میرسد. به طور مختصر، داستان هرکدام از جهانها تحت تاثیر تاریکی قرار گرفتهاند و ماجرایشان کمی عوض شده یا از اساس تغییر یافته. Sora در مسیر این داستانهای جدید قرار میگیرد، به هرجهان سفر میکند تا مسیر تاریکیها را ببندد.
مثلا در جهان Toy Story، اندی مدتهاست که در اتاق خود را باز نکرده و تعدادی از اسباب بازیها هم غیبشان زده؛ یا در جهان سرزمین اژدهایان، Sora به مولان کمک میکند تا برای حفظ آبروی خانوادهاش به ارتش بپیوندد و همزمان، با تاریکی وارد شده به این جهان دیزنی میجنگد.
همه اینها تقریبا داستانهای جدیدی محسوب میشوند و حال و هوای کارتونها و انیمیشنهای دیزنی را به خوبی منتقل میکنند. ولی به نظر شخصیام داستانهایی که جدید و جدا از خط داستانهای دیزنی هستند، بیشتر به دل مینشینند. چون مثلا جهان دزدان دریایی کاراییب در Kingdom Hearts 3 عملاً هیچ فرق خاصی با خط داستانی فیلمش ندارد و صرفا به صورتی گنگ و نامفهوم خلاصه شده است؛ تنها تفاوت کوچکش اضافه شدن سه بازیگر، آن هم در نقش سیاهی لشکرند.
اما آیا تمام جهانها را باید تجربه کرد؟ هم بله و هم خیر. اول که تقریبا پیشروی در راه اصلی داستان، حتما نیازمند طی کردن همین فرعیهاست و همه اجباری هستند؛ به جز جهانهایی مثل Atlantica (از Little Mermaid) که اختیاری هستند. اما در برخی از قسمتهای فرنچایز این اختیار موجود نیست (به شخصه از دکمه M برای رد کردن کات سینهای جهان اجباری Atlantica استفاده کردم).
این موضوع را هم درباره داستان FF 7 Remake و Kingdom Hearts درنظر داشته باشید؛ اینکه اغراق نیست اگر که بگوییم داستان نهایت تخیل هفتم حالتی به اصطلاح دارکتر، جدیتر و باجذبهتر دارد. پس خبری از شوخیهای آن چنانی نیست. هرچند که داستان DLCاش راه طنز را با شیطنتهای Yuffie در فضای تیره ماجرا باز کرد؛ ولی باز هم تیرگی و غم بر قصه حاکم بود. برعکس امپراطوری قلبها که با وجود جدیت، کمدی و برخی اوقات لوس بودن، تسلط خاص خودشان را حفظ میکنند. به فرض مثال در قسمتی، ناگهان Donald با باز شدن محکم درب توسط Aerith به دیوار کوبیده میشود و Goofy باید او را از دیوار جدا کند؛ یعنی همان شوخیهای همیشگی دیزنی.
حالا اگر از داستان بگذریم و به کاراکترها نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که با وجود اینکه شخصیت اصلی و قهرمان فرنچایز، Sora محسوب میگردد، داستان تمرکزش را بر دیگر شخصیتها نیز میگذارد و تنها به قصه Sora و نبرد او با تاریکی اکتفا نمیکند؛ برخلاف FF 7 Remake که محوریتش به دور Cloud یا حداکثر Zack میچرخد. به گونهای که ماجراجویی بیش از پنج شخصیت در طول فرنچایز در دستان شما خواهند بود. بنابراین میتوان به جرئت گفت که یک شخصیت اول اصلی در فرنچایز وجود ندارد. بلکه بسته به هرقسمتی، قهرمانان متفاوتی داریم. قهرمانانی که در پایان دور هم جمع میشوند و نبرد آرماگدون را شکل میدهند. همان طور که یک آنتاگونیست خاص معنایی ندارد و با چندین نفر از ابعاد زمانی مختلف و مالتی ورس روبهرو هستیم.
آنتاگونیستهای ترسناکتر از Sephiroth
خب البته خود Sephiroth (همان طور که پیشتر گفتم،) به عنوان یک باس فایت اختیاری در فرنچایز وجود دارد و همراه آهنگ مخصوصش از Final Fantasy 7 Reunion پیدایش میشود.
ولیکن آیا به نظر شما Sephiroth ترسناکتر است یا آنتاگونیستی که چندین بار کشته میشود، اما از چندین بعد زمانی (پیری، جوانی و نوجوانی) خودهایش را جمع میکند، در زمان هم سفر میکند و تا قبل از Kingdom Hearts 3 معلوم نیست عاقبت به طور واضح از تاریکی و نور چه میخواهد و اصلا نابود شدنی نیست؟ جالبتر آنکه بدنهای خاص خودش را هم دارد که اگر یکی نابود شد، از آن یکی استفاده کند! ضمن اینکه Sephiroth تنها بود. اما این یکی گروه، فرقه و پیروان زیادی از تاریکی دارد و شخصیت Sora هم از آن کاراکترهای مرسومی است که چندین بار فریب میخورند.
تصاویری از چند آنتاگونیست فرنچایز؛ برخی از آنها میمیرند و دوباره بازمیگردند…
هرقسمت از فرنچایز، دشمنان به خصوصی را علاوه بر آنتاگونیستهای اصلی نیز روبهروی شما قرار میدهد و در Kingdom Hearts 3 همهشان را به نبرد با Sora میفرستد. از بیقلبها و هیچکسها گرفته تا موجوداتی به نام Unversed که هرکدام لوگوی مخصوصی هم دارند و طراحیهای غریبشان آنها را از هم متمایز میکند.
علاوه بر اینها، هرجهان دیزنی هم طبیعی است که آنتاگونیست خاص خود را داشته باشد. مثلا در جهان کارخانه هیولاها شاهد حضور باس فایتی به نام The Lump of Horror (قلنبه ترس) هستیم. یا در جهان علاءالدین، جعفر به عنوان یک باس فایت حضور دارد. یعنی درکل از این نظر تنوع و وسعت قابل قبولی را داراست و برای من به شخصه رضایت بخش است. هرچند که در برخی نسخهها تکرار جهان با داستان تقریبا تکراری هم داریم و ممکن است خسته کننده شوند. اما حداقل گیمپلی تا حدودی میتواند به عنوان منجی آنها از این یکنواختی محسوب بگردد.
سختتر از Final Fantasy 7 Remake
گیمپلی Final Fantasy 7 را این طور تصور کنید که وسط نبرد دیگر نمیتوانید Space بزنید. بنابراین، چیزی به نام مکث در نبرد برای استفاده از فرمان Spells یا غیره وجود ندارد. بلکه باید همزمان (Real Time) کار کنید. چیزی به اسم تعویض کاراکتر درمیان مهلکه جنگ هم نداریم. به جای آن قبل از نبرد، معین میکنید که کاراکترهای همراه، هوش مصنوعیشان چطور عمل کند (تهاجمی، تدافعی، اعتدال یا…). حتی گارد گرفتن یا جاخالی دادن نیز تا جایی از بازی وجود ندارد و باید توانایی آنها را با Level Up کردن کسب کنید. همچنین تعداد Itemهای مصرفی شما (مثل Potion) در نبردها محدودند؛ درحالی که در FF VII Remake این گونه نیست.
به این میگویند گیمپلی Kingdom Hearts. وگرنه کاملا شبیه هم هستند و امانتها و ایدههای بسیاری را از یکدیگر گرفتهاند.
به تصاویر زیر نگاهی بیندازید و به رابط کاربری استفاده شده در هرکدام دقت بفرمایید تا متوجه وجود شباهتهایی بین نهایت تخیل و این فرنچایز شوید:
ضمن اینکه Kingdom Hearts شروع این سبک از گیمپلی نهایت تخیل است و قطعا کمبودهایی دارد. چرا که اولا قدیمی هست و خیلی روان نیست (البته به جز Kingdom Hearts 3). ثانیا، درواقع پدر سبک FF 7 Remake محسوب میشود. با این وجود، برخی از قسمتهای فرنچایز تفاوت میکنند (تصویر زیر را بنگرید).
مثلا علاوه بر فقط دکمهای را فشار دادن، اعداد ریاضی نیز وارد گیمپلی خواهند شد. یعنی بایستی پیش از نبرد با هرباس فایت، به صورتی استراتژیک و مرتب، یک Deck یا مجموعه کارت آماده کنید و کارتهای حریف را با دقت و سریع بشکنید (Card Break). این مورد که در Kingdom Hearts Re:Chain of Memories هست، درآغاز برایتان احتمالا سخت خواهد بود. اما بعد از اندک زمانی، نخ کار را به خوبی به دست میگیرید.
یا در Birth by Sleep از اساس با یک رابط کاربری بسیار متفاوت روبهرو خواهید شد و با توجه به Level خود، حداکثر تعداد خاصی از حرکات ویژه، جادو یا Item را میتوانید استفاده کنید. و در کمال تعجب فرمان Summon را نیز در این قسمت از فرنچایز نداریم.
افزون بر این موارد، در برخی قسمتها سفر به جهانهای مختلف دیزنی یک حالت گیمپلی دو/سه بعدی و پر از آشوب هم دارد. و آن اینکه با سفینه فضایی بایستی هم در برابر موانع مختلف جاخالی دهید، هم همزمان دشمنان را از بین ببرید.
البته مینیگیمهایی هم در فرنچایز داریم که بیشترشان در دنیای پوه و دوستانش است. حتی در یکی از نسخهها چیزی شبیه بازی صفحهای مونوپولی نیز وجود دارد.
نکته جالب توجهی نیز هست و آن اینکه طراحی کاراکترها و دشمنان بسته به جهان دیزنی تغییراتی مییابند و به تابع آن، در گیمپلی هم دگرگونیهای جالبی میبینیم؛ مثلا در جهان شیرشاه، Sora تبدیل به یک توله شیر میشود که نسبت به بدن اصلی خودش سرعت و چابکی بهتری دارد. یا در جهان دزدان دریای کارائیب، باید مردگان را به زیر نور ماه بکشانید، وگرنه در سایهها اصلا قابل شکست نیستند.
ضمنا، به این مورد هم بستگی دارد که در چه پلتفرمی بازی میکنید. خودم اولین بار با شبیهساز Kingdom Hearts 1 را تمام کردم؛ اما وقتی ادامه ماجرا (Kingdom Hearts 2) را در نسخه PC دنبال کردم، گیمپلی واقعا آزاردهنده بود. بدین دلیل که این پورتها متاسفانه هنوز از مشکل Crash کردن و افت فریم وحشتناک گهگاهی نیز رنج میبرند؛ مثلا Kingdom Hearts 358/2 Days کاملا فیلم و بدون بازی است. اما چرا قسمت آخر و حساس آن با Crash روبهرو شد، واقعا جای سوال دارد. البته به استثنای نسخههای جدید فرنچایز که در آنها مشکل خیلی خاصی را ندیدم.
این را هم از تجربه شخصی اضافه کنم؛ خودم اولین بار ترجیح دادم FF 7 Remake را در سطح سختی Easy تمام کنم و خب، خیلی راحت تمام شد. اما Kingdom Hearts اصلا اینطور نیست. مثلا در Chain of Memories که بالاتر به گیمپلی آن اشارهای کردیم، با وجود انتخاب سطح Beginner، برخی باس فایتهای آن سختی به شدت عجیبی دارند؛ مخصوصا وقتی که کارتهای کاراکتر تمام میشود و تا آخر نبرد دیگر سه عدد باقی میماند. درحالی که باس فایت هیچ وقت کارتهایش تمام نمیشود. البته احتمالات هم در مبارزات دخیل هستند و امکان پیروزی بر حسب شانس خوب نیز در چنین موقعیتی حضور دارد (ضمن اینکه حالت آسان در برخی قسمتهای فرنچایز، شما را از دیدن پایان مخفی محروم مینماید، برخلاف FF 7 Remake).
با توجه به این موارد، پس طبیعی به نظر میرسد که Kingdom Hearts از FF 7 Remake سختتر باشد.
از کات سینها تا گرافیک
اگر اعتقاد دارید داستان سرایی FF 7 Remake فیلم سینمایی هست و نه یک بازی، اینجا هم با آنجا فرقی نمیکند؛ چون کل فرنچایز Kingdom Hearts همانند یک سریال طولانی است.
حال شاید نسخه اول این فرنچایزِ همانند سریال، در کات سینها و جذابیت لنگ بزند که خب عادی هست. چون قدیمیترین تکه پازل این مجموعه حساب میشود. اما باقی قسمتها صداپیشگی و کات سین های جالبی دارند. البته همان طور که گفتم: «جالب.» یعنی انتظار هیجانات سینمایی نهایت تخیل را نداشته باشید. کلی طول کشیده تا خالق این سری به جذابیت کات سینها و سینماتیک FF 7 Remake برسد. ضمن اینکه این هیجانات فعلا فقط برای Kingdom Hearts 4 به درد میخورد.
بعد از سینماتیک ماجرایمان، بیایید به سراغ گرافیک و انیمیشن برویم. در اینجا از نظر گرافیک شاید Kingdom Hearts طرفداران کیفیتهای بالا را ناامید کند. چرا که اثری قدیمی هست و احتمال میرود که تجربه فرنچایز تا پیش از Kingdom Hearts 2.8 برایشان عذابی دردآور باشد. مثلا گاهی خیلی آشکار است که صحبت کردن درحقیقت تغییر واضحی در عکسهای کم کیفیت Texture و بافت صورت است؛ یک انیمیشن بسیار پیش پا افتاده. مثل یک دایره (دهان) که بسته و باز شدنش در سه حرکت رخ بدهد، و نه به نرمی و در چندین فریم بر ثانیه.
هرچند که حتی بعد از همان ۲.۸ هم که گفتیم، قسمت Kingdom Hearts 3 هنوز در گرافیک و انیمیشن عقبتر از FF 7 Remake میافتد. نهایت کیفیت میرسد به کیفیت متحرک سازی و گرافیک در انیمیشنهای Frozen و Big Hero 6 و امثال آنها. با وجود اینکه یک سال قبل از نهایت تخیل منتشر شده و در قسمتی از بازه زمانی تولید، هردو با توسعه همزمانی توسط کارگردان مدیریت میشدند.
همین الان ماجراجویی را شروع کنید!
البته انتظار یک FF 7 Remake نداشته باشید. بالاخره چنین فرنچایزی به نظرم هرچه باشد، شروع کار و دست گرمی کارگردان محسوب میشد برای شاهکاری به نام FF 7 Remake. اما پیشنهاد میکنم که اگر از علاقهمندان ژانر JRPG هستید و حوصله داستانی طولانی به قامت سریال های بلند را دارید، این فرصت را هرگز از دست ندهید. تمامی مجموعه امپراطوری قلبها خلاصه میشود در:
- Kingdom Hearts HD 1.5 + 2.5 ReMix
- Kingdom Hearts HD 2.8 Final Chapter Prologue
- Kingdom Hearts 3
- Kingdom Hearts: Melody of Memory
البته اگر PC پلیر هستید، با توجه به تجربه خودم میتوانم بگویم که خیلی سخت میشود تمامش کرد و احتمال دارد به خاطر Crashها از بازی زده بشوید؛ بنابراین پیشنهاد میکنم از شبیه سازهای معتبری مثل RPCS3 استفاده کنید. یا آنکه تنها نسخههای جدید بازی را تجربه کرده، و به بقیه با دیدن ویدیوی خلاصهای از داستان اکتفا نمایید.
به هرحال، امیدوارم بتوانید این فرنچایز را تجربه کنید و از آن لذت ببرید. و درنهایت، سخن آخر اینکه… :
May Your Heart Be Your Guiding Key
قلبت کلید راهنمایت باد…
Kingdom Hearts
نظر شما درباره این فرنچایز چیست؟
آیا ماجراجویی خود را شروع میکنید یا ترجیح میدهید از چنین آثاری دوری کنید؟
درپایان، ممنونم از اینکه مرا همراهی کردید.🌹
موفق باشید.